🌷موضوع : برهانهايي بر وحدت شخصي وجود (7)
🌷برهان هفتم : برهان بر أساس ملازمت خلاف مدعا با سه تناقض
🌷مقدمه : بديهي است كه «هر عدم واجب الوجودي، عدم است»؛ زيرا مطلق هر معنائي بر مقيد آن، صادق است؛ پس مطلق معناي «عدم» بر «عدم واجب الوجودي» كه عدم به خصوصيتي تقيد يافته است، صدق ميكند؛ و اين گزاره نتيجه ميدهد كه «هيچ عدم واجب الوجودي، وجود نيست»؛ زيرا وجود و عدم نقيض يكديگرند، و وقتي درست است كه «هر عدم واجب الوجودي، عدم است»؛ پس ديگر نميشود كه فردي از أفراد موضوع اين گزاره، وجود نيز باشد، و گرنه اجتماع نقيضين لازم ميآيد؛ پس درست است كه (1) = «هيچ عدم واجب الوجودي، وجود نيست».
با إثبات درستي گزاره (1)؛ ميگوئيم («وجود»، واجب الوجود بالذات است)؛ زيرا اگر اين گزاره درست نباشد، بايد درست باشد كه (2) = («وجود»، عدم «واجب الوجود بالذات» است)؛ زيرا اگر «وجود» نه واجب الوجود بالذات باشد و نه عدم «واجب الوجود بالذات»، ارتفاع نقيضين از موضوع واحد لازم ميآيد.
و اگر گزاره (2) درست باشد، عكس مستوي آن هم بايد درست باشد؛ پس بايد درست باشد كه (3) = (برخي عدم «واجب الوجود بالذات»ها، وجودند)؛ ولي گزاره (3)، نقيض گزاره (1) است كه درستياش در مقدمه إثبات شد؛ بنابراين اگر گزاره («وجود»، واجب الوجود بالذات است) درست نباشد، گرفتار تناقض ميشويم؛ زيرا بايد دو گزاره متناقض (1) و (3) هر دو درست باشند، كه چنين چيزي محال است؛ پس درست است كه («وجود»، واجب الوجود است).
همچنين اگر گزاره («وجود»، واجب الوجود بالذات است) درست نباشد؛ ميتوان گزارة (3) و (1) را ضميمه هم كرد، و يك قياس اقتراني شكل سوم تشكيل داد، بدين صورت:
(3) = (برخي عدم «واجب الوجود بالذات»ها، وجودند) و (1) = (هيچ عدم «واجب الوجود بالذات»، وجود نيست) كه بر أساس شكل سوم نتيجه ميدهد كه «برخي وجودها، وجود نيستند»؛ ولي چنين نتيجهاي بهخاطر متناقض بودن محال و باطل است؛ پس نقيض مدعا بهخاطر لزوم اين تناقض باطل؛ و بنابراين خود مدعا حق است.
همچنين ميتوان گفت انضمام دو گزاره (3) و (1) بهصورت أخير واجد شرايط انعقاد يك قياس اقتراني شكل دوم نيز هست؛ پس آن دو، نتيجه ميدهند كه (برخي عدم «واجب الوجود بالذات»ها، عدم «واجب الوجود بالذات نيستند)، ولي اين نتيجه هم متناقض و باطل است؛ پس نقيض مدعا بهخاطر لزوم اين تناقض نيز، باطل و بنابراين خود مدعا حق است؛ پس («وجود»، واجب الوجود بالذات است)؛ بنابراين «وجود»، كه طبق استدلال فوق، همان «واجب الوجود بالذات» بود، هيچ تكثري ندارد، نه تكثر تبايني و نه تكثر تشكيكي.
@oshaghierfan