eitaa logo
اخلاق، اوج نیاز
142 دنبال‌کننده
243 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
برگی زرین از امام خمینی(۱۸۹) فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است ‏‏بدان که آنچه در حدیث شریف است که: الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل» تحریص بر آن است که انسان از اعمالی که می کند باید مراعات و مواظبت نماید، چه در حین اتیان آن و چه بعد از آن. زیرا که گاه شود که انسان در حال اتیان عمل آن را بی عیب و نقص تحویل دهد و خالی از ریا و عجب و غیر آن باشد، ولی بعد از عمل به واسطه ذکر آن به ریا مبتلا شود. چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است:‏ ‏‏عن أبی جعفر، علیه السّلام، أنّه قال: الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل.‏ ‏‏قال: و ما الإبقاء علی العمل؟ قال: یصل الرّجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له، فکتب له سرّا، ثمّ یذکرها فتمحی، فتکتب له علانیة، ثمّ یذکرها فتمحی، فتکتب له ریاء.‏‎ ‎‏«از حضرت باقر العلوم، علیه الصلاة و السلام، روایت شده که فرمود:‏ ‏‏«مراعات عمل سخت تر است از عمل.» راوی گفت: «مراعات عمل چیست؟» فرمود: «مرد صله می کند یا انفاقی می نماید برای خدای واحد بی شریک (یعنی ریا در عمل نمی کند.)، پس نوشته شود آن عمل برای او پنهانی و ثواب پنهانی به او دهند، ‏ پس از آن ذکر می کند آن عمل را، پس محو شود آن و نوشته شود برای او آشکارا. (یعنی ثواب عبادت آشکارا به او دهند.) ‏پس از آن ذکر کند آن را، پس محو شود آن و نوشته شود برای او ریا.» ‏ ‏ انسان تا آخر عمرش هیچ گاه از شرّ شیطان و نفس مأمون نیست. گمان نکند که عملی را که به جا آورد برای خدا و رضای مخلوق را در آن داخل نکرد، دیگر از شرّ نفس خبیث در آن محفوظ ماند، اگر مواظبت و مراقبت از آن ننماید، ممکن است نفس او را وادار کند به اظهار آن. ‏ ‏و گاه شود که اظهار آن را به کنایه و اشاره نماید. مثلا نماز شب خود را بخواهد به چشم مردم بکشد، با حقه و سالوس از هوای خوب یا بد سحر و مناجات یا اذان مردم ذکری کند، و با مکاید خفیه نفس عمل خود را ضایع و از درجه اعتبار ساقط کند. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۹۰) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است ‏انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید، و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت مهار را بگسلاند و انسان را به خاک مذلت و هلاکت کشاند، و در هر حال به خدای تعالی پناه برد از شرّ شیطان و نفس امّاره. ‏إنّ النفس لأمّارة بالسّوء إلّا ما رحم ربّی ‏ ‏‎‏ و بباید دانست که تخلیص نیت از تمام مراتب شرک و ریا و غیر آن، و مراقبت و ابقاء بر آن، از امور بسیار مشکل و مهم است، ‏بلکه بعض مراتب آن جز برای خلّص اولیاء الله میسر و میسور نیست....... ‏ ‏کسی که دارای حب جاه و ریاست است و این حب ملکه نفسانیّه و شاکله روح او شده است، غایت آمال او رسیدن به آن مطلوب است، و افعال صادره از او تابع آن غایت است و داعی و محرک او همان مطلوب نفسانی است و اعمال او برای وصول به آن مطلوب از او صادر گردد.‏ ‏‏مادامی که این حب در قلب اوست، عمل او خالص نتواند شد. و کسی که حب نفس و خود خواهی ملکه و شاکله نفس اوست، غایت مقصد و نهایت مطلوب او رسیدن به ملایمات نفسانیه است و محرک و داعی او در اعمال همین غایت است، چه اعمال او برای وصول به مطلوبات دنیویه باشد، یا مطلوبات اخرویه از قبیل حور‏ ‎‏و قصور و جنّات و نعم آن نشئه. بلکه مادامی که انانیت و خودخواهی و خود بینی در کار است، اگر برای تحصیل معارف و کمالات روحیه نیز اقدامی کند یا قدمی زند، برای خود و نفسانیت خویش است، و آن نیز خود خواهی است نه خدا خواهی. و معلوم است خود خواهی و خدا خواهی با هم جمع نشود. بلکه اگر خدا را خواهد، برای خود خواهد و غایت مقصد و نهایت مطلوب خود و نفسانیت است.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۱) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است ‏‏پس، معلوم شد که تخلیص نیت از مطلق شرک کار بسیار بزرگی است که از هر کس نیاید، و کمال و نقص اعمال تابع کمال و نقص نیّات است، زیرا که نیّت صورت فعلیه و جنبه ملکوتیه عمل است، و در حدیث شریف اشاره به همین مطالب می نماید آنجا که فرماید: و النّیّة أفضل من العمل.‏ ‏‏ألا، و إنّ النّیّة هی العمل. «نیت از عمل افضل است، بلکه نیت تمام حقیقت عمل است.» ‏ ‏ و این مبنی بر مبالغه نیست،....، بلکه مبنی بر حقیقت است، زیرا نیت، صورت کامله عمل و فصل محصّل او است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است. ‏ ‏چنانچه عمل واحد به واسطه نیت گاهی تعظیم و گاهی توهین است، و گاهی تامّ و گاهی ناقص است، و گاهی از سنخ ملکوت اعلی و صورت بهیّه جمیله دارد، و گاهی از ملکوت اسفل و صورت موحشه مدهشه دارد. ‏ ‏ظاهر نماز علی بن أبی طالب، علیه السلام و نماز فلان منافق در اجزاء و شرایط [و]‏‏ ‏‏صورت ظاهری عمل هیچ تفاوتی ندارد، لیکن آن یک با آن عمل معراج إلی الله کند و صورتش ملکوت اعلی است، و دیگری با آن عمل به جهنم سقوط کند و صورتش ملکوت اسفل است و از شدت ظلمت شبیه ندارد. ‏ ‏ به واسطه چند قرص نان جوین که خانواده عصمت(ع) در راه خدا می دهند، چندین آیه خدای تعالی در مدح آنها فرو می فرستد‏‎. ‏ ‏ جاهل گمان می کند دو سه روز گرسنگی و غذای خود را به فقرا دادن امر مهمی است. با این که صورت این قبیل اعمال از هر کس می شود صادر شود و چیز مهمی نیست، اهمیت آن به واسطه قصد خالص و نیت صادقانه است. ‏ ‏روح عمل قوی و لطیف و از قلب سلیم صافی صادر است که دارای این قدر اهمیت است. صورت ظاهر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، و سایر مردم فرقی نداشت، و لهذا بعضی از اعراب غریب که به حضور مبارکش می رسیدند و آن حضرت با جمعی نشسته بودند، می پرسیدند: کدام یک پیغمبر هستید‏‎؟ ‏ ‏ آنچه پیغمبر (ص) را از غیر ممتاز می کند، روح بزرگ قوی لطیف آن سرور است، نه جسم مبارک و بدن شریفش...... ‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۲) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است. ‏پس، تمام حقیقت اعمال همان صور اعمال و جنبه ملکوتیه آنها است که نیت است. و از این بیان معلوم شد که حضرت صادق، علیه السلام، در این حدیث شریف اوّل نظر به صور اعمال و مواد آنها فرموده، و فرموده است جزء صوری افضل از جزء مادی و نیت افضل از عمل است، ‏ ‏چنانچه گوییم روح افضل از بدن است. و لازم نیاید که عمل بی نیت صحیح باشد، و بدن بی روح بدن باشد، بلکه به تعلق نیت به عمل و روح به بدن آن یک عمل و این یک بدن گردد. ‏ ‏ و این معجون مختلط از نیت و عمل و روح و بدن، جزء صوری ملکوتی هر یک افضل از جزء مادی ملکی آن است. ‏ و این معنی حدیث مشهور است: نیّة المؤمن خیر من عمله ‏ ‏و در ثانی آن حضرت نظر فرموده به فنای عمل در نیت و ملک در ملکوت و مظهر در ظاهر، و فرموده است: ‏ ألا، و إنّ النّیّة هی العمل. ‏ عمل همان نیت است، و غیر نیت چیزی در کار نیست. و تمام اعمال در نیات فانی هستند و از خود استقلالی ندارند. ‏ ‏پس از آن، استشهاد فرمود به قول خدای تعالی: ‏‏‏ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ ‏‏. ‏هر کس بر شاکله خود عمل می نماید، و اعمال تابع شاکله نفس است. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۳) ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است. ‏‏‏ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ ‏‏. ‏هر کس بر شاکله خود عمل می نماید، و اعمال تابع شاکله نفس است. ‏ ‏.... شاکله نیّت است. و از اینجا ظاهر شود که طریق تخلیص اعمال از جمیع مراتب شرک و ریا و غیر آن، منحصر به اصلاح نفس و ملکات آن است، که آن سرچشمه تمام اصلاحات و منشأ جمیع مدارج و کمالات است. ‏ ‏چنانچه اگر انسان حبّ دنیا را به ریاضات علمی و عملی از قلب خارج کند، غایت مقصد او دنیا نخواهد بود، و اعمال او از شرک اعظم، که جلب انظار اهل دنیا و حصول موقعیت در نظر آنهاست، خالص شود و جلوت و خلوت و سرّ و علن او مساوی شود. ‏ ‏ و اگر با ریاضات نفسانیه بتواند حبّ نفس را از دل بیرون کند، به هر مقداری که دل از خودخواهی خالی شد خدا خواه شود و اعمال او از شرک خفی نیز خالص شود. و مادامی که حب نفس در دل است و انسان در بیت مظلم نفس است، مسافر إلی الله نیست، بلکه از مخلّدین إلی الارض است. ‏ ‏و اوّل قدم سفر إلی الله ‏‎‏ترک حبّ نفس است و قدم بر انانیت و فرق خود گذاشتن است. و میزان در سفر همین است. ‏ ‏و بعضی گویند یکی از معانی آیه شریفه ‏ ‏ وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِه مُهاجِراً إلَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله‎‏. ‏این است که کسی که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن او را فنای تامّ ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است.‏‎ ‏ ‏و معلوم است برای چنین مسافری جز مشاهده ذات مقدس و وصول به فناء حضرتش اجرای لایق نیست، چنانچه از زبان آنها گفته شده:‏ ‏‏«در ضمیر ما نمی گنجد به غیر دوست، کس ‏‏هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس»‏ ‏‏و السّلام پایان شرح حدیث ۲۰ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۴) حدیث ۲۱ شکر ‏‏الحدیث الحادی و العشرون‏‏ ‏ ‏‏بالسّند المتّصل إلی حجّة الفرقة و إمامهم، محمّد بن یعقوب الکلینیّ، کرّم الله وجهه، عن حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعة، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر، علیه السلام، قال: کان رسول الله، صلّی الله علیه و آله، عند عائشة لیلتها، فقالت: یا رسول الله لم تتعب نفسک و قد غفر الله لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؟ فقال: یا عائشة، أ لا أکون عبدا شکورا؟‏ ‏‏قال: و کان رسول الله، صلّی الله علیه و آله، یقوم علی أطراف أصابع رجلیه، فأنزل الله سبحانه و تعالی:‏‏ «طه . ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشقی.»‏‎ ترجمه: «از ابی بصیر نقل شده که فرمود حضرت باقر، علیه السلام: بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، پیش عایشه در شب او، پس گفت: «ای رسول خدا چرا به زحمت می اندازی جان خود را و حال آنکه آمرزیده است خداوند برای تو آنچه پیش بوده است از گناه تو و آنچه پس از این آید؟» فرمود: «ای عایشه آیا نباشم بنده سپاسگزار! فرمود حضرت باقر، علیه السلام، و بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که می ایستاد بر سر انگشت های دو پای خود، پس فرو فرستاد خدا سبحانه و تعالی:‏‏ طه . ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرآنَ لِتَشْقی.»‏‎ (یعنی محمد- یا ای طالب حق هادی- ما فرو نفرستادیم بر تو قرآن را تا به مشقت افتی.) ‏ ‏ قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»: ‏‏‏ إنّا فَتَحْنا لَکَ ‏‎‏فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ‏‏ ‏«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.» ‏ ‏بدان که علما، رضوان الله علیهم، توجیهاتی در آیه شریفه فرموده اند که منافات نداشته باشد با عصمت نبی مکرّم. و ما به ذکر بعضی از آنها که مرحوم علامه مجلسی، رحمه الله تعالی، نقل فرمودند‏‎ می پردازیم، و پس از آن آنچه اهل معرفت به حسب مسلک خود بیان کردند مجملا بیان می نماییم.‏ ان شاالله شرح این حدیث شریف را از شماره آینده آغاز خواهیم کرد. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۵) قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»: ‏‏‏ إنّا فَتَحْنا لَکَ ‏‎‏فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ‏‏ ‏«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.» ‏‏مرحوم مجلسی فرموده از برای شیعه در تأویل این آیه اقوالی است: یکی آنکه مقصود از گناه، گناه امّت است که به شفاعت حضرت آمرزیده شود. و نسبت گناهان امّت به آن حضرت برای اتصالی است که بین آن حضرت و امت است. ‏ و مؤید این احتمال است آنچه روایت کرده مفضّل بن عمر از حضرت صادق، علیه السلام:‏ ‏‏قال: سأله رجل عن هذه الآیة، فقال: و الله، ما کان له ذنب و لکنّ الله سبحانه ضمن له أن یغفر ذنوب شیعة علیّ ما تقدّم من ذنبهم و ما تأخّر و روی عمر بن یزید عنه، علیه السلام، قال: ما کان له ذنب، و لا همّ بذنب، و لکنّ الله حمّله ذنوب شیعته ثمّ غفرها له. فرمود: «نبود از برای او گناهی، و نه اراده گناهی کرد، و لیکن خدای تعالی ذنوب شیعه او را بر او تحمیل کرد، پس از آن آمرزید آن را برای او.» ‏ ‏نویسنده گوید از برای این توجیه در مشرب عرفان وجه وجیهی است که اشاره به آن [به] طریق اجمال خالی از فایده نیست.‎‏....... ‏ فرماید: سبّحنا فسبّحت الملائکةقدّسنافقدّست الملائکه ‏‎‏ و فرماید: لولانا ما عرف الله ‏‎‏ و فرماید:‏ ‏‏لولاک لما خلقت الأفلاک ‏و فرماید: نحن وجه الله.‏‎ ‏ ‏و در حدیثی است که رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، به منزله ساقه شجر است، و ائمه هدی، علیهم السلام، به منزله شاخه های آن، و شیعیان به منزله برگ آن درخت هستند. ‏ ‏پس زینت شجره طیبه ولایت به مظاهر است، و هر یک از مظاهر که نقصانی یابد، در شجره طیبه نقصانی واقع گردد. ‏ ‏پس، ذنوب جمیع موجودات ذنوب ولیّ مطلق است، و حق تعالی به رحمت تامه خود و به غفران شامل خود رحمت بر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، فرموده می فرماید آنچه گناه است از پیشینیان و آنچه پس از این گناهی واقع شود، در تحت مغفرت تامه واقع گردد، و به شفاعت تو تمام دایره تحقق به سعادت کامله خود رسند، @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۶) قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»: ‏‏‏ إنّا فَتَحْنا لَکَ ‏‎‏فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ‏‏ ‏«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.» ‏ ‏ و آخر من یشفع أرحم الرّاحمین.‏‎ ‏و بر این مسلک آیه شریفه در عداد آن آیه است که می فرماید:‏‏  ‏وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی ‏ ‏‎‏ که فرمودند: أرجی آیة فی القرآن‏‎ ‏و بنابراین مسلک، ذنوب متقدمه ممکن است ذنوب امم سالفه باشد، زیرا که جمیع امم امت این ذات مقدس اند، و جمیع دعوت انبیا دعوت به شریعت ختمیه و مظاهر ولیّ مطلق هستند، و «آدم و من دونه» از اوراق شجره ولایت هستند.‏ ‏‏توجیه دوم آن است که سیّد مرتضی‎‏، رضی الله عنه، ذکر فرمودند که «ذنب» مصدر است، و جایز است اضافه آن به فاعل و به مفعول، و در اینجا اضافه به مفعول شده و مراد آنست که آنچه گذشته است از گناه کردن آنها تو را در منع نمودن آنها تو را از مکه و جلوگیری نمودن از مسجد الحرام. ‎‏سوم آنکه معنی چنین است که اگر گناهی برای تو باشد در قدیم یا پس از این، هر آینه آمرزیدیم.‏ ‏‏چهارم آنکه مراد به گناه ترک مستحب باشد، زیرا که واجبات از آن حضرت ترک نشده. و جایز است که به واسطه علوّ قدر و رفعت مقام آن حضرت آنچه از دیگران گناه نیست نسبت به آن حضرت گناه شمرده شود.‏ ‏‏پنجم آنکه این آیه برای تعظیم آن حضرت وارد است و در مقام حسن خطاب است، چنانچه گویی مثلا: غفر الله لک.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۷) ‏‏فصل در حقیقت شکر است ‏ ‏‏بدان که «شکر» عبارت است از قدردانی نعمت منعم. و آثار این قدردانی در قلب به طوری بروز کند، و در زبان به طوری، و در افعال و اعمال قالبیه به طوری. ‏ ‏ اما در قلب، آثارش از قبیل خضوع و خشوع و محبت و خشیت و امثال آن است. ‏و در زبان، ثنا و مدح و حمد. ‏و در جوارح، اطاعت و استعمال جوارح در رضای منعم، و امثال این است. ‏ و شکر بر سه ‏‎‏قسم است: ‏شکر قلب، و آن تصور نعمت است. ‏و شکر به زبان، و آن ثنای بر منعم است. ‏ و شکر به سایر اعضا، و آن مکافات نعمت است به قدر استحقاق آن.»‏‎ ‏ ‏و عارف محقق، خواجه انصاری فرماید: ‏«شکر اسمی است برای معرفت نعمت، زیرا که آن طریق معرفت منعم است.»‏‎ ‏ ‏و شارح محقق گوید:‏ ‏‏«تصور نعمت از منعم و معرفت اینکه آن نعمت اوست عین شکر است. چنانچه از حضرت داود، علیه السلام، روایت شده که گفت: «ای پروردگار، چگونه شکر تو کنم با آنکه شکر نعمت دیگری است و شکری خواهد!» ‏ ‏خدای تعالی وحی فرمود به سوی او: «ای داود، وقتی که دانستی که هر نعمتی که به تو متوجه است از من است شکر مرا کردی.»‏‎ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۸) ‏‏فصل در حقیقت شکر است ‏ ‏نویسنده گوید که آنچه را که این محققین ذکر فرمودند مبنی بر مسامحه است.‏ ‏‏و الا شکر عبارت از،...... یک حالت نفسانیه... که آن حالت خود اثر معرفت منعم و نعمت و اینکه آن نعمت از منعم است می باشد، ‏ ‏و ثمره این حالت اعمال قلبیه و قالبیه است. چنانچه بعضی محققین قریب به این معنی فرمودند گر چه آن فرموده نیز خالی از مسامحه نیست. فرموده است: «بدان که شکر مقابل نمودن نعمت است به قول و فعل و نیّت. و از برای آن سه رکن است:‏ ‏‏اوّل، معرفت منعم و صفات لایقه به او، و معرفت نعمت از حیث اینکه آن نعمت است. و کامل نشود این معرفت مگر آنکه بداند که تمام نعمتهای ظاهره و خفیه از حق تعالی است و ذات مقدس او منعم حقیقی است، و وسایط هر چه هست منقاد حکم او و مسخر فرمان او هستند.‏ ‏‏دوم، حالتی است که ثمره این معرفت است. و آن خضوع و تواضع و سرور به نعمت است از جهت آنکه آن هدیه ای است که دلالت کند بر عنایت منعم به تو. و علامت آن آنست که فرحناک نشوی از دنیا مگر به آن چیزی که موجب قرب به حق شود.‏ ‏‏سوم، عملی است که ثمره این حالت است. زیرا که این حالت وقتی در قلب پیدا شد، یک حالت نشاطی برای عمل موجب قرب حق در قلب حاصل شود، و آن عمل متعلق است به قلب و زبان و دیگر جوارح. اما عمل قلب، عبارت است از قصد تعظیم و تحمید و تمجید منعم و تفکر در صنایع و افعال و آثار لطف او و قصد رساندن خیر و احسان نمودن بر جمیع بندگان او. و اما عمل زبان، اظهار آن مقصود‏ ‎‏است به تحمید و تمجید و تسبیح و تهلیل و امر به معروف و نهی از منکر و غیر آن. ‏ ‏و اما عمل جوارح، استعمال نعمت ظاهر و باطن است در طاعت و عبادت او و استعانت نمودن به آنها در نگهداری از معصیت و مخالفت او، چنانچه چشم را استعمال کند در مطالعه مصنوعات و قرائت کتاب خدا و تذکر علوم مأثوره از انبیا و اوصیا، علیهم السلام، و همین طور سایر جوارح.»... @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۱۹۹) ‏‏فصل در چگونگی شکر است‏‏ ‏ ‏‏بدان که شکر نعمتهای ظاهره و باطنه حق تعالی یکی از وظایف لازمه عبودیت و بندگی است که هر کس به قدر مقدور و میسور باید قیام به آن نماید، گر چه از عهده شکر حق تعالی احدی از مخلوقات بر نمی آید. و غایت شکر معرفت عجز از قیام به حق آن است، چنانچه غایت عبودیت معرفت عجز به قیام به آن است، چنانچه رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، اعتراف به عجز فرموده است ‏‎با آنکه احدی از موجودات قیام به شکر و عبودیت مثل ذات مقدس آن سرور ننمودند، زیرا که کمال و نقص شکر تابع کمال و نقص معرفت منعم و عرفان نعم اوست. لذا احدی قیام به حق شکر نتواند کرد.‏ ‏‏وقتی عبد شکور شود که ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت حق را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به یکدیگر و بدء و ختم وجود را علی ما هو علیه بداند. و معرفت آن برای خلّص اولیاء، که اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبی ختمی، صلّی الله علیه و آله، است، رخ ندهد. و سایر مردم محجوب از بعض مراتب آن، بلکه بیشتر و بزرگتر مراتب آن، هستند. بلکه تا در قلب بنده حقیقت سریان الوهیت حق نقش نبندد و ایمان نیاورد به اینکه لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله و کدورت شرک و شک در قلب اوست، شکر حق را چنانچه شاید و باید نتوان انجام داد. کسی که نظر به اسباب دارد و تأثیر موجودات را مستقل می داند و نعم را به ولّی نعم و صاحب آن ارجاع نمی کند، کفران به نعمت حق تعالی [کرده ] است، بتهائی تراشیده و هر یک را مؤثری داند. گاهی اعمال را به خود نسبت دهد، بلکه خود را متصرف در امور می داند، و گاهی طبایع عالم کون را مؤثرات بخواند، و گاهی نعم ‏‎‏را به ارباب ظاهریه صوریه آن منسوب کند و حق را از تصرف عاری نماید و ید الله را مغلول بشمارد:‏‏  غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا.‏‎ دست تصرف حقّ باز است و تمام دایره تحقق بالحقیقة از اوست و دیگری را در آن راهی نیست، بلکه همه عالم ظهور قدرت و نعمت اوست و رحمت او شامل هر چیز است، و تمام نعم از اوست و برای کسی نعمتی نیست تا منعم باشند، بلکه هستی عالم از اوست و دیگری را هستی نیست تا به او چیزی منسوب شود، ولی چشمها کور و گوشها کر و قلبها محجوب است. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۰) ‏ادامه سخن در چگونگی شکر «دیده می خواهم سبب سوراخ کن»‏‎ تا کی و چند این قلوب مرده ما کفران نعم حق کند و به عالم و اوضاع و به اشخاص آن متعلق شود؟ این تعلقات و توجهات کفران نعمت ذات مقدس است و ستر رحمت اوست. و از اینجا معلوم می شود که قیام به حقّ شکر کار هر کس نیست، چنانچه ذات مقدس حق تعالی جلّ جلاله فرماید: ‏‏‏ وَ قلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.‏‎ ‏کمتر بنده ای است که معرفت نعم حق را آن طور که سزاوار است داشته باشد. و از این جهت کمتر از بندگان هستند که قیام به وظیفه شکر نمایند.‏ ‏‏و بباید دانست که چنانچه معارف بندگان خدا مختلف است، شکر آنها نیز مختلف است. و نیز از راه دیگر، مراتب شکر مختلف است، زیرا که شکر ثنای نعمی است که منعم مرحمت فرموده، پس اگر آن نعمت از قبیل نعم ظاهریه باشد شکری دارد، و اگر از نعم باطنیه باشد شکری دارد، ‏ ‏ و اگر از قبیل معارف و علوم باشد شکرش به نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات اسمائی باشد به نحوی است، و..... به نحوی است، ‏ ‏و چون جمیع مراتب نعم برای کمی از بندگان جمع است، قیام به وظیفه شکر به جمیع مراتب برای کمی از بندگان میسور است. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۱) ‏‏تکمله در فضیلت شکر از طریق نقل‏‏ ‏ ‏‏ما این مقام را تکمیل نماییم به ذکر بعضی از احادیث شکر:‏ ‏‏«از حضرت صادق، علیه السلام، حدیث کند که فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله: «خورنده شکر کننده، اجر و مزد او مثل مرد روزه دار در راه خداست. و کسی که در عافیت و سلامت است و شاکر است، اجرش مثل اجر کسی است که مبتلا باشد و صبر داشته باشد. و کسی که نعمت به او عطا شده و شاکر‏ ‎‏است، اجر او مثل کسی است که محروم از عطاست و قانع و راضی است به آنچه خداوند به او عطا فرموده.» «گوید شنیدم حضرت صادق، علیه السلام، می فرمود: «سه چیز است که ضرر نمی رساند با آنها چیزی: دعا نزد شدت، و استغفار بر گناهان، و شکر نزد نعمت.» «فرمود حضرت صادق، علیه السلام: «همانا مردی از شما می آشامد شربت آبی، پس واجب می کند خدا به واسطه آن به او بهشت را.» پس از آن فرمود:‏ ‏‏«همانا او بر می دارد ظرف را و می گذارد بر دهان خود و اسم خدا را برده می آشامد، پس دور می کند آن را و حال آنکه مایل به آن است، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس از آن دور می کند، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس حمد خدا می کند، پس خدا واجب می کند به سبب آن بر او بهشت را.» و حمد خدا مساوق شکر است. چنانچه در روایات کثیره وارد است که کسی که بگوید: الحمد لله شکر خدا را ادا کرده. «گفت بیرون آمد حضرت صادق، علیه السلام، از مسجد و حال آنکه گم شده بود مرکوب آن حضرت. فرمود: «اگر خداوند ردّ کند آن را به من، هر آینه شکر می کنم او را حقّ شکر او.» گفت درنگی نکرد تا آنکه آن مرکوب آورده شد. پس فرمود: «الحمد لله.» قائلی عرض کرد: «فدایت شوم، آیا شما نگفتید که شکر خدا می کنم حقّ شکر او را؟» فرمود: «آیا نشنیدی که من گفتم: الحمد لله.» از این روایت معلوم شود که حمد خداوند افضل افراد شکر لسانی است. ‏ ‏ و از آثار شکر زیادت نعمت است، چنانچه در کتاب کریم منصوص است: ‏‏‏ لئن شکرتم لأزیدنّکم ‏و در کافی شریف سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند، قال، من أعطی الشّکر أعطی الزّیادة، یقول الله عزّ و جلّ:‏‏ «لئن شکرتم لأزیدنّکم.»‏‎ ‏«کسی که ادای شکر کند زیادت به او عنایت شود. خداوند عزّ و جلّ می فرماید، «اگر شکر نمایید زیادت کنم برای شما.»‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۲) ‏‏تتمیم‏‏ ‏ ‏‏بدان که عایشه گمان کرده بود که سرّ عبادات منحصر به خوف از عذاب یا محو سیّئات است، و تصور کرده بود که عبادت نبی مکرم، صلّی الله علیه و آله و سلّم، نیز مثل عبادت سایر مردم است، از این جهت، مبادرت به این اعتراض نمود که چرا این قدر خود را به زحمت می اندازی. و این گمان ناشی از جهل او به مقام عبادت و عبودیت بود، و از جهل به مقام نبوت و رسالت نمی دانست که عبادت عبید و اجراء از ‎‏ساحت مقدس آن سرور دور است، و عظمت پروردگار و شکر نعمای غیر متناهیه او آرام و قرار را از آن حضرت بریده بود. ‏ ‏ بلکه عبادات اولیای خلّص نقشه تجلیات بی پایان محبوب است،..... حضرات اولیاء، علیهم السلام، با آنکه محو جمال اند و جلال و فانی در صفات و ذات، مع ذلک هیچیک از مراحل عبودیت را غفلت نکنند. ‏ ‏ حرکات ابدان آنها تابع حرکات عشقیه روحانیه آنهاست، و آن تابع کیفیت ظهور جمال محبوب است. ولی با مثل عایشه جز جواب اقناعی نتوان گفت: یکی از مراتب نازله را بیان فرمود که همین قدر بداند عبادات آن سرور برای این امور دنیّه نیست.‏ ‏‏و الحمد لله.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۳) ‏‏فصل ‏ ‏«علی بن إبراهیم در تفسیرش روایت نموده از حضرت باقر و حضرت صادق، علیهما السلام، گفتند: «رسول خدا وقتی نماز می خواند می ایستاد بر انگشت های دو پای خود تا ورم کرد، پس فرو فرستاد خدای تبارک و تعالی «طه» را. و آن به لغت «طیّ» یعنی ای محمّد الآیه.» «طه» اسمی است از اسم های پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، و معنای آن این است که: ای جوینده حق و هدایت کننده به سوی آن.» ‏ ‏و از ابن عبّاس‏‎ و بعضی دیگر منقول است که «طه» یعنی ای مرد ‏‎‏ و از بعض عامه منقول است که «طاء» اشاره است به طهارت قلب آن بزرگوار از غیر خدا، و «هاء» اشاره است به هدایت شدن قلب آن سرور به سوی خدا.‏‎........ ‏‏و «شقا» و «شقاوت» ضدّ سعادت است، و به معنی تعب و زحمت است. «مرحوم طبرسی در احتجاج سند به حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، رسانده که فرمود: «ده سال رسول خدا ایستاد بر سر انگشتان خود تا قدمهای آن حضرت ورم نمود و رویش زرد شد. می ایستاد تمام شب را تا عتاب به او شد در آن، پس فرمود خدای عزّ و جلّ: طه، ما فرو نفرستادیم بر تو قرآن را تا به تعب افتی، بلکه برای آن که به سعادت و راحتی رسی به واسطه آن.» @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۴) ادامه سخن در مورد آیه شریفه «طه، ما انزلنا....» و از حضرت صادق، علیه السلام، مروی است که رسول خدا در عبادت یکی از پاهای مبارکش را بلند می فرمود تا زحمت و تعبش زیاد شود. پس خدای تعالی این ‏‎‏آیه شریفه را فرو فرستاد.‏‎ و بعضی مفسرین گفتند این آیه شریفه جواب مشرکین [است ] که گفتند پیغمبر به زحمت افتاد به واسطه ترک دین ما، پس این آیه نازل شد.‏‎ و شیخ عارف کامل، شاه آبادی، دام ظلّه، می فرمودند پس از آنکه آن وجود مبارک مدتی دعوت فرمود و مؤثر نشد آن طوری که حضرت مایل بود، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد مدت ده سال تا آنکه قدمهای مبارکش ورم کرد. آیه شریفه نازل شد که خود را مشقت مده، تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست، بلکه نقص در مردم است. إنّک لا تهدی من أحببت ‏ ‏در هر صورت، از آیه شریفه استفاده می شود که آن حضرت اشتغال به ریاضت و زحمت و تعب داشته. و از مجموع کلام مفسرین نیز این معنی مستفاد می شود، گرچه در کیفیت آن اختلاف است. و این باید برای امت سرمشق باشد، خصوصا برای اهل علم که دعوت إلی الله می خواهند کنند. ‏ ‏آن وجود محترم با طهارت قلب و کمالی که داشت باز این طور به ریاضت خود را به تعب انداخت تا آیه شریفه از جانب ذات مقدس حق نازل شد، و ما با این همه بار گناهان و خطایا هیچگاه در فکر مرجع و معاد خود نیستیم. گویی برای ما برات آزادی از جهنم و امنیت از عذاب نازل شده. این نیست جز آنکه حبّ دنیا پنبه در گوش ما کرده و کلمات اولیا و انبیا را اصغاء نمی کنیم.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۵) حدیث ۲۲ کراهت از مرگ ‏‏الحدیث الثانی و العشرون‏‏ ‏ عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: جاء رجل إلی أبی ذرّ فقال: یا أباذرّ، ما لنا نکره الموت؟ فقال: لأنّکم عمّرتم الدّنیا و أخربتم الآخرة، فتکرهون أن تنقلوا من عمران إلی خراب. فقال له: فکیف تری قدومنا علی الله؟ فقال: أمّا المحسن منکم، فکالغائب یقدم علی أهله، و أمّا المسیء منکم، فکالآبق یردّ علی مولاه. قال: فکیف تری حالنا عند الله؟ قال:‏ ‏‏اعرضوا أعمالکم علی الکتاب: إنّ الله یقول:‏‏ «إنّ الأبرار لفی نعیم. و إنّ الفجّار لفی جحیم‎‏» قال: فقال الرّجل: فأین رحمة الله؟ قال ‏‏ «رحمة الله قریب من المحسنین.»‏‏ قال أبو عبد الله، علیه السّلام: و کتب رجل إلی أبی ذرّ، رضی الله عنه: یا أبا ذرّ، أطرفنی بشیء من العلم. فکتب إلیه: إنّ العلم کثیر، و لکن إنّ قدرت أن لا تسیء إلی من تحبّه، فافعل. فقال له الرّجل: و هل رأیت أحدا یسیء إلی من یحبّه! فقال له: نعم، نفسک أحبّ الأنفس إلیک، فإذا أنت عصیت الله، فقد أسأت إلیها.‏ «فرمود حضرت صادق، سلام الله علیه آمد مردی به سوی ابی ذرّ، پس گفت:‏ ‏‏«ای أبی ذرّ، چیست ما را که مرگ را کراهت داریم؟» فرمود: «برای اینکه شما تعمیر کردید دنیا را و خراب کردید آخرت را، پس کراهت دارید که منتقل شوید از آبادان به سوی خرابه.» پس گفت به او: «چگونه می بینی وارد شدن ما را بر خدا؟» فرمود: «اما نیکوکاران از شما مثل غایب وارد شود بر اهلش، و اما بدکار از شما مثل بنده گریزانی که برگردانده شود به سوی مولایش.» گفت: «پس چگونه می بینی حال ما را پیش خدا؟» فرمود: «عرضه دارید اعمال خود را بر قرآن، همانا خداوند می فرماید: «همانا نیکویان در نعمتها هستند، و همانا بدان در جهنم اند».‏ ‏‏حضرت فرمود آن مرد گفت: «پس کجاست رحمت خدا؟» گفت: «رحمت خدا نزدیک است به نیکوکاران.» «فرمود حضرت صادق، علیه السلام: و نوشت مردی به سوی ابی ذرّ، رضی الله عنه: «ای ابا ذر، تحفه ای بفرست مرا به چیزی از علم.» پس نوشت به او:‏ ‏‏«همانا علم بسیار است، و لیکن اگر بتوانی بدی نکنی به کسی که دوست داری او را، بکن.» گفت آن مرد به او: «آیا دیدی کسی را که بدی کند به کسی که دوست می دارد او را!» پس فرمود به او: «آری، نفس تو دوست ترین نفسهاست به تو، پس وقتی که تو عصیان خدا کنی بدی کردی به سوی او.» بدان که مردم در کراهت داشتن موت و ترس از آن بسیار مختلف هستند و مبادی کراهت آنها مختلف است. و آنچه را که حضرت ابی ذرّ، رضوان الله تعالی علیه، بیان فرمودند حال متوسطان است، و ما اجمالا حال ناقصین و کاملین را بیان می نماییم.‏ شرح این حدیث شریف را از شماره اینده در اختیار شما عزیزان قرار خواهیم داد. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۶) کراهت از مرگ: ‏‏باید دانست که کراهت ما مردن را و خوف ما ناقصان از آن، برای نکته ای است که پیش از این در شرح بعضی احادیث بدان اشاره نمودیم.‏‎ و آن این است که انسان به حسب فطرت خدا داد و جبلّت اصلی، حبّ بقا و حیات دارد [و]‏‏ ‏‏متنفر است از فنا و ممات. و این متعلق است به بقای مطلق و حیات دائمی سرمدی، یعنی، بقایی که در آن فنا نباشد و حیاتی که در آن زوال نباشد. بعضی از بزرگان‏‎ با همین فطرت اثبات معاد می فرمودند به بیانی که ذکر آن اکنون خارج از مقصد ماست. و چون در فطرت انسان این حبّ است و آن تنفر، آنچه را که تشخیص بقادر آن داد و آن عالمی را که عالم حیات دانست، حبّ و عشق به آن پیدا‏ ‎‏می کند، و از عالم مقابل آن متنفر می شود. و چون ما ایمان به عالم آخرت نداریم و قلوب ما مطمئن به حیات ازلی و بقای سرمدی آن عالم نمی باشد، از این جهت علاقمند به این عالم و گریزان از موت هستیم به حسب آن فطرت و جبلّت. ‏ ‏ و ما پیش از این ذکر کردیم ‏‎که ادراک و تصدیق عقلی غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است. ماها ادراک عقلی یا تصدیق تعبدی داریم به اینکه موت- که عبارت از انتقال از نشئه نازله مظلمه ملکیه است به عالم دیگر که عالم حیات دایمی نورانی و نشئه باقیه عالیه ملکوتیه است- حقّ است، اما قلوب ما از این معرفت حظی ندارد و دلهای ما از آن بیخبر است. ‏ ‏بلکه قلوب ما اخلاد به ارض طبیعت و نشئه ملکیه دارد و حیات را عبارت از همین حیات نازل حیوانی ملکی می داند، و برای عالم دیگر که عالم آخرت و دار حیوان است حیات و بقایی قائل نیست. ‏ ‏از این جهت، رکون و اعتماد به این عالم داریم و از آن عالم فراری و خائف و متنفر هستیم. این همه بدبختیهای ما برای نقص ایمان و عدم اطمینان است. ‏ ‏اگر آن طوری که به زندگانی دنیا و عیش آن اطمینان داریم و مؤمن به حیات و بقای این عالم هستیم، به قدر عشر آن به عالم آخرت و حیات جاویدان ابدی ایمان داشتیم، بیشتر دل ما متعلق به آن بود و علاقمند به آن بودیم و قدری در صدد اصلاح راه آن و تعمیر آن بر می آمدیم، ولی افسوس که سرچشمه ایمان ما آب ندارد و بنیان یقین ما بر آب است، ناچار خوف ما از مرگ از فنا و زوال است. ‏ ‏و علاج قطعی منحصر آن وارد کردن ایمان است در قلب به فکر و ذکر نافع و علم و عمل صالح.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۷) ادامه........ کراهت از مرگ: ‏‏و اما خوف و کراهت متوسطین، یعنی آنهایی که ایمان به عالم آخرت ندارند، برای آنست که وجهه قلب آنها متوجه به تعمیر دنیاست و از تعمیر آخرت غفلت ورزیدند، از این جهت میل ندارند از محل آبادان معمور به جای خراب منتقل شوند، چنانچه حضرت ابی ذرّ، رضی الله عنه، فرمود. و این نیز از نقص ایمان و نقصان اطمینان است، و الا با ایمان کامل ممکن نیست اشتغال به امور دنیّه دنیویه و غفلت از تعمیر آخرت.‏ ‏‏بالجمله، این وحشتها و کراهت و خوفها برای نادرستی اعمال و کج رفتاری و مخالفت با مولاست، و الا اگر مثلا حساب ما درست بود و خود ما قیام به محاسبه خود کرده [بودیم ] وحشت از حساب نداشتیم، زیرا که آنجا حساب عادلانه و محاسب عادل است، پس ترس ما از حساب از بدحسابی خود ما است و از دغل بودن و دزدی، [نه ] از محاسبه است. ‏ ‎‏و در کافی شریف سند به حضرت موسی بن جعفر، علیه السلام، رساند، قال: لیس منّا من لم یحاسب نفسه فی کلّ یوم، فإن عمل حسنا، استزاده الله، و إن عمل سیّئا، استغفر الله منه و تاب إلیه ‏یعنی: ‏‎‏ فرمود: «نیست از ما کسی که محاسبه نکند نفس خود را در هر روز، پس اگر عمل نیکی کرده، از خدای تعالی زیادت طلبد، و اگر عمل بدی کرده، طلب مغفرت کند از خداوند از آن و توبه کند به سوی او.» ‏ ‏ پس اگر حساب خود را کشیدی، در موقف حساب گرفتاری نداری و از آن باکی برای تو نیست. و همین طور سایر مهالک و مواقف آن عالم تابع اعمال این عالم است. ‏ ‏ مثلا اگر در این عالم به راه راست نبوت و طریق مستقیم ولایت قدم زده باشی و از جاده ولایت علی بن ابی طالب، علیه السلام اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست، @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۸) ادامه........ کراهت از مرگ: ‏ ..... حقیقت صراط صورت باطن ولایت است، چنانچه در احادیث وارد است که امیر المؤمنین صراط است.‏‎ ‏و در حدیث دیگر است که «ماییم صراط مستقیم.‏‎ ‏ و در زیارت مبارکه جامعه است که أنتم السّبیل الأعظم و الصّراط الأقوم.‏‎ ‏ ‏و هر کس در این صراط به استقامت حرکت کند و پای قلبش نلرزد، در آن صراط نیز پایش نمی لغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد. ‏ ‏و همین طور اگر اخلاق و ملکاتش عادلانه و نورانی باشد، از ظلمتها و وحشتهای قبر و برزخ و قیامت و از أهوال آن عوالم در امان است، و خوفی از آن نشآت برای او نیست. ‏ ‏پس، در این مقام درد از خود ما است و دوای آن نیز در خود ما است، چنانچه حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، در اشعار منسوب به او به این معنی اشاره فرموده که می فرماید:‏ ‏‏دواؤک فیک و ما تشعر‏ ‏‏و داؤک منک و ما تبصر‏‎ ‏‏و در کافی شریف سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند، أنّه قال لرجل إنّک قد جعلت طبیب نفسک، و بیّن لک الدّاء، و عرّفت آیة الصّحّة و دللت علی الدّواء، فانظر کیف قیامک علی نفسک.‏‎ فرمود به مردی: «همانا تو قرار داده شدی طبیب نفس خویش، و بیان شده برای تو درد، و شناسا شدی نشانه صحت را و دلالت شدی بر دوا، [پس بنگر که چگونه در اصلاح نفس خود قیام می کنی ].» در تو اعمال و اخلاق و عقاید فاسده ‏‎‏است. و علامات صحت نسخه های انبیا و انوار فطرت و عقل است، و دوای اصلاح نفوس اقدام در تصفیه آن است. این حال متوسطین.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۰۹) ادامه........ کراهت از مرگ: ‏‏و اما حال کمّل و مؤمنین مطمئنین، پس آنها کراهت از موت ندارند گرچه وحشت و خوف دارند. زیرا که خوف آنها از عظمت حق تعالی و جلالت آن ذات مقدس است، چنانچه رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، می فرمود: فأین هول المطّلع و حضرت امیر المؤمنین، سلام الله علیه، در شب نوزدهم وحشت و دهشت عظیمی داشت‎‏ با آنکه می فرمود: و الله لابن أبی طالب آنس بالموت من الطّفل بثدی أمّه.‏‎ یعنی: «به خدا قسم که پسر أبوطالب به مرگ مأنوستر است از بچه به پستان مادرش.» بالجمله، خوف آنها از امور دیگر است، مثل خوف ما پا بستگان به آمال و امانی و دل دادگان به دنیای فانی نیست.‏ ‏‏و قلوب اولیاء نیز در کمال اختلاف است که در تحت احصا و رشته تحریر نیاید. و ما اشاره اجمالی به بعضی از آنها می نماییم.‏ ‏‏پس گوییم که قلوب اولیا در قبول تجلیات اسماء مختلف است، چنانچه بعضی قلوب عشقی و شوقی است، و حق تعالی در مثل آن به اسماء جمال تجلی فرماید..... و هیبت خوف از تجلی عظمت و ادراک آن است. دل عاشق در وقت ملاقات می تپد و وحشتناک و خائف شود، ولی این خوف و وحشت غیر از خوفهای معمولی است.‏ ‏‏و بعض قلوب خوفی و حزنی است، و حق تعالی در آن قلوب به اسماء جلال و عظمت تجلی فرماید. و در حدیث است که حضرت یحیی، علیه السلام، دید که حضرت عیسی، علیه السلام، می خندد. با عتاب به او گفت: گویا تو مأمونی از فکر خدا و عذاب او. حضرت عیسی جواب داد: گویا تو مأیوسی از فضل خدا و رحمت او.‏ ‏‏پس خدای تعالی وحی فرمود به آنها که هر یک از شما حسن ظنتان به من بیشتر است، او محبوبتر است پیش من چون حق در قلب حضرت یحیی به اسماء جلال تجلی فرموده بود، همیشه خائف بود و به حضرت عیسی، علیه السلام، آن طور عتاب نمود، حضرت عیسی به مقتضای تجلیات رحمت آن طور جواب داد.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۱۰) ‏‎ ‏‏فصل ‏ ‏‏بدان که ظاهر این حدیث که می فرماید: «عمّرتم الدّنیا و أخربتم الآخرة‏» ‎‏آن است که دار آخرت و بهشت معمور و آبادان است و به اعمال ما خراب می شود.‏ ‏‏ولی معلوم است که مقصود تشابه در تعبیر است و چون نسبت به دنیا «تعمیر» تعبیر فرموده، به مناسبت آن نسبت به دار آخرت «تخریب» تعبیر فرموده. و عالم جهنم و بهشت گرچه مخلوق هستند، تعمیر دار جنت و مواد جهنم تابع اعمال اهل آن است. ‏ ‏ و در روایت است که زمین بهشت ساده است و مواد تعمیر آن اعمال بنی الانسان.‏‎ ‏و این مطابق است با برهان و کشف اهل مکاشفه، چنانچه بعضی از عرفای محققین گوید: ‏ «بدان، عصمنا الله و إیّاک، که جهنم از اعظم مخلوقات است، و آن زندان خداوند است در آخرت. و او را «جهنم» گویند برای بعید بودن قعر آن، چنانچه چاهی را که قعرش بعید است بئر «جهنام» گویند. و آن شامل حرارت و زمهریر است. ‏و در آن برودت است به آخر درجه آن، و حرارت است به آخر درجه آن، و بین اعلای آن و قعر آن هفتصد و پنجاه سال راه است. و مردم اختلاف دارند که آن مخلوق است یا غیر مخلوق. و خلاف مشهور است در آن. و همین طور در بهشت نیز اختلاف کردند. و اما پیش ما و پیش اصحاب ما، اهل مکاشفه و معرفت، آنها مخلوق هستند و مخلوق نیستند. ‏ اما اینکه گفتیم مخلوق اند، مثل آن است که مردی خانه ای را بنا کند و دیوارهای محیطه به فضای آن را فقط بر پا کند، در این صورت گفته شود که این خانه است، و وقتی که داخل آن شوی دیده نشود در آن مگر دیواری که بر فضا و ساحتی دایر است. ‏پس از آن، انشاء خانه ها و بیوت آن را نمایند به حسب اغراض ساکنان آن از غرفه ها و قصرها و مخزنها و آنچه سزاوار است در آن باشد.»- انتهی.‏‎ @nyaz_ir
‏برگی زرین از امام خمینی (۲۱۱) ‏‏ادامه سخن در مورد......«عمّرتم الدّنیا و أخربتم الآخرة‏» ‏ در حدیث است که رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، وقتی به معراج تشریف بردند، در بهشت ملائکه ای چند دیدند که گاه اشتغال به بنای ابنیه دارند و گاه از کار باز می ایستند. فرمود به جبرئیل: سبب این چیست؟ ‏عرض کرد: مواد این بناها که می کنند اذکار امت است. هر وقت ذکر گویند، موادی برای آنها حاصل شود، پس ملائکه مشغول بنا شوند، و وقتی آنها از ذکر باز مانند، این ها از عمل نیز باز ایستند.‏‎ ‏ ‏بالجمله، صورت بهشت و جهنم جسمانی همان صور اعمال و افعال حسنه و سیّئه بنی آدم است که در آن عالم به آنها رجوع کنند، چنانچه در آیات شریفه نیز به آن اشاره و تلویح شده، مثل قول خدای تعالی:‏‏  ‏وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرا‎‏  ‏و‏‎‏قوله: إنّما هی أعمالکم تردّ إلیکم.‏‎ ‏ ‏و تواند بود که عالم بهشت و جهنم دو نشئه و دار مستقلی باشند که بنی آدم به حرکات جوهریه و سوقهای ملکوتی و حرکات ارادیه عملیه و خلقیه به سوی آنها مسافرت می کنند، گرچه هر یک از آنها حظوظشان از صور اعمال خودشان باشد.‏ ‏‏و بالجمله، عالم ملکوت اعلی عالم بهشت است که خود عالم مستقلی است، و نفوس سعیده سوق [داده ] می شود به سوی آن، و عالم جهنم ملوکت سفلی است که نفوس شقیه به سوی آن مسافرت کند. ولی آنچه به آنها در هر یک از دو نشئه رجوع می کند، صورت بهیه حسنه یا مولمه مدهشه اعمال خود آنها است. و به این بیان جمع بین ظواهر کتاب و اخبار، که به حسب ظاهر متخالف نماید، شود، و نیز موافق با برهان و مسلک اهل معرفت است.‏ @nyazz_ir
برگی زرین از امام خمینی (۲۱۲) ‏ ‏‏فصل ‏ ‏‏پوشیده نیست که کلام حضرت ابی ذرّ، رضی الله عنه، در این مقام کلام جامع و دستور محکمی است که انسان باید مواظبت بر آن نماید. پس از آنکه حضرت ابی ذرّ فرمود اعمالتان را به کتاب خدا عرضه دارید، و خداوند می فرماید:‏ ‏‏«مردم دو طایفه اند: ابرار، و آنها در نعیم اند، و فجّار، و آنها در جحیم اند.» ‏ آن مرد تشبث به ذیل رحمت کرد که اگر این طور است، رحمت حق تعالی پس کجاست؟‏ ‏‏جواب داد رحمت حق نیز جزاف نیست، و آن قریب به نیکوکاران است.‏ ‏‏بدان که شیطان ملعون و نفس خبیث امّاره بالسوء انسان را از طرق بسیاری مغرور می کنند و به هلاکت ابدی همیشگی می کشانند. و آخر تیری که در کمان دارند مغرور کردن انسان است، ‏ در اوایل امر به رحمت حق. ‏ و انسان را به واسطه این غرور از عمل باز می دارند. ‏و این اتکال به رحمت از مکاید شیطان و غرور آن است.‏ ‏‏و شاهد و دلیل آن این است که ما در امور دنیایی به هیچ وجه اتکال به رحمت حق تعالی نداریم و یکسره اسباب طبیعی و ظاهری را مستقل و کارکن می دانیم، به طوری که گویی در عالم مؤثری جز اسباب ظاهری نیست. و در امور اخروی غالبا اتکال به رحمت حق در گمان خود می کنیم و از دستورات خدا و رسول، صلّی الله علیه و آله، غفلت می نماییم، گویی خداوند ما را قدرت عمل نداده و راه صحت و سقم نیاموخته. بالجمله، در امور دنیایی تفویضی مسلک، و در امور‏ ‎‏آخرتی جبری مسلک می شویم، غافل از اینکه این هر دو باطل و غلط و خلاف دستورات انبیا، صلّی الله علیهم، و طریقه مستمره ائمه هدی و اولیای مقربین است. @nyaz_ir
‏برگی زرین از امام خمینی (۲۱۳) بالجمله، در امور دنیایی تفویضی مسلک، و در امور‏ ‎‏آخرتی جبری مسلک می شویم، غافل از اینکه این هر دو باطل و غلط و خلاف دستورات انبیا، صلّی الله علیهم، و طریقه مستمره ائمه هدی و اولیای مقربین است. ‏ ‏ ‏با آنکه آنها همه رحمت حق را معتقد بودند و ایمان آنها از همه بیشتر بود، با این وصف آنی غفلت از انجام وظایف نمی کردند و دقیقه ای از سعی و کوشش باز نمی ماندند. ‏ ‏بردار صحیفه اعمال آنها را مطالعه کن. ادعیه و مناجاتهای سید الساجدین و زین العابدین، علیه السلام، را ملاحظه کن و دقت نما ببین در مقام عبودیت چه معامله می کند و چه طور به وظیفه بندگی قیام می کند، ‏با این وصف، وقتی صحیفه اعمال حضرت مولای متقیان، امیر مؤمنان، علیه السلام، را می بیند، تأسف می خورد و اظهار عجز می کند!‏‎ ‏ ‏پس ما یا باید آنها را، نعوذ بالله، تکذیب کنیم و بگوییم اطمینان و امیان به رحمت حق نداشتند مثل ما! یا باید خود را تکذیب کنیم و بفهمیم که این ها که ما می گوییم از مکاید شیطان و غرور نفس است که می خواهند ما را از راه مستقیم منحرف کنند. ‏ پناه می بریم به خدای تعالی از شرّ آنها.‏ ‏‏پس ای عزیز، همان طور که حضرت ابی ذر دستور به آن مرد داده، علوم بسیار است ولی علم نافع برای امثال ماها آن است که با خود این قدر بدی نکنیم. بفهمیم که دستورات انبیا و اولیا، علیهم السلام، کشف حقایقی است که ماها از آنها محجوب هستیم. آنها می دانند که این اخلاق ذمیمه و اعمال سیّئه چه صورتهایی دارد و چه ثمراتی از آنها حاصل می شود، و این اعمال حسنه و اخلاق کریمه چه صورتهای خوب ملکوتی دارد. همه را فرمودند و دوا و درمان و درد و مرض را بیان کردند. ‏ ‏ تو اگر عاطفه با خود داری، باید از آن دستورات نگذری و درد خود را دوا نمایی و مرض خود را معالجه کنی، ‏ ‏خدا می داند که اگر با این حال که هستیم به آن عالم منتقل شویم، به چه مصیبتها و دردها و مرضها گرفتار می شویم. ‏ و الحمد لله أوّلا و آخرا.‏ @nyaz_ir