eitaa logo
شکوفه های باغ انتظار
112 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبح شده، شیشه مه گرفته ی زندگیت را پاک نمی کنی؟ منظره قشنگی در انتظارته… امروز، اولین روز بقیه ی زندگی توست🌱 سلام ای مثل روز آمدنت روشن🌿🌿
« معنی قل هوالله » 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🥀 بگو خدا یگانه س 🍃 یکتا و جاودانه س 🥀 خدا که بی نیازه 🍃 همیشه چاره سازه 🥀 نه بچه داره الله 🍃 نه مامان و نه بابا 🥀 همتا خدا نداره 🍃 می خوانمش دوباره 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(۱) اللَّهُ الصَّمَدُ(۲) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ(۳) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ(۴)
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| هدیه آسمانی ۲ 🌺 سوره مبارکه ناس 🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک 🎈
هدایت شده از زنگ دانایی
21.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚀ایران قوی ✅قسمت اول 👌من به ایرانی بودنم افتخار می کنم ادامه دارد... 🔷🔸💠🔸🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قصه‌ شب: «همه باهم برای نجات جنگل مهربونی» ✍️ نویسنده: محمدرضا فرهادی حصاری 🎤 با اجرای: ناهید هاشم‌نژاد، سما سهرابی، مریم مهدی زاده و راحیل سادات موسوی 🎞 تنظیم: محمد‌علی حکیمی و محسن معمار 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: کودکان یاد بگیرند برای کمک به دیگران تلاش و کوشش کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️ 🌟امام زمان عجل الله فرجه! پشت سر دیگران حرف زدن و بدگویی کردن را دوست ندارد.
🌿سلام به آخرین امام سلام به آخرین امام از طرف یه نوجوون میشه جواب بدی آقا تا بگیرم دوباره جون امروز من شروع میشه با نظر شما آقا یه نیم نگاه بهم کنی پر می کشم تو آسمون وقتی کار خوب می کنم لبخندتون رو می بینم دور گناه خط بکشم خنده میاد رو لباتون راستی آقا امروزمو نذر می کنم برا شما قدم قدم کار خوبم تقدیم یک نگاهتون
هدایت شده از زنگ دانایی
Project_12-18_SD.mp3
3.92M
(سلام الله علیها) 👌سرود تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها 🔷🔸💠🔸🔷
🔲🔶🔳ماجرای درخواست انار حضرت زهرا (س) هیچ وقت از همسرش چیزی را درخواست نمی کرد. روزی بانو در بستر بیماری افتادند. امام علی (ع) بر بالین ایشان آمدند و فرمودند:«زهرا جان! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟» حضرت زهرا(س) مانند همیشه فرمودند:«من از شما چیزی نمی خواهم، ای پسر عمو! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.» امام علی (ع) فرمودند: « ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم.» پس از پافشاری امام علی(ع) ، بانو(س) فرمودند:« اکنون که من را سوگند دادی می گویم. اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است.» امام برای به دست آوردن انار خانه را ترک کردند. در راه از مردم می پرسیدند:«در این فصل از سال کسی میوه انار دارد؟» مردم با تعجب به امام (ع) نگاه می کردند، زیرا فصل انار گذشته بود اما یکی از مسلمانان گفت:«یا علی! فصل انار گذشته، ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند انار از طائف آورده بود.» امام(ع) به در خانه شمعون رفت. شمعون وقتی که چشمش به علی علیه السلام افتاد با تعجب به امام (ع) نگاه کرد و پرسید :« چه شده است علی؟» امام ماجرای خانه را تعریف کرد و درخواست خرید انار کرد. شمعون گفت: «چیزی از انارها باقی نمانده است همه را فروخته ام.» همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را می شنید، به شوهرش گفت: «من یک انار برای خودم برداشته بودم و در زیر برگ ها پنهان کردم.» آنگاه رفت و انار را آورد و به امام(ع)داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم است. امام فرمود: «همسرت این انار را برای خود ذخیره کرده بود تا روزی از آن نفع بیشتری ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت.» امام در حال برگشت به خانه بود که با صدای ناله ی فقیری رو به رو شد. ایشان به دنبال صدا رفتند تا ببیند چه اتفاقی برای آن بنده خدا افتاده است. امام(ع) دیدند مرد فقیر و غریب و نابینایی در خرابه ای بدون سرپرست و غذا روی زمین خوابیده است. امام فرمودند:« تو کیستی؟ از کدام قبیله ای؟ چند روز است که در اینجا افتاده ای؟» گفت:« ای جوان صالح! من از اهالی مدائن (ایران) می باشم، در آنجا قرض زیادی داشتم. ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان می رسانم شاید آن حضرت کمکی به من کند و قرض هایم را ادا نماید - جوان نمی دانست که سرش بر دامن علی علیه السلام است -» امام (ع) نگاهی به انار کردند و فرمودند:« من یک انار دارم که برای مریض در خانه ام می برم، بیا تا نصف این انار را به تو بدهم» امام (ع) انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان می گذاشت تا تمام شد. جوان گفت: «اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را نیز به من بخورانی، چه بسا حال من خوب شود!» امام علی (ع) نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد. سپس امام راه خانه را در پیش گرفت اما از خجالت بر پیشانی اش عرق نشسته بود و نمی دانست چطور دست خالی به خانه رود، از شکاف در به درون خانه نگاهی کرد تا ببیند فاطمه (س) خواب است یا بیدار. مشاهده کرد همسرش به دیوار تکیه داده و طبقی از انار پیش روی اوست و میل می فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست. پرسید:« فاطمه جان! این انار را چه کسی برای شما آورده است؟» فاطمه (س) گفت: «ای پسر عمو! وقتی که از پیش من رفتی، چندان طولی نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم. ناگاه صدای در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردی را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علی علیه السلام برای فاطمه فرستاده است.» منبع: ریاحین الشریعة، ج 1، ص142 •┈•••❄️🌿🌺🌿❄️•••┈• 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
هدایت شده از زنگ دانایی
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 کاردستی ساده شب یلده🍉🍉🍉