eitaa logo
امیدانه 🌱
597 دنبال‌کننده
11هزار عکس
6.9هزار ویدیو
28 فایل
🔸از اهداف این رسانه🔻 *امید آفرینی *طرح مهارت های زندگی *طب سنتی کاربردی ارتباط با ادمین: @omidaneha
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام برزینب (س) سلام به قلب سوخته ی بی بی 💔 سلام بررقیه سلام به سکینه سلام به دوطفلان مسلم سلام به اسیران اهل بیت پیامبر سلام به تمام عزاداران محرم ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR -narimani.mp3
8.48M
‌ 🔳 شهادت امام سجاد (ع) 🌴پیرمردِ بلا کشیده منم پسرِ شاهِ سر بریده منم 🌴روضه خوانی که هر چه میگوید با چشم کبود دیده منم 🎤 علیه السلام ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌲یک داستان یک تلنگر(۱۶۷)🌲🌴 خاطره ای از دکتر زرین کوب؛ 🚩روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویر را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی‌خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته‌ی افکار را پاره کرد: 🔹ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟ گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین طور که صحبت می کرد، دقیق نگاهش می‌کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع کرد به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند. پرسیدم حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ 🔹گفت: سؤالی داشتم گفتم: بفرما پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد گفت: ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم) 🔹گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه؟ گفت: یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما. مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خوام، می‌خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی میگه؟ برای لحظه ای کُپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه‌ی این مرد به حافظ چی میشه؟ با وجوداینکه بارهاوبارها غزلیات خواجه را کلمه بکلمه خوانده ودر معناومفهوم آنها اندیشیده بودم غزلی بذهنم نرسیدکه بطور ویژه باین موضوع پرداخته باشد متوجه تردیدم شد،گفت چی شد استاد؟ گفتم هیچی،الان درخدمتتان هستم چشمانم رابستم و فاتحه‌ای قرائت کردم وبه شاخه نباتش قسمش دادم وصفحه‌ای را باز کردم زان یاردلنوازم شکریست باشکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بودو منت هرخدمتی که کردم یا رب مبادکس رامخدوم بیعنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهدکس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشدخونریزراحمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهارازاین بیابان وین راه بینهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشداندرونم یک ساعتم بگنجان درسایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگرموضوعش امام حسین و وقایع روزوشب یازدهم نباشدپس چه میتواند باشدسالهاخودراحافظ پژوه می دانستم وهیچ وقت حتی یکبارهم باین غزل،ازاین زاویه نگاه نکرده بودم،این غزل،ویژه برای همین مناسبت سروده شده بیت اولش راخواندم ازبیت دوم این مردشروع بزمزمه کردن بامن کردوازحفظ بامن همخوانی میکردوگریه میکردطوریکه چهارستون بدنش میلرزیدانگارداشتم روضه میخواندم و او هم پای روضه‌ی من بود متوجه شدم عده‌ای دارندماراتماشا میکنندکه مجری برنامه بعنوان سخنران مرافراخواندوعذرخواهی که متوجه حضورم نشده،حالادیگه میدونستم سخنرانی خودراچگونه شروع کنم بلندشدم،دستم راگرفت میخواست ببوسد که مانع شدم،خم شدم، دستش رابنشانه‌ی ادب بوسیدم گفت معتقدشدم استادمعتقد بودم استادایمان پیدا کردم استادگریه امانش نمی داد آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه‌ی من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند پیشنهاد می کنم هروقت حال خوشی داشتید،وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را درذهن خودمرورکنید و بعد این غزل را بخوانید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• {🌹اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج🌹} ❤️اَللّهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورِنا خَیراً ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 امام سجّاد علیه السّلام: 🏴 هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین بن علی علیه السّلام و همراهانش اشکبار شود و اشک بر صورتش جاری گردد، خداوند او را در غرفه‌های بهشتی جای می‌دهد. 💚 📚 کتاب چهل حدیث عزاداری ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا