هدایت شده از خبرگزاری فارس
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از پایگاه اخوان شهیدی🇮🇷
⭕️ استراتژیستی به نام یحیی سنوار
اسرائیل هرگز پیشبینی نمیکرد، یحیی سنوار، مردی که مجموع احکام زندانش به بیش از 430 سال زندان میرسید و سال 2011 بدون هیچ قید و بندی در معاوضه با گیلعاد شالیت آزاد شد، 12 سال بعد از آزادی، با طراحی و اجرای عملیات طوفان الاقصی بزرگترین خسارت نظامی در جهان را به این رژیم تحمیل کند.
یحیی اصالتاً برآمده از واقعیتی از دل اردوگاههای آوارگان و مسأله غمبار فلسطین بود. رژیم اسرائیل خیلی زود پی به مقاومتی بودن و آزادیگرایی وی برد. تعجبی ندارد که همسایهاش در اردوگاه، محمد ضیف بود؛ همان که بعدها در زندانهای اسرائیل در کنار او به سر برد و فرمانده گردانهای قسام شد.
سنوار (فرمانده حماس) همیشه میگوید: «ما یک نیروی نظامی قابل اتکا در نوار غزه داریم و نفرات زیادی داریم که دشمن از آن حساب میبرد.
@akhavanshahidi
هدایت شده از اجتهاد
💢بازگشت به سنت «روایتخوانی»
✍️حجتالاسلام والمسلمین احمدحسین شریفی
قبلاً در سنت حوزه مرسوم بود که طلبهها یک ساعاتی روایتخوانی داشتند، استادی میآمد روایات را میخواند، ترجمه میکرد بعضاً تجزیه و ترکیب میکرد و خیلی تأثیرگذار بود و این رویه باید دامنهدار و مستمر باشد و طلبهها باید محفلهای روایتخوانی داشته باشند و انس دائمی با روایات و جوامع روایی لازم است.
مرحوم علامه مصباح میفرمود برخی از اساتید اخلاق گذشته کارشان فقط خواندن روایت و ترجمه آن بود و با صوتی حزین و دلنشین آن روایات را میخواندند و برای انتقال معانی به مخاطبان «فقط» ترجمه روایت را بیان میکردند.
ایشان میفرمود آنها گویا روایات در جانشان نفوذ کرده بود و این آموزهها جزء جانشان شده بود و میخواندند و ترجمه میکردند و اشک میریختند و حال خوشی هم در مردم ایجاد میکردند.
🆔 https://eitaa.com/ijtihad
هدایت شده از سیره علما
🔺نهیب پتک آهنگر
▫️یکی از شاگردان #علامه_جعفری:
🔹در همسایگی ایشان پیرمرد آهنگری بود که درمنزل خود کار می کرد و مدام صدای پتکش به گوش می رسید.
🔸در یک روز گرم تابستانی، حدود ساعت ۵ بعد از ظهر، خدمت شان بودم و ایشان مشغول مطالعه و نوشتن بودند.
ایشان طبق معمول در کتابخانه خود مشغول مطالعه و نوشتن بودند.
🌀به ایشان عرض کردم که اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست من می توانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کنند.
⚡️علامه در جواب به من گفت: نه! مبادا به او چیزی بگویید! من در کتابخانه ام وقتی از مطالعه و نوشتن احساس خستگی می کنم، صدای پتک و چکش این پیرمرد نهیب می زند و به من قدرت می دهد.
🍁 با خود می گویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش می زند و خسته نمی شود اما تو که نشسته ای و مطالعه میکنی و مینویسی خسته شده ای! و دوباره مشغول مطالعه و نوشتن میشوم.
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
هدایت شده از 🇮🇷طلبه پیاده🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مملکت آخوندی
♻️پاسخ امام خمینی رحمةاللهعلیه به کسانی که با تمسخر میگویند مملکت آخوندی
هدایت شده از روشنگری
خاطرهای #تکان_دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله
فوقالعاده قشنگه حتما بخونید💔
در سال ۱۳۶۲ قرار شد برای ما در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمی بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز میخواند، به کلاس ما آمد و گفت: بچهها برای دوشنبه هفته آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.
من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمیشد و خبری از نماز نبود.
روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه میآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: چرا وسایل خود را نیاورده ای؟ من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خدای خود #هر_چه_بخواهید خدای مهربان به شما میدهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهی به سجاده كرد و با حالتی خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات این کارها یعنی چه؟!
بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگرانی پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيری نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: دست نگه دارید، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید. 😭
آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال ۷۴. هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله ۴۰ روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهارمحال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسی از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايی هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامی میدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
📔 کتاب پر پرواز ص ۱۲۲
این خاطره زیبا از همکارم که تا حالا در چند کتاب چاپ شده رو گفتم تا بدونید حتی اگه سالها نماز نخوندید، اگه مثل من کارنامهتون سیاه سیاهه، هرگز هرگز از رحمت خدا ناامید نشید. خدا دست همه بندههاشو میگیره. خدا کارش نجات بندههاشه، اونم از جایی که اصلا تو خوابم نمیبینید.
✍️ نَزدیکِ صُبح 🇮🇷
🇵🇸 @Roshangari_ir
روبیکا: Rubika.ir/roshangari_ir