eitaa logo
اخلاق، اوج نیاز
142 دنبال‌کننده
243 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
برگی زرین از امام خمینی(۱۸۸) ‏‎ ‎ اخلاص‌ ‏‏فصل در تعریف اخلاص‏‏ ‏ ‏‏بدان که از برای «اخلاص» تعریفهایی کردند که ما ذکر بعضی از آنها را که پیش اصحاب سلوک و معارف متداول [است ] می کنیم به طریق اجمال.‏ ‏‏جناب عارف حکیم سالک، خواجه عبد الله انصاری، قدّس سرّه، فرماید:‏ ‏‏الإخلاص تصفیة العمل من کلّ شوب‎‏ «اخلاص صافی نمودن عمل است از هر خلطی.» و این اعم است از آن که شوب به رضای خود داشته باشد، یا شوب به رضای مخلوقات دیگری.‏ ‏‏و از شیخ اجل بهائی منقول است که اصحاب قلوب از برای آن تعریفاتی کرده اند: قیل: تنزیه العمل أن یکون لغیر الله فیه نصیب. یعنی: «گفته شده است که آن پاکیزه نمودن عمل است از اینکه از برای غیر خدا در آن نصیبی باشد.» ‏و این نیز قریب به تعریف سابق است. ‏ ‏و قیل: أن لا یرید عامله علیه عوضا فی الدّارین. ‏و «گفته شده که آن این است که اراده نکند عامل آن عوضی برای آن در دو دنیا.» ‏ ‏و از صاحب غرائب البیان نقل شده است که «مخلصان آنها هستند که عبادات خدا کنند به طوری که نبینند خود را در عبودیت او و نه عالم و اهل آن را، و تجاوز نکنند از حدّ عبودیت در مشاهده ربوبیت. ‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۸۹) فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است ‏‏بدان که آنچه در حدیث شریف است که: الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل» تحریص بر آن است که انسان از اعمالی که می کند باید مراعات و مواظبت نماید، چه در حین اتیان آن و چه بعد از آن. زیرا که گاه شود که انسان در حال اتیان عمل آن را بی عیب و نقص تحویل دهد و خالی از ریا و عجب و غیر آن باشد، ولی بعد از عمل به واسطه ذکر آن به ریا مبتلا شود. چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است:‏ ‏‏عن أبی جعفر، علیه السّلام، أنّه قال: الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل.‏ ‏‏قال: و ما الإبقاء علی العمل؟ قال: یصل الرّجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له، فکتب له سرّا، ثمّ یذکرها فتمحی، فتکتب له علانیة، ثمّ یذکرها فتمحی، فتکتب له ریاء.‏‎ ‎‏«از حضرت باقر العلوم، علیه الصلاة و السلام، روایت شده که فرمود:‏ ‏‏«مراعات عمل سخت تر است از عمل.» راوی گفت: «مراعات عمل چیست؟» فرمود: «مرد صله می کند یا انفاقی می نماید برای خدای واحد بی شریک (یعنی ریا در عمل نمی کند.)، پس نوشته شود آن عمل برای او پنهانی و ثواب پنهانی به او دهند، ‏ پس از آن ذکر می کند آن عمل را، پس محو شود آن و نوشته شود برای او آشکارا. (یعنی ثواب عبادت آشکارا به او دهند.) ‏پس از آن ذکر کند آن را، پس محو شود آن و نوشته شود برای او ریا.» ‏ ‏ انسان تا آخر عمرش هیچ گاه از شرّ شیطان و نفس مأمون نیست. گمان نکند که عملی را که به جا آورد برای خدا و رضای مخلوق را در آن داخل نکرد، دیگر از شرّ نفس خبیث در آن محفوظ ماند، اگر مواظبت و مراقبت از آن ننماید، ممکن است نفس او را وادار کند به اظهار آن. ‏ ‏و گاه شود که اظهار آن را به کنایه و اشاره نماید. مثلا نماز شب خود را بخواهد به چشم مردم بکشد، با حقه و سالوس از هوای خوب یا بد سحر و مناجات یا اذان مردم ذکری کند، و با مکاید خفیه نفس عمل خود را ضایع و از درجه اعتبار ساقط کند. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۹۰) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است ‏انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید، و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت مهار را بگسلاند و انسان را به خاک مذلت و هلاکت کشاند، و در هر حال به خدای تعالی پناه برد از شرّ شیطان و نفس امّاره. ‏إنّ النفس لأمّارة بالسّوء إلّا ما رحم ربّی ‏ ‏‎‏ و بباید دانست که تخلیص نیت از تمام مراتب شرک و ریا و غیر آن، و مراقبت و ابقاء بر آن، از امور بسیار مشکل و مهم است، ‏بلکه بعض مراتب آن جز برای خلّص اولیاء الله میسر و میسور نیست....... ‏ ‏کسی که دارای حب جاه و ریاست است و این حب ملکه نفسانیّه و شاکله روح او شده است، غایت آمال او رسیدن به آن مطلوب است، و افعال صادره از او تابع آن غایت است و داعی و محرک او همان مطلوب نفسانی است و اعمال او برای وصول به آن مطلوب از او صادر گردد.‏ ‏‏مادامی که این حب در قلب اوست، عمل او خالص نتواند شد. و کسی که حب نفس و خود خواهی ملکه و شاکله نفس اوست، غایت مقصد و نهایت مطلوب او رسیدن به ملایمات نفسانیه است و محرک و داعی او در اعمال همین غایت است، چه اعمال او برای وصول به مطلوبات دنیویه باشد، یا مطلوبات اخرویه از قبیل حور‏ ‎‏و قصور و جنّات و نعم آن نشئه. بلکه مادامی که انانیت و خودخواهی و خود بینی در کار است، اگر برای تحصیل معارف و کمالات روحیه نیز اقدامی کند یا قدمی زند، برای خود و نفسانیت خویش است، و آن نیز خود خواهی است نه خدا خواهی. و معلوم است خود خواهی و خدا خواهی با هم جمع نشود. بلکه اگر خدا را خواهد، برای خود خواهد و غایت مقصد و نهایت مطلوب خود و نفسانیت است.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۱) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است ‏‏پس، معلوم شد که تخلیص نیت از مطلق شرک کار بسیار بزرگی است که از هر کس نیاید، و کمال و نقص اعمال تابع کمال و نقص نیّات است، زیرا که نیّت صورت فعلیه و جنبه ملکوتیه عمل است، و در حدیث شریف اشاره به همین مطالب می نماید آنجا که فرماید: و النّیّة أفضل من العمل.‏ ‏‏ألا، و إنّ النّیّة هی العمل. «نیت از عمل افضل است، بلکه نیت تمام حقیقت عمل است.» ‏ ‏ و این مبنی بر مبالغه نیست،....، بلکه مبنی بر حقیقت است، زیرا نیت، صورت کامله عمل و فصل محصّل او است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است. ‏ ‏چنانچه عمل واحد به واسطه نیت گاهی تعظیم و گاهی توهین است، و گاهی تامّ و گاهی ناقص است، و گاهی از سنخ ملکوت اعلی و صورت بهیّه جمیله دارد، و گاهی از ملکوت اسفل و صورت موحشه مدهشه دارد. ‏ ‏ظاهر نماز علی بن أبی طالب، علیه السلام و نماز فلان منافق در اجزاء و شرایط [و]‏‏ ‏‏صورت ظاهری عمل هیچ تفاوتی ندارد، لیکن آن یک با آن عمل معراج إلی الله کند و صورتش ملکوت اعلی است، و دیگری با آن عمل به جهنم سقوط کند و صورتش ملکوت اسفل است و از شدت ظلمت شبیه ندارد. ‏ ‏ به واسطه چند قرص نان جوین که خانواده عصمت(ع) در راه خدا می دهند، چندین آیه خدای تعالی در مدح آنها فرو می فرستد‏‎. ‏ ‏ جاهل گمان می کند دو سه روز گرسنگی و غذای خود را به فقرا دادن امر مهمی است. با این که صورت این قبیل اعمال از هر کس می شود صادر شود و چیز مهمی نیست، اهمیت آن به واسطه قصد خالص و نیت صادقانه است. ‏ ‏روح عمل قوی و لطیف و از قلب سلیم صافی صادر است که دارای این قدر اهمیت است. صورت ظاهر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، و سایر مردم فرقی نداشت، و لهذا بعضی از اعراب غریب که به حضور مبارکش می رسیدند و آن حضرت با جمعی نشسته بودند، می پرسیدند: کدام یک پیغمبر هستید‏‎؟ ‏ ‏ آنچه پیغمبر (ص) را از غیر ممتاز می کند، روح بزرگ قوی لطیف آن سرور است، نه جسم مبارک و بدن شریفش...... ‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۲) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است. ‏پس، تمام حقیقت اعمال همان صور اعمال و جنبه ملکوتیه آنها است که نیت است. و از این بیان معلوم شد که حضرت صادق، علیه السلام، در این حدیث شریف اوّل نظر به صور اعمال و مواد آنها فرموده، و فرموده است جزء صوری افضل از جزء مادی و نیت افضل از عمل است، ‏ ‏چنانچه گوییم روح افضل از بدن است. و لازم نیاید که عمل بی نیت صحیح باشد، و بدن بی روح بدن باشد، بلکه به تعلق نیت به عمل و روح به بدن آن یک عمل و این یک بدن گردد. ‏ ‏ و این معجون مختلط از نیت و عمل و روح و بدن، جزء صوری ملکوتی هر یک افضل از جزء مادی ملکی آن است. ‏ و این معنی حدیث مشهور است: نیّة المؤمن خیر من عمله ‏ ‏و در ثانی آن حضرت نظر فرموده به فنای عمل در نیت و ملک در ملکوت و مظهر در ظاهر، و فرموده است: ‏ ألا، و إنّ النّیّة هی العمل. ‏ عمل همان نیت است، و غیر نیت چیزی در کار نیست. و تمام اعمال در نیات فانی هستند و از خود استقلالی ندارند. ‏ ‏پس از آن، استشهاد فرمود به قول خدای تعالی: ‏‏‏ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ ‏‏. ‏هر کس بر شاکله خود عمل می نماید، و اعمال تابع شاکله نفس است. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۳) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است. ‏‏‏ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ ‏‏. ‏هر کس بر شاکله خود عمل می نماید، و اعمال تابع شاکله نفس است. ‏ ‏.... شاکله نیّت است. و از اینجا ظاهر شود که طریق تخلیص اعمال از جمیع مراتب شرک و ریا و غیر آن، منحصر به اصلاح نفس و ملکات آن است، که آن سرچشمه تمام اصلاحات و منشأ جمیع مدارج و کمالات است. ‏ ‏چنانچه اگر انسان حبّ دنیا را به ریاضات علمی و عملی از قلب خارج کند، غایت مقصد او دنیا نخواهد بود، و اعمال او از شرک اعظم، که جلب انظار اهل دنیا و حصول موقعیت در نظر آنهاست، خالص شود و جلوت و خلوت و سرّ و علن او مساوی شود. ‏ ‏ و اگر با ریاضات نفسانیه بتواند حبّ نفس را از دل بیرون کند، به هر مقداری که دل از خودخواهی خالی شد خدا خواه شود و اعمال او از شرک خفی نیز خالص شود. و مادامی که حب نفس در دل است و انسان در بیت مظلم نفس است، مسافر إلی الله نیست، بلکه از مخلّدین إلی الارض است. ‏ ‏و اوّل قدم سفر إلی الله ‏‎‏ترک حبّ نفس است و قدم بر انانیت و فرق خود گذاشتن است. و میزان در سفر همین است. ‏ ‏و بعضی گویند یکی از معانی آیه شریفه ‏ ‏ وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِه مُهاجِراً إلَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله‎‏. ‏این است که کسی که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن او را فنای تامّ ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است.‏‎ ‏ ‏و معلوم است برای چنین مسافری جز مشاهده ذات مقدس و وصول به فناء حضرتش اجرای لایق نیست، چنانچه از زبان آنها گفته شده:‏ ‏‏«در ضمیر ما نمی گنجد به غیر دوست، کس ‏‏هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس»‏ ‏‏و السّلام پایان شرح حدیث ۲۰ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۴) حدیث ۲۱ شکر ‏‏الحدیث الحادی و العشرون‏‏ ‏ ‏‏بالسّند المتّصل إلی حجّة الفرقة و إمامهم، محمّد بن یعقوب الکلینیّ، کرّم الله وجهه، عن حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعة، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر، علیه السلام، قال: کان رسول الله، صلّی الله علیه و آله، عند عائشة لیلتها، فقالت: یا رسول الله لم تتعب نفسک و قد غفر الله لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؟ فقال: یا عائشة، أ لا أکون عبدا شکورا؟‏ ‏‏قال: و کان رسول الله، صلّی الله علیه و آله، یقوم علی أطراف أصابع رجلیه، فأنزل الله سبحانه و تعالی:‏‏ «طه . ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشقی.»‏‎ ترجمه: «از ابی بصیر نقل شده که فرمود حضرت باقر، علیه السلام: بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، پیش عایشه در شب او، پس گفت: «ای رسول خدا چرا به زحمت می اندازی جان خود را و حال آنکه آمرزیده است خداوند برای تو آنچه پیش بوده است از گناه تو و آنچه پس از این آید؟» فرمود: «ای عایشه آیا نباشم بنده سپاسگزار! فرمود حضرت باقر، علیه السلام، و بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که می ایستاد بر سر انگشت های دو پای خود، پس فرو فرستاد خدا سبحانه و تعالی:‏‏ طه . ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرآنَ لِتَشْقی.»‏‎ (یعنی محمد- یا ای طالب حق هادی- ما فرو نفرستادیم بر تو قرآن را تا به مشقت افتی.) ‏ ‏ قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»: ‏‏‏ إنّا فَتَحْنا لَکَ ‏‎‏فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ‏‏ ‏«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.» ‏ ‏بدان که علما، رضوان الله علیهم، توجیهاتی در آیه شریفه فرموده اند که منافات نداشته باشد با عصمت نبی مکرّم. و ما به ذکر بعضی از آنها که مرحوم علامه مجلسی، رحمه الله تعالی، نقل فرمودند‏‎ می پردازیم، و پس از آن آنچه اهل معرفت به حسب مسلک خود بیان کردند مجملا بیان می نماییم.‏ ان شاالله شرح این حدیث شریف را از شماره آینده آغاز خواهیم کرد. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۵) قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»: ‏‏‏ إنّا فَتَحْنا لَکَ ‏‎‏فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ‏‏ ‏«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.» ‏‏مرحوم مجلسی فرموده از برای شیعه در تأویل این آیه اقوالی است: یکی آنکه مقصود از گناه، گناه امّت است که به شفاعت حضرت آمرزیده شود. و نسبت گناهان امّت به آن حضرت برای اتصالی است که بین آن حضرت و امت است. ‏ و مؤید این احتمال است آنچه روایت کرده مفضّل بن عمر از حضرت صادق، علیه السلام:‏ ‏‏قال: سأله رجل عن هذه الآیة، فقال: و الله، ما کان له ذنب و لکنّ الله سبحانه ضمن له أن یغفر ذنوب شیعة علیّ ما تقدّم من ذنبهم و ما تأخّر و روی عمر بن یزید عنه، علیه السلام، قال: ما کان له ذنب، و لا همّ بذنب، و لکنّ الله حمّله ذنوب شیعته ثمّ غفرها له. فرمود: «نبود از برای او گناهی، و نه اراده گناهی کرد، و لیکن خدای تعالی ذنوب شیعه او را بر او تحمیل کرد، پس از آن آمرزید آن را برای او.» ‏ ‏نویسنده گوید از برای این توجیه در مشرب عرفان وجه وجیهی است که اشاره به آن [به] طریق اجمال خالی از فایده نیست.‎‏....... ‏ فرماید: سبّحنا فسبّحت الملائکةقدّسنافقدّست الملائکه ‏‎‏ و فرماید: لولانا ما عرف الله ‏‎‏ و فرماید:‏ ‏‏لولاک لما خلقت الأفلاک ‏و فرماید: نحن وجه الله.