یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا
و فاطمه به آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود.
توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
-به نقل از همسر شهید
#شہید صدرزاده "💛•|
مَلجَــــــا
حاجےدلتنگیم :)💔 #سرداردلها
دلبهخونمیغلتدازیادِتبسمهاییار
همچوآنزخمیكهبررویشنمكدانبشكند؛
#بیدلدهلوی
هدایت شده از مَلجَــــــا
منتظرنظراتشماهستیم(:
https://harfeto.timefriend.net/16228936619366
Γ🌱
تلفن عمومے هاے قدیم دو ریالے مے افتاد
خط وصل میشد...
خـــــدا پشت خط دلته...چرا دوزاریتنمے افته؟!
#حسین_یڪتا
#شهیدانھ
یڪشبدخترمزهرابہشدتتب
ڪردهبود.
اونشبازبسگریهڪردڪلافہشدهبودم
روبهعڪساقارضاڪردموگفتم:
-اقارضامنخستهشدم.
خودتمیدونیواینبچه!
منڪ ِنمتونمارومشڪنم.
جانمازرضاهمیشههمونجاییڪ ِنمازمےخوند
پهنبودوعبایشتاشدهروےجانمازشقرارداشت
زهراروگذاشتمروےزمینڪنارجانماز
ازخستگےنفهمیدمچیشدڪ ِچشمامروےهمرفت
چشمڪ ِ بازڪردمبهخودماومدمدیدمخبرےاز
گریههایزهرانیست!
ازجاپریدمزهراڪنارجانمازخوابیدهبود
دستبهپیشانیشزدم
دیگهازاونتبسوزانهمخبرےنبود
چشممرفتبهسمتجانماز دیدمعبا
گویےپوشیدهشدهودوبارهروےجانمازافتاده.
-بهنقلازهمسرشھید
#سردارشهیدرضاپورخسروانے