زيارة فاطمة الزهراء عليها السلام :
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ اَلسـَّلاممُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّة
#یازهرا(سلاماللهعلیها)..!
#نشر
خواستم بگم!
بچه تر که بودم
خیلیا اول مهر کہ میشد
از شوق باز شدن مدرسه ها ذوق زده،
قهقهه میزدن که اخجون مدرسه!
ولی من زار زار گریه میکردم اخ مدرسه☹️
بعدم هی بگید بچه ها روز اول مهر ڋوق دارن!
#اندراحوالاتِما
ᬉداࢪاݪقرار
صدای جیرینگ جیرینگ در خانه بلند میشود
لبخند روی لب هایم مینشیند
چادرمرا با آن گلهای بهشتی بر سر میندازم
دستی بر روی گلهای شمعدانی و سرخ رنگ اویز بر نرده میکشم و از پله ها پایین میایم
بوی گلهای محمدی در سرم میپیچد
حوض را رد میکنم که ناگهان
دلم پر میشود از عطر یاس ،
دلیلش چشمان توست
لبخند میزنم و تو لبخند میزنی
انگار که خدا به زندگیمان لبخند میزند
وارد میشوی
چیزی پشت سرت پنهان کردهای
کنجکاو نگاهت میکنم
که با ان نگاه همیشه گرمت
شاخه گل سرخی به سمتم میگیری
شاخه گل مهمان دستانم میشود و
بوسهام برروی دستهایت جا خوش میکند
اخمی مصلحتی میکنی و لبخندم اوج میگیرد
مثل دیروز و روزهای قبلش خستهای
اما بیشتر از دیروز و روزهای قبل دل میبری
روی ایوان مینشینی
با فنجان چای هل و دارچین
پزیرای خستگی هایت میشوم
با شاخههای نبات زعفرانی فنجانهایمان را هم میزنی
حرفهایت میشود قند چای و نگاهت شکر زندگیمان
انقدر گرم صحبتیم که زمان از دستمان فرار میکند
آوای اذان
از گلدستههای مسجد بلند میشود
تازه متوجه سیاهی اسمان میشویم
تا از حوض ابی رنگ وسط حیاط وضو بگیری
سجادههارا پهن کردم
چادر سفید رنگم را باز میکنی
بوی سیب و حرم را بر مشام میکشی
و روی سرم میندازی
کنار سجادههایمان شاخه گلی محمدی میگڋارم
اقامه میبندی و من به تو اقتدا میکنم
#شمیمیاس
#اینداستانادامهدارد
#عاشقانههایمذهبی
#عشقباطعمسادگی
#سید_مـ...🚶♀