همیشه در دنیا زور وجود دارد. یا باید در مقابل زور تسلیم بود، یا باید در مقابلش ایستاد. آن کسی که میگوید من جهاد ندارم معنایش این است که در مقابل زورهای دنیا تسلیمم.
[آشنایی با قرآن🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
#بـشیـممثـلشهـدا
وقتیکارفرهنگیراشروعمیکنیدبااولین
چیزیکهبایدبجنگیمخودمانهستیم!
اولینمشكل،مشكلتنبلیوسهلانگاریاست
#شهیدمصطفیصدرزاده ✨
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
پسرم، تو به اندازهی کافی جبهه رفتی، دیگه نرو! بگذار آنهایی بروند که تابه حال نرفتهاند؛ چیزی نگفت
چند روزي بود كه به شهر آمده بود اما آرام و قرار نداشت، غم فراق ميدان جنگ بيقرارش كرده بود.هميشه اين چنين بود؛ آن گاه كه عازم جبهه ميشد، سايه اندوه از چهرهاش محو ميشد،گونه هايش گل ميانداخت و آن زمان بود كه ميتوانستي شادي را، شادي حقيقي را آشكارا در چهرهاش ببيني. در دفتر خاطراتش نوشته بود:«متأسفانه امروز مجبور شدم، پوتينهاي جبهه را واكس بزنم و خاك جبهه را از روي اين پوتينها پاك كنم، كه اين برايم فوق العاده دردناك است»!
[#علیتجلایی|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
خاطره ای از همسر شهید تجلایی از شهید♥️
شب فردايي كه ميخواست، عازم جبهه شود وسايل سفرش را مرتب ميكرد.لباس پاره پارهاي را كه در زمان محاصره و آزادي سوسنگرد پوشيده بود، در ساك نهاد.در اين زمان مسئول طرح عمليات قرارگاه خاتم الانبياء(ص) بود، گفتم: «محال است شما را بگذارند به جلو برويد.»گفت: «اين بار با اجازه بسيجيها به عمليات ميروم، نميخواهم پشت بيسيم باشم.»گفتم: «حالا چرا لباسهاي سوسنگرد؟» با لحني خاص گفت: «ميخواهم حالا كه پيش خدا ميروم، بگويم؛خدايا؛اينها جاي گلوله است، بالاخره ما هم تو جبهه بودهايم.»
صبحدم عازم بود. وقتي از من خداحافظي ميكرد، مرا به حضرت زهرا(س) قسم داد و گفت: «مرا حلال كنيد، من پدر خوبي براي بچهها و همسر خوبي براي شما نبودهام»!
گفتم: «باشد»
گفت: « اين طوري نميشود بايد از صميم قلب حلالم كني، من مطمئنم كه ديگر برنميگردم»!
"علي " رفت و من ماندم و انتظار. علي با حال و هوايي ديگر منزل و شهر را ترك كرد. من ماندم و فكر اين كه علي خودش در آخرين لحظات خداحافظي گفت: «مطمئنم كه ديگر برنميگردم»!
يادم آمد كه قبل از رفتنش، با هم به زيارت مزار شهدا رفتيم. وقتي از كنار مزار شهيدان ميگذشتيم، رو به من كرد و گفت: «خدا كند جنازه من به دست شماها نرسد.»
گفتم: «چرا؟»
گفت: «برادران، بسيار به من لطف دارند و ميدانم كه وقتي به زيارت مزار شهيدان ميآيند، اول به سراغ من خواهند آمد، اما قهرمانان واقعي جنگ شهيدان بسيجياند... دوست ندارم حتي به اندازه يك وجب از اين خاك مقدس را اشغال كنم، تازه اگر هم جنازهام به دستتان رسيد، يك تكه سنگ جهت شناسايي خودتان روي مزارم بگذاريد و بس»!
10 روز از رفتنش ميگذشت كه تلفن كرد و پس از سلام و احوالپرسي گفت: «دارم ميروم براي دعاي ندبه، سلام ما را به مردم برسانيد و بگوييد رزمندگان را دعا كنند و به حضرت زهرا(س) متوسل شوند.»
وقتي از توسل به حضرت زهرا(س) سخن ميگفت، حدس ميزدم كه رمز عمليات «يازهرا(س)» است.
هر روز منتظر خبر عمليات بوديم كه پس از چند روز "علي " زنگ زد و براي آخرين بار صدايش را شنيدم: «مرا حلال كن»! گريهام گرفت و حال آن كه تا آن روز پشت گوشي گريه نكرده بودم. "علي " ناراحت شد و گفت: «گريه نكنيد، اين آرزوي هر مسلمان پيرو امام حسين (ع) است كه به فيض شهادت برسد.» بعد مسير سخن را به طنز تغيير داد تا مرا خوشحال كند: «قول ميدهم آخرت شفاعت شما را بكنم و... مسئوليت حوريان را به شما بدهم»!
مكالمه ما تمام شد، اما اندوه دلم را ميفشرد، از دست خودم ناراحت بودم كه چرا گريه كردم و باعث ناراحتي او شدم. دوباره تماس گرفتم تا عذرخواهي كنم كه گفتند: «برادر تجلايي از پادگان رفته است...»
🌿📻|@ohdhfvf
-خدا تا تورو فقط عاشق خودش و عاشق تمام عالمِ خودش نکنه، ولت نمیکنه 🌱
دنیا برات نقشههای زیادی داره !
تماشا کن ..
🌿📻|@ohdhfvf
کتابخوانے؛ یک عادت خانوادگے
من این را مےخواهم عرض کنم. کہ در منزل خودِ من، همہ افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعہ خوابشان مےبرد. خود من هم همینطورم. نہ اینکہ حالا وسط مطالعہ خوابم ببرد. مطالعہ مےکنم؛ تا خوابم مےآید، کتاب را مےگذارم و مےخوابم. همہ افراد خانہ ما، وقتے مےخواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر مےکنم کہ همہ خانوادههاۍ ایرانے باید اینگونہ باشند.
+حضرت آقا🌱
#فرهنگ_کتاب_خوانی
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
و کسانی که برای اعتقادات جان داده اند.. ♥️
(-و اما اعتقادات چجوری شکل میگیره؟
+با کتاب؟!!!!)
تک خط🌱
🌿📻|@ohdhfvf