#محرم
#معرفےشهید
#شهیدعلےعسگرے
خواهر شهید عسگری(فاطمه): همه زندگیاش خاطره بود. آخرین بار که به سوریه میرفت همه دم در ایستاده بودیم محو تماشای رفتنش بودیم، فراموش کردیم پشت سرش آب بریزیم. برگشت و با خنده گفت "آب پشت سرم نمیریزید" مادرم گفت "توکل بر خدا، راضیام به رضای خدا".
____________
سال اول که شهید شده بود، مادرم خیلی بیتابی میکرد. شب تولد حضرت معصومه(س) خواب علی را دیدم ازش پرسیدم "داداش بالاخره ازدواج کردی" گفت "آره 2 تا بچه هم دارم". برای مادرم تعریف که کردم کمی آرام شد.
______________
پدر شهید عسگری: یک روز خیلی دلتنگش شدم شماره موبایلش در سوریه را گرفتم کسی جواب نداد. شب خواب دیدم علی گوشیشو دستش گرفته بود و میگفت "بابا هرکس که به گوشی من زنگ بزنه من خودم جوابشو میدم :)
_____________
پدر شهید عسگری: سالی که نکوست از بهارش پیداست. علی از همان کودکی دنبال نماز، روضه و حقیقت بود. هیچگاه کار انحرافی از ایشان ندیدیم. دائمالوضو و اکثر روزها هم روضه بود. همه شیفته اخلاق و رفتارش بودند.
قبل از رفتن به سوریه در خواب امام حسین(ع) به علی گفته بود "تو باید از حرم خواهرم زینب دفاع کنی" و امام حسین(ع) وعده شهادت به فرزندم داده بود.
در روز حمله علی و همرزمانش از تیپ فاطمیون تا رسیدن نیروهای سپاه از حرم دفاع میکنند که در نهایت علی به شهادت میرسد
-@omidgah'-