eitaa logo
در مسیر ظهور
145 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
5هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❥═━┈•••🌤°💚°🌤•••┈━═❥ ❣﷽❣ ★♥️★ ★♥★ (روحی له الفداء)✍ سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید ✒سخنان امام عصر(روحی له الفداء) در خدمت پدر بزرگوارشان خطاب به احمد بن‌اسحق و سعد بن عبدالله اشعری قمی __ " " 💐سعد بن عبدالله قمی اشعری گوید: 🔸روزی مرا با یکی از نواصب (لعنة‌ الله علیه)(1) و دشمنان سرسخت حضرت امیرالمؤمنین(ع) اتفاق صحبت و مناظره افتاد تا بحث ما به جایی رسید که به من گفت: 🔹مرگ بر تو و اصحاب تو! شما رافضیها (شیعیان) مهاجران را نکوهش می کنید و محبت حضرت رسول اکرم(ص) را نسبت به آنها انکار می کنید و حال آنکه ابوبکر به جهت سبقت در اسلام و افتخار همراهی با آن حضرت در غار، از همه دیگر اصحاب آن حضرت برتر است و پیامبر بزرگ همان گونه که بر جان خود می ترسید در مورد او هم نگران بود، زیرا می دانست که ابوبکر پس از او خلیفه امت اسلامی خواهد شد و اگر زنده باشد امر اسلام منظم و در صورتی که کشته شود امر اسلام مختل خواهد شد؛ در حالی که همان شب علی ‍[علیه السلام] را در رختخواب خود خواباند، زیرا می دانست اگر علی [علیه السلام] کشته شود امر اسلام مختل نمی شود و در میان صحابه کسانی که جانشین او باشند، هستند. ♻️سعد بن عبدالله می گوید: البته به او جوابهائی دادم، ولی ساکت نشد. 💠سپس آن مرد ناصبی به من گفت: 🚫شما رافضیها (شیعیان) می گویید اولی و دومی (ابوبکر و عمر) منافق اند و در این مورد به ماجرای شب «عقبه» استدلال می کنید. آیا به نظر شما اسلام آن دو نفر از روی رضا و رغبت بوده یا با اکراه و اجبار ایمان آورده اند؟ 🌐سعد بن عبدالله اضافه می کند که از پاسخ بدین سؤال احتراز کرده، با خود گفتم اگر بگویم آن دو با رضا و رغبت ایمان آوردند، خواهد گفت پس نمی توان آنها را منافق دانست و اگر بگویم در نتیجه ترس و اجبار دین مقدس اسلام را پذیرفته اند می گویند در آن زمان اسلام چنین قدرتی که کسی به اکراه و اجبار به آن ایمان بیاورد نداشت. ❌به هر صورت، در حالی که نزدیک بود قلبم از حرکت باز ایستد از وی فاصله گرفتم و‌ متعاقباً طی نامه ای چهل و چند مسأله را که جوابی برای آنها نداشتم و بر من مشکل شده بود، نوشته، و با خود گفتم از جناب احمد بن اسحق نماینده حضرت عسکری(ع) سؤال خواهم کرد، و پس از اینکه برای ملاقات با ایشان رفتم معلوم شد که به سوی سامراء حرکت کرده اند. ... ✨🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌤✨
❥═━┈•••🌤°💚°🌤•••┈━═❥ ❣﷽❣ ★♥️★ ★♥★ ✔️ (روحی له الفداء) در خدمت پدر بزرگوارشان خطاب به احمد بن‌اسحق و سعد بن عبدالله اشعری قمی " " 🌼 ...معلوم شد که به سوی سامراء حرکت کرده اند. 🌸 من نیز به راه افتادم و در بین راه ایشان را دیده، ماجرا را با وی در میان گذاشتم. فرمودند: 💐 با من به سرّ من رأی (سامرا) بیا تا این مسائل را از مولایمان حضرت عسکری(ع) بپرسیم. من نیز همراه ایشان به سرّ من رأی رفتم و چون بدانجا رسیدیم به خانه حضرت عسکری(ع) رفتیم و پس از کسب اجازه توفیق شرفیابی دست داد. 🌺 احمد بن اسحق با خود ظرفی (خورجین و مانند آن) داشت که یکصد و شصت بدره طلا بود و به کسانی تعلق داشت که به ایشان داده بودند تا به امام حسن عسکری(ع) برساند و بر سر هر یک مهر صاحب پول منقوش بود. 🌷 هنگامی که وارد منزل حضرت امام حسن عسکری(ع) شدیم، جمال مبارک آن حضرت را که چون ماه شب چهارده می درخشید و پسر کوچکی که در حسن و جمال همانند ستاره مشتری و روی زانوی حضرتش نشسته بود، زیارت کردیم. 🍃 بر سر مبارک آن حضرت و در جلوی ایشان یک گوی طلایی که به جواهرات قیمتی آراسته و یکی از بزرگان بصره به آن حضرت هدیه کرده بود، قرار داشت. 🌷حضرت امام حسن عسکری(ع) قلمی در دست مبارکشان بود و بر روی کاغذ چیزی می نوشتند و گاهی که اراده می فرمودند مطلبی را بنویسند و فرزند عزیزشان قلم را از دست پدر بزرگوار می گرفتند، امام(ع) آن گوی را به طرفی می انداختند و چون وجود عزیز حضرت مهدی، روحی له الفداء برای بازگرداندن آن گوی تشریف می بردند، پدر عالیقدرشان از فرصت استفاده فرموده، آنچه که می خواستند، می نوشتند.   🌻 سپس احمد بن اسحق سرپوش را عقب زده، کیسه ها را خدمت حضرت عسکری(ع) نهاد. آن حضرت به فرزند دلبندشان فرمودند: 🌿 عزیزم!از هدایای شیعیانت مُهر بردار و آنها را باز کن. 💖حضرت مهدی(ع) [خطاب به پدر بزرگوارشان] فرمودند: ... ✨🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌤✨
❥═━┈•••🌤°💚°🌤•••┈━═❥ ❣﷽❣ ★♥️★ ★♥★ ⭕️ (روحی له الفداء)در خدمت پدر بزرگوارشان خطاب به احمد بن‌اسحق و سعد بن عبدالله اشعری قمی 🔸 " " 🌼 حضرت مهدی(ع) [خطاب به پدر بزرگوارشان] فرمودند: 🌸 ای مولای من! آیا درست است که دست پاک [ولی خدا] به سوی اموال ناپاک و غیرحلال دراز شود؟ آنگاه فرمودند: 🌿 ای احمد بن اسحق! آنچه در این ظرف است بیرون بیاور تا اینکه حلال و حرام را از یکدیگر جدا کنند. سپس احمد بن اسحق کیسه ای را بیرون آورد. امام مهدی،‌ روحی له الفداء، فرمودند:‌ 💐 این کیسه مربوط به فلان شخص از فلان محله قم بوده و هفتاد و دو دینار در آن است. چهل و پنج دینار آن مربوط به فروش خانه است که از ارث پدر به او رسیده و چهارده دینار آن از فروش هفت دست لباس و سه دینار آن از کرایه دکانها است. ☀️ در این هنگام حضرت عسکری(ع) فرمودند: 🌻 راست می گویی فرزندم! این مرد را به آنچه در این مال، حرام است راهنمایی فرما. حضرت مهدی، روحی له الفداء، فرمودند: 🌹 در این مال، دیناری هست که در ری ضرب شده و نیمی از آن نقش از بین رفته است و سه قطعه دیگر در این کیسه وجود دارد که حرام است، زیرا صاحب آن در فلان سال و فلان ماه در نزد نساج (بافنده) ای امانتی داشت و آن شخص در همسایگی او زندگی می کرد. 🌺 مدتی مدید گذشت و در نتیجه اینکه دزدی دستبردی زد آن امانت ربوده شد و با اینکه آن شخص به صاحب امانت اطلاع داد که امانتش ربوده شده است او باور نکرد و بیش از ارزش آن امانت از او غرامت گرفت و از همان جنس پیراهنی دوخت و این پول از بهای آن پیراهن است. 🌷 کیسه را چون گشودند عیناً همان طور بود که حضرت بقیة الله روحی له الفداء فرموده بودند. 🍃 سپس کیسه دیگری را بیرون آوردند و به محض اینکه چشم مبارک حضرت بقیة الله امام مهدی، روحی له الفداء، به آن کیسه افتاد فرمودند: 🌺در این کیسه پنجاه دینار است و شایسته نیست که دست ما به سوی آن دراز شود. احمد اسحق عرض کرد: چرا؟ فرمودند: 🌷زیرا این پول بهای گندمی است که میان صاحب آن و زارع مشترک بوده و در وقت تقسیم، صاحب گندمها سهم خود را به طور کامل برداشته و سهم زارع را کمتر داده است. 🌹امام حسن عسکری(ع) فرمودند: 🍃ای احمد بن اسحق! این کیسه ها و ظرفهای پول را ببر و به صاحبانشان تسلیم نما و به آنها توصیه کن که این کیسه ها را به صاحبان واقعی شان برسانند، زیرا ما نیازی به این گونه پولها نداریم. 🌺سپس فرمودند: 🌷پیراهن آن پیرزن را بده. احمد بن اسحق می گوید: 🌹آن پیراهن را در منزل فراموش کرده بودم. و در نتیجه برای آوردن آن راهی منزل شدم. ... ✨🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌤✨ ❥═━┈•••🌤°💚°🌤•••┈━═❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 📝 بعضی ها الان شیرینی بعد ظهور رو دارن تجربه میکنند... 👤 استاد ▫️