اللّهُمَّ بارِكْ لَنا فِی رَجَبٍ وَ شَعْبانَ
وَ بَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ
وَ أَعِنَّا عَلَی الصِّیامِ وَ الْقِیامِ
وَ حِفْظِ اللِّسانِ، وَ غَضِّ الْبَصَرِ
وَ لا تَجْعَلْ حَظِّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ
هدایت شده از الفلاممیم
به تمنای زلف، شهر به شهر میگردم. ماه به ماه منتظر میمانم. به استقصا کتب را تورق کردم بلکه ردی ز آن تیغ ببینم، به قربان آن ابرو. سال گذشت و رسید به ماه جنابتان. بیشترِ مغربها زیارت تمثال حضرتتان، به لحظاتی قسمت ماست. تا پله برقی برسد پایین خیره به تمثال ذکرم است:«ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم/ تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را».
روزگار بیشتر از آنکه به تو اضافه کند، از تو کم کرده و تو همچنان در پی تزویر و دوروییاش میدوی
غافل از آنکه انتهای جاده، بردهای در کالبدت در انتظار توست