‏‎ ‏ ‏و در حدیثی است که رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، به منزله ساقه شجر است، و ائمه هدی، علیهم السلام، به منزله شاخه های آن، و شیعیان به منزله برگ آن درخت هستند. ‏ ‏پس زینت شجره طیبه ولایت به مظاهر است، و هر یک از مظاهر که نقصانی یابد، در شجره طیبه نقصانی واقع گردد. ‏ ‏پس، ذنوب جمیع موجودات ذنوب ولیّ مطلق است، و حق تعالی به رحمت تامه خود و به غفران شامل خود رحمت بر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، فرموده می فرماید آنچه گناه است از پیشینیان و آنچه پس از این گناهی واقع شود، در تحت مغفرت تامه واقع گردد، و به شفاعت تو تمام دایره تحقق به سعادت کامله خود رسند، @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۶) قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»: ‏‏‏ إنّا فَتَحْنا لَکَ ‏‎‏فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ‏‏ ‏«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.» ‏ ‏ و آخر من یشفع أرحم الرّاحمین.‏‎ ‏و بر این مسلک آیه شریفه در عداد آن آیه است که می فرماید:‏‏  ‏وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی ‏ ‏‎‏ که فرمودند: أرجی آیة فی القرآن‏‎ ‏و بنابراین مسلک، ذنوب متقدمه ممکن است ذنوب امم سالفه باشد، زیرا که جمیع امم امت این ذات مقدس اند، و جمیع دعوت انبیا دعوت به شریعت ختمیه و مظاهر ولیّ مطلق هستند، و «آدم و من دونه» از اوراق شجره ولایت هستند.‏ ‏‏توجیه دوم آن است که سیّد مرتضی‎‏، رضی الله عنه، ذکر فرمودند که «ذنب» مصدر است، و جایز است اضافه آن به فاعل و به مفعول، و در اینجا اضافه به مفعول شده و مراد آنست که آنچه گذشته است از گناه کردن آنها تو را در منع نمودن آنها تو را از مکه و جلوگیری نمودن از مسجد الحرام. ‎‏سوم آنکه معنی چنین است که اگر گناهی برای تو باشد در قدیم یا پس از این، هر آینه آمرزیدیم.‏ ‏‏چهارم آنکه مراد به گناه ترک مستحب باشد، زیرا که واجبات از آن حضرت ترک نشده. و جایز است که به واسطه علوّ قدر و رفعت مقام آن حضرت آنچه از دیگران گناه نیست نسبت به آن حضرت گناه شمرده شود.‏ ‏‏پنجم آنکه این آیه برای تعظیم آن حضرت وارد است و در مقام حسن خطاب است، چنانچه گویی مثلا: غفر الله لک.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۷) ‏‏فصل در حقیقت شکر است ‏ ‏‏بدان که «شکر» عبارت است از قدردانی نعمت منعم. و آثار این قدردانی در قلب به طوری بروز کند، و در زبان به طوری، و در افعال و اعمال قالبیه به طوری. ‏ ‏ اما در قلب، آثارش از قبیل خضوع و خشوع و محبت و خشیت و امثال آن است. ‏و در زبان، ثنا و مدح و حمد. ‏و در جوارح، اطاعت و استعمال جوارح در رضای منعم، و امثال این است. ‏ و شکر بر سه ‏‎‏قسم است: ‏شکر قلب، و آن تصور نعمت است. ‏و شکر به زبان، و آن ثنای بر منعم است. ‏ و شکر به سایر اعضا، و آن مکافات نعمت است به قدر استحقاق آن.»‏‎ ‏ ‏و عارف محقق، خواجه انصاری فرماید: ‏«شکر اسمی است برای معرفت نعمت، زیرا که آن طریق معرفت منعم است.»‏‎ ‏ ‏و شارح محقق گوید:‏ ‏‏«تصور نعمت از منعم و معرفت اینکه آن نعمت اوست عین شکر است. چنانچه از حضرت داود، علیه السلام، روایت شده که گفت: «ای پروردگار، چگونه شکر تو کنم با آنکه شکر نعمت دیگری است و شکری خواهد!» ‏ ‏خدای تعالی وحی فرمود به سوی او: «ای داود، وقتی که دانستی که هر نعمتی که به تو متوجه است از من است شکر مرا کردی.»‏‎ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۸) ‏‏فصل در حقیقت شکر است ‏ ‏نویسنده گوید که آنچه را که این محققین ذکر فرمودند مبنی بر مسامحه است.‏ ‏‏و الا شکر عبارت از،...... یک حالت نفسانیه... که آن حالت خود اثر معرفت منعم و نعمت و اینکه آن نعمت از منعم است می باشد، ‏ ‏و ثمره این حالت اعمال قلبیه و قالبیه است. چنانچه بعضی محققین قریب به این معنی فرمودند گر چه آن فرموده نیز خالی از مسامحه نیست. فرموده است: «بدان که شکر مقابل نمودن نعمت است به قول و فعل و نیّت. و از برای آن سه رکن است:‏ ‏‏اوّل، معرفت منعم و صفات لایقه به او، و معرفت نعمت از حیث اینکه آن نعمت است. و کامل نشود این معرفت مگر آنکه بداند که تمام نعمتهای ظاهره و خفیه از حق تعالی است و ذات مقدس او منعم حقیقی است، و وسایط هر چه هست منقاد حکم او و مسخر فرمان او هستند.‏ ‏‏دوم، حالتی است که ثمره این معرفت است. و آن خضوع و تواضع و سرور به نعمت است از جهت آنکه آن هدیه ای است که دلالت کند بر عنایت منعم به تو. و علامت آن آنست که فرحناک نشوی از دنیا مگر به آن چیزی که موجب قرب به حق شود.‏ ‏‏سوم، عملی است که ثمره این حالت است. زیرا که این حالت وقتی در قلب پیدا شد، یک حالت نشاطی برای عمل موجب قرب حق در قلب حاصل شود، و آن عمل متعلق است به قلب و زبان و دیگر جوارح. اما عمل قلب، عبارت است از قصد تعظیم و تحمید و تمجید منعم و تفکر در صنایع و افعال و آثار لطف او و قصد رساندن خیر و احسان نمودن بر جمیع بندگان او. و اما عمل زبان، اظهار آن مقصود‏ ‎‏است به تحمید و تمجید و تسبیح و تهلیل و امر به معروف و نهی از منکر و غیر آن. ‏ ‏و اما عمل جوارح، استعمال نعمت ظاهر و باطن است در طاعت و عبادت او و استعانت نمودن به آنها در نگهداری از معصیت و مخالفت او، چنانچه چشم را استعمال کند در مطالعه مصنوعات و قرائت کتاب خدا و تذکر علوم مأثوره از انبیا و اوصیا، علیهم السلام، و همین طور سایر جوارح.»... @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۹) ‏‏فصل در چگونگی شکر است‏‏ ‏ ‏‏بدان که شکر نعمتهای ظاهره و باطنه حق تعالی یکی از وظایف لازمه عبودیت و بندگی است که هر کس به قدر مقدور و میسور باید قیام به آن نماید، گر چه از عهده شکر حق تعالی احدی از مخلوقات بر نمی آید. و غایت شکر معرفت عجز از قیام به حق آن است، چنانچه غایت عبودیت معرفت عجز به قیام به آن است، چنانچه رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، اعتراف به عجز فرموده است ‏‎با آنکه احدی از موجودات قیام به شکر و عبودیت مثل ذات مقدس آن سرور ننمودند، زیرا که کمال و نقص شکر تابع کمال و نقص معرفت منعم و عرفان نعم اوست. لذا احدی قیام به حق شکر نتواند کرد.‏ ‏‏وقتی عبد شکور شود که ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت حق را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به یکدیگر و بدء و ختم وجود را علی ما هو علیه بداند. و معرفت آن برای خلّص اولیاء، که اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبی ختمی، صلّی الله علیه و آله، است، رخ ندهد. و سایر مردم محجوب از بعض مراتب آن، بلکه بیشتر و بزرگتر مراتب آن، هستند. بلکه تا در قلب بنده حقیقت سریان الوهیت حق نقش نبندد و ایمان نیاورد به اینکه لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله و کدورت شرک و شک در قلب اوست، شکر حق را چنانچه شاید و باید نتوان انجام داد. کسی که نظر به اسباب دارد و تأثیر موجودات را مستقل می داند و نعم را به ولّی نعم و صاحب آن ارجاع نمی کند، کفران به نعمت حق تعالی [کرده ] است، بتهائی تراشیده و هر یک را مؤثری داند. گاهی اعمال را به خود نسبت دهد، بلکه خود را متصرف در امور می داند، و گاهی طبایع عالم کون را مؤثرات بخواند، و گاهی نعم ‏‎‏را به ارباب ظاهریه صوریه آن منسوب کند و حق را از تصرف عاری نماید و ید الله را مغلول بشمارد:‏‏  غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا.‏‎ دست تصرف حقّ باز است و تمام دایره تحقق بالحقیقة از اوست و دیگری را در آن راهی نیست، بلکه همه عالم ظهور قدرت و نعمت اوست و رحمت او شامل هر چیز است، و تمام نعم از اوست و برای کسی نعمتی نیست تا منعم باشند، بلکه هستی عالم از اوست و دیگری را هستی نیست تا به او چیزی منسوب شود، ولی چشمها کور و گوشها کر و قلبها محجوب است. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۰) ‏ادامه سخن در چگونگی شکر «دیده می خواهم سبب سوراخ کن»‏‎ تا کی و چند این قلوب مرده ما کفران نعم حق کند و به عالم و اوضاع و به اشخاص آن متعلق شود؟ این تعلقات و توجهات کفران نعمت ذات مقدس است و ستر رحمت اوست. و از اینجا معلوم می شود که قیام به حقّ شکر کار هر کس نیست، چنانچه ذات مقدس حق تعالی جلّ جلاله فرماید: ‏‏‏ وَ قلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.‏‎ ‏کمتر بنده ای است که معرفت نعم حق را آن طور که سزاوار است داشته باشد. و از این جهت کمتر از بندگان هستند که قیام به وظیفه شکر نمایند.‏ ‏‏و بباید دانست که چنانچه معارف بندگان خدا مختلف است، شکر آنها نیز مختلف است. و نیز از راه دیگر، مراتب شکر مختلف است، زیرا که شکر ثنای نعمی است که منعم مرحمت فرموده، پس اگر آن نعمت از قبیل نعم ظاهریه باشد شکری دارد، و اگر از نعم باطنیه باشد شکری دارد، ‏ ‏ و اگر از قبیل معارف و علوم باشد شکرش به نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات اسمائی باشد به نحوی است، و..... به نحوی است، ‏ ‏و چون جمیع مراتب نعم برای کمی از بندگان جمع است، قیام به وظیفه شکر به جمیع مراتب برای کمی از بندگان میسور است. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۱) ‏‏تکمله در فضیلت شکر از طریق نقل‏‏ ‏ ‏‏ما این مقام را تکمیل نماییم به ذکر بعضی از احادیث شکر:‏ ‏‏«از حضرت صادق، علیه السلام، حدیث کند که فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله: «خورنده شکر کننده، اجر و مزد او مثل مرد روزه دار در راه خداست. و کسی که در عافیت و سلامت است و شاکر است، اجرش مثل اجر کسی است که مبتلا باشد و صبر داشته باشد. و کسی که نعمت به او عطا شده و شاکر‏ ‎‏است، اجر او مثل کسی است که محروم از عطاست و قانع و راضی است به آنچه خداوند به او عطا فرموده.» «گوید شنیدم حضرت صادق، علیه السلام، می فرمود: «سه چیز است که ضرر نمی رساند با آنها چیزی: دعا نزد شدت، و استغفار بر گناهان، و شکر نزد نعمت.» «فرمود حضرت صادق، علیه السلام: «همانا مردی از شما می آشامد شربت آبی، پس واجب می کند خدا به واسطه آن به او بهشت را.» پس از آن فرمود:‏ ‏‏«همانا او بر می دارد ظرف را و می گذارد بر دهان خود و اسم خدا را برده می آشامد، پس دور می کند آن را و حال آنکه مایل به آن است، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس از آن دور می کند، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس حمد خدا می کند، پس خدا واجب می کند به سبب آن بر او بهشت را.» و