eitaa logo
شکوفه های باغ انتظار
111 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ادامه مولایمان را چگونه کنیم؟ 10- یک می تواند با دادن در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد. 11- یک می تواند با در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد. 12- یک می تواند با کتاب و سی دی مرتبط با غدیر به اساتید و دوستان و نزدیکانش مبلّغ غدیر باشد. 13- یک می تواند با برگزاری مرتبط با غدیر در کلاسش مبلّغ غدیر باشد. 14- یک می تواند با تهیه و لباس نو برای فرزندانش در روز غدیر مبلّغ غدیر باشد. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی-را-چه-بنامم.mp3
642.7K
🌺 علی را چه بنامم...علی چه بخوانم... 🌹🌹🌹🌹🌹
🌺 به معلمت احترام بذار! ما باید به معلم هامون احترام بذاریم 📒 برگرفته از حکمت ۴۱۱ نهج البلاغه 🌱🌱🌱🌱🌹🌹🌹
یه شماره بین 1تا18 انتخاب کن روی لینکش بزن و ببین رفیق شهیدت کیه ؟؟؟ دوس داشتی صلواتی هدیه کن به شهداء 🇮🇷🇮🇶🇦🇫🇸🇾🇵🇸🇱🇧 1-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cofa3zi 2-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cmdgvds 3-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cu961hs 4-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cabb62c 5-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/c87kide 6-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/ceiv42d 7-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/csenas8 8-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cezkkiq 9-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/c0enl2t 10-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/ck0hv4j 11-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cfir815 12-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cjt5fhz 13-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cwbze98 14-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cwpcc6j 15-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cjarjqv 16-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cpexi3q 17-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/cufmm0j 18-👇🏻👇🏻🌹🌹 https://digipostal.ir/c3fxydo اگر دوستداشتی برای دوستاتم بفرست
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 : 🌷🇮🇷 🌹🕊 🔻 انیمیشن فوق العاده زیبا از کشتی 🎧 باصدای گزارشگرکشتی هادی عامل 📚 براساس کتاب سلام بر ابراهیم 🌸👆دیدن این انیمیشن رو از دست ندین تا با یک آشنا بشین👆
💗انتظار عشق💗 قسمت49 کارامو رسیدم ،مرتضی هم یه کم استراحت کرد نزدیکای غروب با هم حرکت کردیم وقتی که وارد غار شدم ،یه غم بزرگی اومد به سراغم رفتیم کنار شهدا نشستیم و زیارت عاشورا خوندیم سجده رفتیم و شروع کردم به گریه کردن،یه لحظه انگار وقایع عاشورا اومد جلو چشمم نفسم بند اومد مرتضی اومد سمتم: هانیه، هانیه چی شده مرتضی ،منو از غار بیرون برد بیچاره از ترس رنگ به صورت نداشت مرتضی: بهتری ،خانومم ؟ ( سرمو به نشونه تایید تکون دادم، کم کم نفسم برگشت ) مرتضی: تو که منو کشتی دختر ،چی شد یه هو - نمیدونم یه دفعه نفسم بند اومد مرتضی: پاشو یه سر بریم بیمارستان ،شاید بازم حالت بد شه - نه خوبم ،بشین کارت دارم مرتضی: جانه دلم بگو - ( یه لبخندی بهش زدم ) : اقا مرتضی، مهریه امو میخوام ( صدای خنده اش بلند شد) مرتضی: چشم ،بریم تو راه براتون میگیرم -بی ادبی نباشه هااا ،مهریه ام دوتا بود ( یه کم فکر کرد ) : اونم به چشم، وقتی برگشتم باهم میریم - نه دیگه ،اول اینکه مهریه عند المطالبه است.. دومم حق الناسی هست به گردنت قبل رفتن باید دینت و ادا کنی... مرتضی: وایی از دست تو هانیه نمیشه حالا حلال کنی وقتی برگشتم ادا کنم؟ - نوچ مرتضی: آخه خانومم ، من تا ۱۸-۱۹ روز دیگه باید برم ،یه عالم کار رو سرم ریخته ،دیگه وقت نمیشه دورت بگردم ( از جام بلند شدم ) - من مهریه امو میخوام حالا خود دانی از کوه یواش یواش رفتم پایین رسیدم نزدیک ماشین چند دقیقه بعد مرتضی اومد و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت خونه توی راه مرتضی هی نگام میکرد و میخندید... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا