📝 ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی، امّا اگر ...
🔰عالم بزرگوار و با تقوا، جناب آقای سیدعلی رضوی از مرحوم آیةالله آشیخ محمدرضا جعفری که از فقها و شاگردان بزرگ مرحوم آیت الله خویی بوده است، این داستان را نقل می کند:
🔰مرحوم آقا یحیی سجادیان، یکی از علما و زهاد تهران بود که قبل از مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری در مسجد سیدعزیزالله تهران نماز می خواند.
🔰مرحوم آشیخ مرتضی زاهد نیز از علما، وعاظ و بزرگان اهل تقوا در تهران بود.
🔰این دو بزرگوار در یک شب در خواب می بینند که یکی از اولیاء الله در تهران در فلان آدرس از دنیا رفته است. فردا صبح، هر دو به آدرسی که در خواب به آنها گفته شده بود، می روند و متوجه می شوند که هر دو خواب یکسانی دیده اند.
🔰 درِ خانه را می زنند و می بینند که یک مرد داش مشتی سیبیل در رفته با کلاه جاهلی در را باز می کند. به او می گویند کسی در این منزل از دنیا رفته است؟ پاسخ می دهد: بله، پدرم از دنیا رفته است، چطور؟ می گویند: ماجرای او را بگو، از زندگی اش برایمان بگو.
🔰می گوید: پدرم داش مشتی و اهل هر خلافی بود. بیمار شد و مدّتی در بستر بیماری افتاد. شب گذشته ناگهان دستش را به طاقچه گرفت و بلند شد و نشست و شروع کرد با خدا اینجور صحبت کردن:
🔰ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی. ای خدا! اگر تو ابوذر را بیامرزی کاری نکردی. اما اگر منِ گنهکار بی همه چیز را بیامرزی، اینجا خدایی کرده ای. این را گفت و از دنیا رفت.
مرحوم آقا یحیی#سجادیان
مرحوم شیخ مرتضی#زاهد
https://eitaa.com/olamaerabane
📝 ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی، امّا اگر ...
🔰عالم بزرگوار و با تقوا، جناب آقای سیدعلی رضوی از مرحوم آیةالله آشیخ محمدرضا جعفری که از فقها و شاگردان بزرگ مرحوم آیت الله خویی بوده است، این داستان را نقل می کند:
🔰مرحوم آقا یحیی سجادیان، یکی از علما و زهاد تهران بود که قبل از مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری در مسجد سیدعزیزالله تهران نماز می خواند.
🔰مرحوم آشیخ مرتضی زاهد نیز از علما، وعاظ و بزرگان اهل تقوا در تهران بود.
🔰این دو بزرگوار در یک شب در خواب می بینند که یکی از اولیاء الله در تهران در فلان آدرس از دنیا رفته است. فردا صبح، هر دو به آدرسی که در خواب به آنها گفته شده بود، می روند و متوجه می شوند که هر دو خواب یکسانی دیده اند.
🔰 درِ خانه را می زنند و می بینند که یک مرد داش مشتی سیبیل در رفته با کلاه جاهلی در را باز می کند. به او می گویند کسی در این منزل از دنیا رفته است؟ پاسخ می دهد: بله، پدرم از دنیا رفته است، چطور؟ می گویند: ماجرای او را بگو، از زندگی اش برایمان بگو.
🔰می گوید: پدرم داش مشتی و اهل هر خلافی بود. بیمار شد و مدّتی در بستر بیماری افتاد. شب گذشته ناگهان دستش را به طاقچه گرفت و بلند شد و نشست و شروع کرد با خدا اینجور صحبت کردن:
🔰ای خدا! اگر تو سلمان را بیامرزی که کاری نکردی. ای خدا! اگر تو ابوذر را بیامرزی کاری نکردی. اما اگر منِ گنهکار بی همه چیز را بیامرزی، اینجا خدایی کرده ای. این را گفت و از دنیا رفت.
مرحوم آقا یحیی#سجادیان
مرحوم شیخ مرتضی#زاهد
https://eitaa.com/olamaerabane