از آسمان ها تا زمین، که بود که نامش را نشنیده باشد؟ از آسمان ها تا زمین، که بود که نازش را خریدار نباشد؟
او اینگونه بود، او اعلاحضرت شاهزاده بود.
کسی بر حرفش حرفی نمی زد، کسی بر او ایراد نمی گرفت، همه بر یک چیز توافق داشتند، او مظهر زیبایی ست.
اما حالا چه؟ آیا آن سایه سفید مرگ آسایی که به دنبالش ست به دنبال کشیدن ناز او ست؟ لعنت بر او... مگر این کابوس می گذارد دمی بیاساید؟ یار های وفادارش می توانند از او در برابرش محافظت کنند؟ آه نه... تنها کسی که مانده چهره نفرت آور خودش ست.
در میان شلوغی، غرق شده در سکوت، به دنبال مرگ.
به زیر خاک رفتند تمام آن شکوه، تمام آن زیبایی، حتی دیگر چهره پر عظمتش را دیگر به خاطر نمی آورد.
سخنان گوهر باری که با خلوص بر زبانش جاری بود چه؟ دیگر خودش هم به آن باور ندارد، بماند که زیر پای مردمان لگدمال شده.
می گفت قلب در بهشت است و جسم در پوچی. حال در خون خود بر روی محراب خوابیده با هزاران جای شمشیر بر بدن، مگر قرار نبود جسمش را زخمی کنند؟ پس چرا روح پر جلالش پر پر شد؟ کجاست آن همه زیبایی؟ کجاست آن همه تواضع؟ کجاست آن اعلاحضرت شاهزاده؟ کجاست آن امید گذشتگان و سرمشق آیندگان؟ دیگر حتی خودش هم خودش را نمی شناخت.
جسم و روحش را کندید و بردید... تمامش کنید... فقط خلاصش کنید... از این بند نفرت، از این چشم های گرسنه، از این میل و هوس بیکران، از این چشم های پر انتظار.
از جنون خفته درچشمانش بیدارش کنید...
#short_story
هدایت شده از Gαℓατʀιϰ
کانکی با این که خیلی جر خورد ولی بازم نویسنده تهش رو یجوری قاطی کرد که خوب تموم بشه
هدایت شده از Gαℓατʀιϰ
بعد ارن با این که نسبت به کانکی کمتر جر خورد اونوقت بنده خدا افسردگی گرفت و بعد زد ۸۰ درصد مملکت رو جر داد و کپید زیر درخت
خاک تو سرت ایسایاما 😭💀
https://eitaa.com/Asadachan/4953
اون لباس دکترا زمان طاعونه که تو اون مخروط کلاه شون گیاه دارویی می ذاشتن تا خودشون مبتلا نشن