حمد خدا مساوق شکر است. چنانچه در روایات کثیره وارد است که کسی که بگوید: الحمد لله شکر خدا را ادا کرده. «گفت بیرون آمد حضرت صادق، علیه السلام، از مسجد و حال آنکه گم شده بود مرکوب آن حضرت. فرمود: «اگر خداوند ردّ کند آن را به من، هر آینه شکر می کنم او را حقّ شکر او.» گفت درنگی نکرد تا آنکه آن مرکوب آورده شد. پس فرمود: «الحمد لله.» قائلی عرض کرد: «فدایت شوم، آیا شما نگفتید که شکر خدا می کنم حقّ شکر او را؟» فرمود: «آیا نشنیدی که من گفتم: الحمد لله.» از این روایت معلوم شود که حمد خداوند افضل افراد شکر لسانی است. ‏ ‏ و از آثار شکر زیادت نعمت است، چنانچه در کتاب کریم منصوص است: ‏‏‏ لئن شکرتم لأزیدنّکم ‏و در کافی شریف سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند، قال، من أعطی الشّکر أعطی الزّیادة، یقول الله عزّ و جلّ:‏‏ «لئن شکرتم لأزیدنّکم.»‏‎ ‏«کسی که ادای شکر کند زیادت به او عنایت شود. خداوند عزّ و جلّ می فرماید، «اگر شکر نمایید زیادت کنم برای شما.»‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۲) ‏‏تتمیم‏‏ ‏ ‏‏بدان که عایشه گمان کرده بود که سرّ عبادات منحصر به خوف از عذاب یا محو سیّئات است، و تصور کرده بود که عبادت نبی مکرم، صلّی الله علیه و آله و سلّم، نیز مثل عبادت سایر مردم است، از این جهت، مبادرت به این اعتراض نمود که چرا این قدر خود را به زحمت می اندازی. و این گمان ناشی از جهل او به مقام عبادت و عبودیت بود، و از جهل به مقام نبوت و رسالت نمی دانست که عبادت عبید و اجراء از ‎‏ساحت مقدس آن سرور دور است، و عظمت پروردگار و شکر نعمای غیر متناهیه او آرام و قرار را از آن حضرت بریده بود. ‏ ‏ بلکه عبادات اولیای خلّص نقشه تجلیات بی پایان محبوب است،..... حضرات اولیاء، علیهم السلام، با آنکه محو جمال اند و جلال و فانی در صفات و ذات، مع ذلک هیچیک از مراحل عبودیت را غفلت نکنند. ‏ ‏ حرکات ابدان آنها تابع حرکات عشقیه روحانیه آنهاست، و آن تابع کیفیت ظهور جمال محبوب است. ولی با مثل عایشه جز جواب اقناعی نتوان گفت: یکی از مراتب نازله را بیان فرمود که همین قدر بداند عبادات آن سرور برای این امور دنیّه نیست.‏ ‏‏و الحمد لله.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۳) ‏‏فصل ‏ ‏«علی بن إبراهیم در تفسیرش روایت نموده از حضرت باقر و حضرت صادق، علیهما السلام، گفتند: «رسول خدا وقتی نماز می خواند می ایستاد بر انگشت های دو پای خود تا ورم کرد، پس فرو فرستاد خدای تبارک و تعالی «طه» را. و آن به لغت «طیّ» یعنی ای محمّد الآیه.» «طه» اسمی است از اسم های پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، و معنای آن این است که: ای جوینده حق و هدایت کننده به سوی آن.» ‏ ‏و از ابن عبّاس‏‎ و بعضی دیگر منقول است که «طه» یعنی ای مرد ‏‎‏ و از بعض عامه منقول است که «طاء» اشاره است به طهارت قلب آن بزرگوار از غیر خدا، و «هاء» اشاره است به هدایت شدن قلب آن سرور به سوی خدا.‏‎........ ‏‏و «شقا» و «شقاوت» ضدّ سعادت است، و به معنی تعب و زحمت است. «مرحوم طبرسی در احتجاج سند به حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، رسانده که فرمود: «ده سال رسول خدا ایستاد بر سر انگشتان خود تا قدمهای آن حضرت ورم نمود و رویش زرد شد. می ایستاد تمام شب را تا عتاب به او شد در آن، پس فرمود خدای عزّ و جلّ: طه، ما فرو نفرستادیم بر تو قرآن را تا به تعب افتی، بلکه برای آن که به سعادت و راحتی رسی به واسطه آن.» @nyaz_ir