هرچقدربهبـالایقلهیظهور
نزدیکمیشیم،هواکممیشه ..
دیگهبهشُشِهرکسینمیسازه!
بیهوامیخرن،بیهوامیبَرَن،
بیهوامیاد! خیلیحواستونو
جمعکنیدمیزانهواینفسِتونچقدره!
+حاج حسین یکتا🌱
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
#پادکست|#محبتدرمانی🌱 محبت خدا نهایت نداره:))🧡 🌿📻|@ohdhfvf
و به پایان آمد این حکایت و اما برای ما باقی است... :)!
+استفاده کنیم، و واقعا بخوایم که جوانه زنیم.. 🌱
بویِعَطرخُدا🌱
میگفت: شیعه مرتضی علی(؏) باید با رفتا ش عشقش را ثابت کند، کسی که توی هیئت فقط سینه میزند خیلی کار
حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر! من سکون را دوست ندارم عادت به سکون ،بلایِ بزرگِ پیروانِ حق است! سکونم مرا بیچاره کرده! خدایا! به حرمتِ پایِ خستهی رقیه سلام الله علیها به حرمتِ نگاهِ خستهی زینب سلام الله علیها به حرمتِ چشمانِ نگرانِ حضرت ولی عصر عج الله به ما حرکت بده!
[#شھیدعباسدانشگر|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
خوارج به تعبیر امیرالمؤمنین سوء نیت نداشتند، کج سلیقه بودند، جمود فکری داشتند. در نهج البلاغه حضرت میفرماید: لاتَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدی، فَلَیسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاخْطَأَهُ کمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَادْرَکهُ (مقایسه میکرد میان خوارج و اصحاب معاویه) فرمود: بعد از من خوارج را نکشید، اینها با اصحاب معاویه خیلی فرق دارند، اینها دنبال حق هستند ولی احمقند، اما آنها از اول دنبال باطلند و به آن هم رسیدند.
[اسلام و نیازهای زمان🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر! من سکون را دوست ندارم عادت به سکون ،بلایِ بز
محمود کاوه در عملیاتها خیلی سبکبال حرکت میکرد. کوله پشتی و نارنجک بر نمیداشت و گاهی فقط اسلحه با دو خشاب همراهش بود و میگفت: با هر فشنگ یک نفر از دشمن رو باید هدف گرفت،چرا بیخود تیر میزنید،چرا بیخود رگبار میبندید، اصلا چرا چیزی رو که نمیبینید میزنید؟
حتی گاهی قمقمه آب هم برنمیداشت. در سرمای استخوانسوز کردستان زیر لباس فرم خودش لباسی نمیپوشید. میگفت جلوی تحرک سریع را میگیرد و از سرعت آدم کم میکند،خیلی چالاک و قوی بود. دائم ورزش میکرد و روزهای متمادی میتوانست باکمترین آب و غذا پیادهروی کند و بعد از آن هم، اصلا خستگی حالیش نمیشد. انرژی فوقالعادهای داشت.
راوی: جواد نظامپور
[#شهیدمحمودکاوه|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
محمود کاوه در عملیاتها خیلی سبکبال حرکت میکرد. کوله پشتی و نارنجک بر نمیداشت و گاهی فقط اسلحه با
در کتاب📚 "ساکنان ملک اعظم" در وصف او چنین قلم زده شده است:
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه".
گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم".
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط".
جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!".
گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه".
گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد".
گفتم:" چه کاری؟"
با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم"!
🌿📻|@ohdhfvf