هدایت شده از دختران تمدن ساز🌱
17.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|نذر عباس|
در روایت آمده:
اینها در روز قیامت؛ از روی شانههای بقیه مردم، عبور میکنند و میروند بهشت...!
من در مورد شهدای شما یک چنین تصوری دارم.
بیاید
باهم بشنویم؛
روایتی از مادر شهید
و روایتی از حاج قاسم
از شهید صدرزاده...
شهیدی که نذر عباس بود و شهید تاسوعا شد!
نسخه اصلی
@dtamadonsaz_kr 🕊
افُقْ ...
پیام گذاشتهام توی گروهمان که:
«+ چرا امشب کلمهها جاری نمیشن...؟!»
این وضعیت امشب ماست. ما امسال نذر کردیم که هرشب یک کداممان دست به قلم شویم و بنویسیم. اما امشب، کلمات جاری نمیشوند. داغِ امشب را کلمات به دوش نمیکشند. امشب دستمان به نوشتن نمیرود. امشب حتی من نمیدانم از کدام صفحه کتاب باید عکس بگیرم و منتشر کنم...؟!
از کدام لحظه؟! از کدام حرف؟! از کدام سکانسِ کربلا؟! از کدام زاویه نگاه؟!
برویم توی خیمه زینب و از دلشوره زینب بگوییم؟! یا برویم توی خیمه اصحاب و از لباس رزم پوشیدنشان بگوییم؟! یا برویم کنار رقیه و سکینه و بچهها بنشینیم و به گوشوارههایشان زل بزنیم؟! شاید باید برویم توی خیمه رباب و فقط به گهواره زل بزنیم و حواسمان به نگاههای رباب به علیاصغر باشد. از علیاکبر چه خبر؟! قاسم چه جوری دارد زره را توی تنش تنظیم میکند که به تنش زار نزند؟! توی خیمه عباس چه خبر است؟! دارد چه تمرین میکند؟! فردا قرار است چه کند علمدار؟! آب بیاورد؟! شرمنده شود؟! یا ... فوکوس کنیم روی خیمه حسین که همه جمع شدهاند و رجز میخوانند و حسین را یاری میکنند؟! یا برویم توی دل شب و کنار خیمه حسین بایستیم و قرآن خواندنش را نگاه کنیم...
چقدر امشب کربلا، سکانسهای دیدنی دارد. چقدر دیالوگهای شنیدنی دارد. فریم به فریم امشب، حرف دارد. امشب فقط باید نگاه کرد. زل زد. امشب باید همهچیز را خوب برانداز کرد. آخرین نگاههاست. آخرین لحظات است. آخرین شب است.
امشب باید یک دل سیر علیاصغر را بغل کرد. باید یک دل سیر علیاکبر را نگاه کرد که دیگر اگر کسی دلتنگ پیامبر شود؛ علیاکبر نیست که دلتنگی رفع کند. باید گوشوارهها را نگاه کرد و بعد هم از گوش دختر بچهها درشان آورد. باید خوب به دستهای علمدار نگاه کرد. امشب باید خوب، زیر گلوی حسین را نگاه کرد.
امشب شب خوب دیدن است.
امشب ماه دارد از آن بالا همه چیز را نگاه میکند. باید التماسش کرد که نرود. که بیشتر بماند. که بماند. باید التماس کرد که
مکن ای صبح طلوع...!
افُقْ ...
پرده اول:
شب است. سکوت شب، بیابان را فرا گرفته... ماهِ بالای آسمان نصفه است. ستارهها توی آسمان چشمک میزنند. عمودِ خیمهها بلند است. قرار بر جنگ بوده انگار... اما حسین، عباسش را فرستاده که امشب، شب دعا باشد و احیا...! امشب همه چیز بر قاعده است. علیاصغر توی گهواره کنار رباب است. صدای خنده بچهها میآید. سکینه با رقیه و بچهها بازی میکند و سرشان را گرم میکند. هنوز هم اگر کسی دلتنگ پیامبر شود؛ میرود پیش علیاکبر و یک دل سیر نگاهش میکند. قاسم دارد حرفهایش را آماده میکند که به عمو بگوید توی دلش چه خبر است. عباس کنار امام است... زینب، حسین و عباس و برادرزادههایش را یک دل سیر نگاه میکند. اسبها هنوز جای زخم ندارند.
امشب همه چیز به قاعده است. همه چیز سر جایش است. جوانان بنیهاشم هستند. گوشواره توی گوش دختر بچههاست. شیرخواره توی گهواره است. مادرها پسرها را نگاه میکنند و قربانصدقهشان میروند. امشب عمو هست. بابا هست. امشب جای نگرانی نیست...
پرده دوم:
اصحاب توی خیمه امام دور هم جمع شدهاند. حسین گفته: «همه شما را اذن دادم! بروید...! عقد بیعت شما بگسستم و تعهد برداشتم. اکنون شب است و تاریکی شما را فرو گرفته...» امشب ماندنیها ماندهاند و رفتنیها رفتهاند. امشب همه انتخابشان را کردهاند. انتخاب کردهاند که فردا توی سپاه حسین شمشیر بزنند؛ یا بر حسین شمشیر بزنند...! امشب عاقبت همه نوشته شده است. امشب شهادت نامه عشاق امضا شده است.
پرده سوم:
هنوز دل حسین قرص است. حسین، اصحاب را جمع کرده. توی خیمه نشستهاند. زهیر هست. بنیعقیل هستند. بریر هست. عابس هست. بنیهاشم هستند. عباس، کنار امام نشسته است. امشب اصحاب رجز میخوانند که کلماتشان امام را یاری دهند. هرکس بلند میشود. سر بلند میکند. چیزی میگوید. قاسم، احلیمنالعسل میگوید. و مسلمبنعوسجه میگوید: «والله اگر میدانستم که کشته میشوم؛ باز زنده میشوم؛ باز کوبیده و پراکنده میشوم؛ و هفتاد بار با من این کار کنند؛ باز از تو جدا نمیشوم...! تا نزد تو مرگ را دریابم. پس چگونه این کار را نکنم؟! که کشتن یک بار است و پس از آن کرامتی که که هرگز به پایان نمیرسد...!» امشب اصحاب امام هستند. دل حسین قرص است که علمدار هست؛ اصحاب هستند؛ حسین هنوز تنها نشده... دل همه امشب قرص است؛ الی زینب... الی زینب که دلنگران فرداست...؛ چشمش به حسینش است و ذهنش حوالی وصیت مادر میگردد.
پرده چهارم:
حسین به اصحاب گفته: «برخیزید و آب بنوشید؛ که آخرین توشهی شماست. و وضو بسازید و غسل کنید و جامههای خود را بشویید تا کفن شما باشد.»
پرده پنجم:
امشبی را شهدین در حرمش مهمان است؛
مکن ای صبح طلوع....!
مکن ای صبح طلوع....!
مکن ای صبح طلوع....!
_شب دهم محرم_
#مآه ؛ #معراج