#دلنوشته...(:
•نشست تو ماشین...
•دستاش مےلرزید...
•بخارے رو روشن ڪردم،
•گفت: ماشین ِ تو بوے ِ دریا میده ...
•گفتم: ماهے خریده بودم!
•گفت: ماهے ِ مرده ڪہ بوے دریا نمیده!
•گفتم: هر چیزے موقع مرگ بوے اونجایے رو میده ڪہ دلتنگش مےشده ...
•گفت: یعنے منم بمیرم ، بوے حرمِ امام رضا علیه السلام میدم ... ؟
#دلتنگیم
#آقایغریبـم💛•
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِحسین
@omidgah|~
📍#دلنوشته
بسم رب الشهدا
وقتی آسمان از آن تو نباشد،زمین و زمان را هم اگر زیر و رو کنی هیچ چیزی عایدت نمی شود،الا دلتنگی و حسرت...
یکسال پیش مثل امروزی خیلی از بچه هیئتی های دزفول کمرشان شکست،چند شب بیشتر از شب نهم محرم نگذشته بود که تفسیر الان انکسر ظهری برایشان نمود ظاهری پیدا کرد،هر چه در شب نهم گریسته بودند و بر سر زدند همه اش ۳۱ شهریور با اعلام خبر شهادت حسین برایشان به وضوح عیان شد...
هر چه از شب نهم گفتیم تو دیدی حسین ،تو عباس بودی و در آن ظهر در آن موج گرما در آن صدای تیر و گلوله و در آن هبوط شهادت،در آن جایی که گلچین کردند عزیزان را تو دیدی،تو دیدی که بانویی قد خمیده به آن معرکه آمده بود و آن خیابان شد گودال قتلگاه.
دل گر چه در این وادی مشتاق شتافت اما ربودند گوی را دلیرمردان
اول متن گفتم تنها چیزی که می ماند حسرت است و دلتنگی
حسرت میکشی که چرا چند صباحی بیشتر نشد تا در هوایی نفس بکشی که حسین و سعید و آمحتبی در آن هوا نفس کشیده اند.و دلتنگ میشوی برای آن دو دمی را که روبه روی آمجتبی بودی و می خندید و آن یک دمی را که کنار حسین سینه زدی. و دلتنگ میشوی برای آن سلام هایی را که حسین مهربانانه علیک میگفت.
آی دنیا فاصله هایت چقدر کم است.
حسین جان،میدانم که تو هم در آن غرش خورشید، در آن سیل گرما و در آن روز محشر ،در آن آخرین رژه عاشقانه ات،تشنه بودی ،عطشناک بودی،و میدانم حسین جان،در آخرین لحظات وقتی که سر بر دامن اباعبدالله گذاشته بودی ،لبان خشکت فقط حسین حسین میگفت ،آخر خودت هر شبی که هیئت مراسم داشت حسین حسین میگفتی،آخر این مرام بچه هیئتی است ،اصلا بچه هیئتی هایی مثل تو با خودشان قرار دارند که لحظه آخر زندگی شان فقط نام ارباب بی کفن را جاری سازند بر لبان خود.
حسین جان چقدر است فاصله بین من و تو،حسین جان کنار هم سینه زدیم و گریه کردیم ولی تو با آن گریه و آن سینه زنی برات شهادتت را گرفتی و من ماندم و دنیای پر از دام.
خوشم حسین خوشم به این یادگاری ات که گفتی،خوشبحال ما که در زمانی زندگی میکنیم که قرار است اسرائیل در آن دوره نابود شود.
حسین جانم،خوشم به همان دو دم سینه زنی
حسین جان خوشم به آن هیئتی که تو درآن تنفس کردی،جارو زدی،ذکر بی بی رقیه گرفتی،سینه زدی و گریه کردی
خوشم به بین الحرمین بین مزارت و مزار آمجتبی
حسین جان نگاهی نه نیمه نگاهی نه گوشه نگاهی
واسطه شو،دل ما هم تنگ است
شامگاه ۳۱ شهریور ۹۸ سات ۲۱:۴۹
اولین سالگرد شهید حسین ولایتی و شهید سعید زارع
#دلتنگ
✍️محمدمهدی ایزدیان
@omidgah
هدایت شده از شهید عارف حاج اصغر عبداللهی
یکی از آشنایان در شب لیله الرغائب،قبل از اذان صبح خواب شهید را اینگونه دیده اند :
شهید با چهره جوان و خنده رو روی تخت زیبایی نشسته بودند و پارچه سبزی روی پاشون بود
حالت نشستن شهید خیلی برام جالب بود یه جور لم دادن با آرامش همراه با حس خوب
وقتی در تفسیر قرآن دیدم که نشستن بهشتیان را چطور توصیف میکنه دقیقا همون حس بهم منتقل شد(متکئین علی الاراءک .... بر تختها با آرامش لم داده اند )
کنارشون ویترین بزرگی پر از باقلواهای بزرگ و شیرین و جذاب بود که بوی مست کننده ای میداد
شهید به من تعارف کردند که بفرمایید بخورید
من یادم اومد که از دست مرده خوب نیست چیزی بگیرم ،امتناع کردم
ناگهان ایشون فرمودند:
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون...😭
و تعارف کردند که اینها برای شماست...
وقتی خوردم متوجه شدم خوشمزه ترین شیرینی بود و مزه بهشتی میداد♥️
#دلنوشته
#خواب شهید
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy