eitaa logo
مَلجَــــــا
278 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
| کمبود برق مانند نافرجام بودن برجام، افزایش قیمت دلار، بحران قیمت بنزین و ... قابل پیش بینی بود. چرا هیچکدام پیشگیری نشدند؟ اگر دولت تحت تدبیر پنهان نفوذی‌های درس‌خوانده در انگلیس بود چه رفتاری جز این داشت؟ انگلیسی‌ها موجب قتل یک سوم ایرانی‌ها شد. -@omidgah "-
هدایت شده از ڪمے‌حرف(=
-نظر -انتقاد -پیشنھاد↯シ https://harfeto.timefriend.net/16253094724746
توی وصیت نامه اش برایم نوشته بود: اگر بهشت نصیبم شد ؛ منتظرت میمانم باهم برویم .. -به‌نقل‌از‌همسر‌شھید -@omidgah "-
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
السلام‌علیڪ‌یااباعبداللّٰه‌الحسین🌱
امام سجاد (علیه السلام) مى فرمايد: خداوند دو قدم، دو جرعه ، و دو قطره را خيلى دوست دارد. دو قدم: ١- قدمى كه انسان براى مؤمنى در راه خدا بر دارد. ٢- قدمى كه برود به فاميل سر بزند آن كه قطع رحم كرده است. دو جرعه: ١- زمانى كه انسان خشم خود را مى خورد. شيطان به حضرت نوح (ع) مى گويد كه من در سه جا هميشه هستم : «وقتى انسان عصبانى مى شود»، «وقتى انسان با نامحرم خلوت مى كند» و «وقتى قضاوت مى كند». ٢- جرعه مصيبت: زمانى كه انسان داغى ديد ، كفر نگوید و ناسپاس درگاه خدا نباشد. دو قطره : ١- قطره اشكى كه از خوف خدا جاری شود. ٢- قطره خون شهیدی که در راه خدا بریزد. خلاصه سخنرانی حجت الاسلام رفیعی در یادواره شهدا🌹 @omidgah |~
پرواز کردن سخت نیست... عاشق که باشی بالت می‌دهند؛ و یادت می‌دهند تا کنی... آن هم عاشقانه...(:♥️ @omidgah |~
بدجوری زخمی شده بود رفتم بالای سرش نفس نفس می زد بهش گفتم زنده ای ؟ گفت: هنوز نه! خشکم زد تازه فهمیدم چقدر دنیامون با هم فرق داره اون زنده بودن رو تو شهادت میدید...(: @omidgah |~
مَلجَــــــا
چہ تنگ است معبرها ، برای ڪسے ڪہ شما نباشید ... در میدان مینِ نَفس گم شـــــده ایم را بگیرید رهایمـــــان نڪنید ...
: راه را که انتخاب کردی دیگر مال خودت نیستی اگر قرار است درد بکشی،بکش، ولی آه و ناله نکن! اگر آه و ناله کردی متعلق به دردی نه راه.... @omidgah |~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم @omidgah |~
🕊 شهید محمّد ابراهیم همّت سر تا پاش خاکی ، و از سوزِ سرما چشماش سرخ شده بود. از چهره‌اش معلوم بود که خیلی حالش ناجوره؛ اما رفت وضوگرفت تا نماز بخونه. گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون. سرِ سجاده ایستاد، نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم... کنارش ایستادم. ☀️ حس می‌کردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. برا همین تا آخر نماز کنارش ایستادم تا اگه خواست بیفته، بگیرمش. محمد ابراهیم حتی در اون شرایط سخت هم حاضر نشد نمازِ اول وقت رو از دست بده... یادگاران «کتاب همت» ، صفحه ۵۶ به روایت همسر شهید . -@omidgah "-
³⁰⁰تایے‌شدنموݩ‌مبارڪ💛(:
جوانی نزدیکترین‌ سن به کمالاتِ‌ روحیست ... | -@omidgah "-
خدایاتاکےهیچےازٺ‌نفهمم'!؟ •|🎙|•
shabe-jomast-havayat-nakonam(01).mp3
6.01M
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم... یادی از صحن و سرایت نکنم میمیرم... وضع من را به خدا روضه ی تو سامان داد... من اگر گریه برایت نکنم میمیرم...😭
شبتون‌حسینے دمتون‌حیدرے التماس‌دعا یا‌علے‌"علیه‌السلام "✋🏾
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
هدایت شده از مَلجَــــــا
السلام‌علیڪ‌یااباعبداللّٰه‌الحسین🌱
“وَإِنِّي‌عُذْتُ‌بِرَبِّي‌وَ‌رَبِّكُمْ“ هَـر‌قَدر‌هَـم‌دُنیـٰآرابِـگَردَم•• آخَـربِہ‌آغـوش‌ِتـو‌پَنآھ‌مِـۍآوَرَم مَـن‌ڪِہ‌جُـزتـوپَنـٰآهِـۍنَدآرَم¡ッ [مصحف/سوره⁴⁴/ایھ²⁰] -@omidgah "-
18 سالم بود... كه اومد خواستگاری...((: اون جلسه... قرار بود همو ببینیم... حجب و حیامون مانع ميشد... راحت نگاهِ هم كنيم... شبی رو تعیین ڪردن واسه صحبت ڪردن... خجالت ميكشيدم... واسه همين... از مادرم خواستم جام صحبت ڪنه... مادرم از طرف من... تموم حرفامو دقیق بهش میگفت... آخرای صحبتاشون بود... ڪه مادرم خواست از اتاق برم بیرون...! تو سالن،يهو یادم اومد... مسئله ای رو نگفتم... در زدم و رفتم تو اتاق... با صحنه ی عجیبی روبرو شدم... ڪه تا آخر عمر فراموش نمیڪنم... سید سجاد داشت اشڪ میریخت... پرسیدم:"چی شده...؟!" مادرم گفت: "چیزی نیست،ڪاری داشتی...؟" گفتم: "مسئله ای رو فراموش ڪردم مطرح ڪنم..." جوابمو ڪه گرفتم... از اتاق اومدم بیرون... دل تو دلم نبود... ڪه چرا داشت اونطور اشڪ میریخت...؟! بیرون ڪه اومدن پرسیدم و مادرم جواب داد... "یه واقعیت مهم زندگیتو بهش گفتم... گفتم ڪه جگر گوشه من... نه پدر داره نه برادر... مسئولیتت خیلی سخته... از این به بعد باید... هم همسرش باشی... هم پدرش... هم برادرش... میشی همه ڪس و ڪارش... از حرفم گریه ش گرفته بود و... قول داد ڪه قطعاً همینطوره و... جز این هم نمیشه... همسر عزیزتر از جانم...(: بعد 11 سال زندگی… یڪباره با رفتنت... پدرم... برادرم... بهترین دوستم و همسرم...♥️ رو از دست دادم... تڪیه گاه امن من... تو خیلی بیشتر از قولت... جاهای خالی زندگیمو... با حضورت پر ڪرده بودی... از خدا میخوام... تو فردوس برینش... بهترین نعمتاشو نصیبت كنه... ان شاءالله... راوی:همسر بزرگوار شهید💛•' کتاب خاطرات شهید -@omidgah "-