عُـرف
خورشید کج از افق برآید گر زلف کنی به رخ سحر کج
آقا شده هرکس به دَرَت پوزه کشیده
یا مثل سگی در حَرَمَت زوزه کشیده
عُـرف
آن کس که رود به مکه حاجیست و آن کس که رود نجف منجف
بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را
بالا مبر ز خسته دلان سوز و آه را
بین تو و خدا به خدا مایل تو ام
شکر خدا که برد ز من اشتباه را
کفرم مبارک است به تبریک من بیا
چرخانده ام به سوی علی قبله گاه را
کفر مرا درآر و نشان جهان بده
رو کن که سجده کرده ام این بارگاه را