eitaa logo
عشاق‌الحسن(محب‌الحسن)
11.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
4 فایل
بالطفِ حـسن بوده حسینـی شده عالم این را به همه گفته و مبهـم نگذارید #روزی‌آبـاد‌مـیشود‌بقیـع🕊 .. سخنی بود درخدمتیم تبادلات کانال 👇 @yazahra_67 ............. @ghribemadine118
مشاهده در ایتا
دانلود
شب اول محرم سینه‌زنت آرزوشه‌.._۲۰۲۴_۰۷_۰۶_۱۷_۴۱_۱۳_۸۰۵.mp3
4.98M
شب‌اول‌محرم سینه‌زنت آرزوشه بادستای یه‌پیرغلامت پیرهن‌سیاه‌بپوشه.. حاج محمود کریمی https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊ღೋ══════ 📕 ✅ قسمت‌‌پنجاه‌وهفتم با همون حال، تلفن رو برداشتم ... نمی دونستم اول به کی و کجا خبر بدم ... اولین شماره ای که اومد توی ذهنم ... خاله معصومه بود ... آقا جلال با صدای خواب آلود، گوشی رو جواب داد ... اما من حتی در جواب سلامش نتونستم چیزی بگم ... چند دقیقه ... تلفن به دست ... فقط گریه می کردم ... از گلوم هیچ صدایی در نمی اومد ... آقا جلال به دایی محسن خبر داده بود ... ده دقیقه بعد از رسیدن خاله ... دایی و زن دایی هم رسیدن ... محشری به پا شده بود ... کمی آروم تر شده بودم ... تازه حواسم به ساعت جمع شد... با اون صورت پف کرده و چشم های سرخ ... رفتم توی دستشویی و وضو گرفتم ... با الله اکبر نماز ... دوباره بی اختیار ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... قدرت بلند کردن سرم رو از سجده نداشتم ... برای خدا و پیش خدا دلتنگی می کردم ... یا سر نماز هم مشغول عزاداری بودم ... حال و هوای نمازم ... حال و هوای نماز نبود ... مادربزرگ رو بردن ... و من و آقا جلال، پارچه مشکلی سر در خونه زدیم ... با شنیدن صدای قرآن ... هم وجودم می سوخت ... و هم آرام تر می شد ... کم کم همسایه ها هم اومدن ... عرض تسلیت و دلداری ... و من مثل جنازه ای دم در ایستاده بودم ... هر کی به من می رسید ... با دیدن حال من، ملتهب می شد ... تسبیح مادربزرگ رو دور مچم پیچیده بودم ... و اشک بی اختیار و بی وقفه از چشمم می اومد ... بیشتر از بقیه، به من تسلیت می گفتن ... با رسیدن مادرم ... بغضم دوباره ترکید ... بابا با اولین پرواز ... مادرم رو فرستاده بود مشهد ... ... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊ღೋ══════ 📕 ✅ قسمت‌‌پنجاه‌وهشتم با یک روز تاخیر ... مراسم تشییع جنازه انجام شد تا همه برسن ... بی بی رو بردیم حرم و از اونجا مستقیم بهشت رضا ... همه سر خاک منتظر بودن ... چشمم که به قبر افتاد ... یاد آخرین شب افتادم ... و زیارت عاشورایی که برای بی بی می خوندم ... لعن آخرش مونده بود ... با اون سر و وضع خاکی و داغون ... پریدم توی قبر ... بسم الله الرحمن الرحیم ... اللّٰهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی و ... پدرم با عصبانیت اومد جلو تا من رو بکشه بیرون ... که دایی محمد جلوش رو گرفت ... لعن تموم شد ... رفتم سجده ... - اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلٰی مُصابِهِمْ ... اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلٰی عَظیمِ رَزِیَّتی ... اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ ... صورت خیس از اشک ... از سجده بلند شدم ... می خواستم بیام بیرون که دایی محمد هم پرید توی قبر ... دستم رو گرفت ... و به دایی محسن اشاره کرد ... - مادر رو بده ... با هم دیگه بی بی رو گذاشتیم توی قبر ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ... من میگم تو تکرار کن ... تلقین بخون ... یکی از بین جمع صداش رو بلند کرد ... بچه است ... دفن میت شوخی بردار نیست ... و دایی خیلی محکم گفت ... بچه نیست ... لحنش هم کامل و صحیحه ... و با محبت توی چشم هام نگاه کرد ... میگم تو تکرار کن ... فقط صورتت رو پاک کن ... اشک روی میت نریزه ... ... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشاق الحسین محب الحسین.سید مصطفی الموسوی.mp3
5.53M
«متن و ترجمه فرازی از دعای 205 صحیفه سجادیه / باب مناجات» 🎙سید مصطفی الموسوی اِلهی، طالَما نامَتْ عَیْنایَ وَقَدْ حَضَرَتْ اَوْقاتُ صَلَواتِکَ خدای من، چقدر هنگام نمازها چشم های من در خواب بودند وَاَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیَ، تَحْلُمُ بِحِلْمِکَ الْکَریمِ اِلی اَجَلٍ قَریبٍ و تو بر من آگاه بودی و با بزرگواری صبر کردی تا مهلتم فرا برسد فَوَیْلٌ لِهاتَیْنِ الْعَیْنَیْنِ کَیْفَ تَصْبِرانِ غَدا عَلی تَحْریقِ النّارِ؟! پس وای بر این چشم ها که چگونه فردا آتش دوزخ را تحمل خواهد کرد؟ اِلهی طالَمَا ارْتَکَبَتْ نَفْسی بِما هُوَ راجِعٌ اِلَیَ، وَاَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیَ خدای من چقدر نفس سرکشم به میل خود عمل کرد و تو بر من آگاه بود تَحْلُمُ بِحِلْمِکَ الْکَریمِ اِلی اَجَلٍ قَریبٍ و با بزرگواری صبر کردی تا مهلتم فرا برسد فَوَیْلٌ لِهَذَاالْجَسَدِ الضَّعیفِ کَیْفَ یَصبِرُ غَدا عَلی تَحْریقِ النّارِ؟! پس وای بر این بدن ضعیف که چگونه فردا آتش دوزخ را تحمل خواهد کرد؟ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
🌺 یاصاحب‌الزمان خلوت نشین باور تنهایی ام تویی ای سبزپوش کعبه دلها ظهور کن... به رسم هرشب .. برگی دیگر از دفتر انتظار راورق میزنیم تاظهور مولای غریبمان ... الهی عظم البلا..⚡️ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا