. ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_هفتاد_و_پنجم
💠 قسمت قبل :.. او در همین سال ها طوری از دنیا می رود که هیچ کاری نمی توانند برایش انجام دهند!...
❗حتی مرگش هم نشان خواهد داد که از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته. چند روز بعد آماده عملیات شدیم. نیمه های شب، جیره جنگی را گرفتیم و تجهیزات را بستیم. خودم را حسابی برای شهادت آماده کردم من آرپی جی برداشتم و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید می شوند قرار گرفتم.
♻️ گفتم اگر پیش اینها باشم بهتره. احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید میشویم. هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند. او کارها را پیگیری میکرد. سریع پیش من آمد و گفت: الان داریم می ریم برا عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست. او به گونهای میخواست من را از همراهی با نیروها منصرف کند.
🔸 بعد کمی برایم از سختی كار گفت. من هم به او گفتم: چند نفر از این بچهها فردا شهید میشوند. از جمله دوستانی که با هم بودیم. من هم می خواهم با آنها باشم، بلکه به خاطر آن ها، ما هم توفیق داشته باشیم. دوباره تأکید کردم: تمام کسانی که آن شب با هم بودیم شهید میشوند. انشاالله آن طرف با هم خواهیم بود.
🟣 دستور حرکت صادر شد. جواد محمدی را میدیدم که از دور حواسش به من هست. نمی دانستم چه در فکرش میگذرد. نیروها حرکت کردند. من از ساعتها قبل آماده بودم. سرستون ایستاده بودم و با آمادگی کامل می خواستم اولین نفر باشم که پرواز می کند. هنوز چند قدمی نرفته بودم که جواد محمدی با موتور جلو آمد و مرا صدا کرد.
🌀 خیلی جدی گفت: سوار شو که باید از یک طرف دیگه، خطشکن محور باشی. بايد حرفش را قبول مى كردم. من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقيقه اى رفتيم تا به يك تپه رسيديم. به من گفت: پياده شو. زود باش.
💥 قسمت هفتاد و ششم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* ) را در کانال👇
*مجموعه فرهنگی و مذهبی یاوران امام زمان* (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) دنبال کنید.
کانال منتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 👇
@ommatemahdavi1
کانال ما در ایتا 👇
https://eitaa.com/sadatmahdvi
*انتشار مطالب فقط با درج لینک مورد رضایت ماست.🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