eitaa logo
در مسیر ظهور
129 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
5هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 سه‌شنبه 31 فروردین ماه 1400 ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ برای او که شیوۀ معمولش سکوت و کم‌گویی بود، ▪️«نگاه» می‎شد کبوتر نامه‌بر. ▫️به تک‌تک آدم‌هایی که می‌آمدند مسجد، نگاه می‌کرد. ▪️با نگاه سلام‌ می‌داد، دل‌جویی می‌کرد. ▫️آن‌هایی را که ته صف و یا کُنجی نشسته بودند و چندان به چشم نمی‌آمدند هم می‌دید. ▪️نیازمندها را رصد می‌کرد؛ ▫️به اطرافیانش می‌گفت: «آن آقا را می‌بینید؟ هم او که جلوی در نشسته، این پول را بدهید بهش.» ▪️یا: «آن دیگری را می‌بینید آن گوشه، این هدیه را بدهید ببرد.» 📚 به شیوه باران، ص24
🗓 سه‌شنبه 5 مرداد ماه 1400 ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: صورتش پر از خاک بود.خیلی از بچه‌ها شهید شده بودند. امید به پیروزی نداشت و این را باید از بقیه مخفی می‌کرد. همه، حواس‌شان به او بود. فرماندۀ لشکر بود. رفت توی سنگر، گوشی را برداشت. * هنوز خوابم نبرده بود. به عقربه‌های ساعت خیره شده بودم. تلفن زنگ زد. این وقت شب؟! گوشی را برداشتم. صیاد شیرازی بود. می‌گفت: «عملیات گره خورده و اگر ادامه بدهیم، به‌ضرر ماست!» اول با امام قدس‌سره تماس گرفته بود. ایشان فرموده بودند: «تلفن بزنید به آقای بهجت، بگویید دعا کنند.» به آقا گفتیم؛ گفتند: «بگویید دعا کرده‌ام!» * با حیرت به‌میدان نبرد خیره شده بود، باورش نمی‌شد! دشمن داشت از چیزی فرار می‌کرد... 📚 این بهشت، آن بهشت، ص34 🔻مناسبت‌ها: 🔹 سالروز عملیات افتخار آفرین مرصاد؛ 1367ش.
🗓 سه‌شنبه ١٨ مرداد ماه ١۴٠١ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️صبح جمعه، وقتی مجلس روضه در خانه برگزار می‌شد، همان جلوی در می‌نشست. ▫️هر کس وارد می‌شد جلوی پای او می‌ایستاد و با خوش‌رویی از او استقبال می‌کرد؛ فرقی نداشت چه کسی باشد. ▫️اگر کودک بود، برایش دعایی می‌خواند و نوازشش می‌کرد. ▫️گاه می‌گفت روضۀ علی‌اصغر علیه‌السلام بخوانند. ▫️یک روز جمعه، در بین روضه در باز شد، ▫️آقا برخاست و دست بر سینه احترام گذاشت. ▫️نگاه که کردم کسی را ندیدم! ▫️تعجب کردم! ▫️آقا که نشست تازه متوجه شدم، کودکی وارد شده بود که به نظر بیش از ده سال نداشت. 📚 این بهشت، آن بهشت، ص۵٧
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ روضه‌خوان از مصائب کربلا می‌خواند. ▫️ بندۀ خدایی هم از تهران آمده بود؛ ▫️ نشسته بود کنار آقا ▫️ و زیر لب مدام به روضه اشکال می‌گرفت. ▫️ می‌گفت: «اینجا را دارد اشتباه می‌گوید... این‌طور که می‌گوید، نبوده»؛ ▫️ آقای بهجت سر بلند کرد و گفت: «چی می‌گی آقا؟! از این بدتر کردند! بدتر هم کردند...» 📚 به شیوه باران، ص۴٧
🗓 سه‌شنبه ١٧ مرداد ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️می‌خواست از طرف آقای بهجت، به طلبه‌های نجف شهریه بدهد. ▫️آقا وقتی شنید، گفت شرط دارد: اول اینکه «ایشان این اقدامش با رضایت قلبی باشد؛ نه به‌خاطر رودربایستی...» دوم اینکه «از من اسمی نبرند. شهریه را از طرف «اهل علمی از قم» بدهند!» ▫️بندۀ خدا گفته بود: «این شدنی نیست؛ محل سؤال و ابهام می‌شود.» ▫️آقا با اکراه قبول کرده بود اسمش را ببرند؛ ▫️به شرط آنکه ننویسند «العظمی»! 📚 به شیوه باران، ص٣٧
🗓 سه‌شنبه ٣١ مرداد ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ رفته بودم بگویم: «برای بچه‌ام که سخت مریض است، دعا کنید.» ▫️ در را باز کرد، چای آورد و نشست به ذکر گفتن. ▫️ این‌پا و آن‌پا کردم که حرفی بزند یا سؤالی بپرسد؛ خبری نشد. ▫️ از دلم گذشت که حتماً ذکر او مهم‌تر از حرف من است. ▫️ من یک آدم درمانده‌ام که مشکلم را به امید کمک آورده‌ام اینجا؛ ▫️ اما او به ذکر مشغول است. ▫️ سرش را بلند کرد و گفت: «ذکر ما مگر چی هست؟» ▫️ از شرمندگی خیس عرق شدم و آمدم بیرون. ▫️ شب که شد، حال بچه خوب بود. 📚 به شیوه باران، ص۴٨ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 شهادت حضرت رقیه علیها‌السلام در خرابه شام؛ ۶١ق.
🗓 سه‌شنبه ٧ شهریور ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️توی خانه جوجه داشتیم. ▫️از آن جوجه‌های بازی‌گوشِ پُر سروصدا. ▫️همۀ روز حواسش به آب و غذای‌شان بود. ▫️شب که می‌شد، ▫️دلواپس گرما و سرمای‌شان... ▫️می‌پرسید: «روی‌شان را پوشاندید؟ سردشان نشود یک‌وقت!» ▫️می‌گفتم: «پوشاندیم.» ▫️باز انگار مطمئن نمی‌شد، ▫️پا می‌شد می‌رفت سر می‌زد تا مطمئن شود. 📚 به شیوه باران، ص٣٢ ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir