eitaa logo
عشاق‌الحسن(محب‌الحسن)
10.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
4 فایل
بالطفِ حـسن بوده حسینـی شده عالم این را به همه گفته و مبهـم نگذارید #روزی‌آبـاد‌مـیشود‌بقیـع🕊 .. سخنی بود درخدمتیم تبادلات کانال 👇 @yazahra_67 ............. @ghribemadine118
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🌷🕊 📽 از‌کاباره‌تاجبهه اسلامی کسی است که محافظ هتل میامی بود؛ ولی دم مسیحایی روح‌الله دوباره زنده‌اش کرد. 🌷 🍃تولد: ۱ دی ۱۳۲۸ (تهران) 🍂شهادت: ۱۷ آذر ۱۳۵۹ (برخورد گلولهٔ تانک به سینه) فرمانده گروه پیشرو زیر مجموعه‌ی فداییان اسلام https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ازمحافظش پرسیدن:چقدر سیدحسن نصرالله رو قبول داری؟ گفته بود:انقدی که حاضرم سرمو براش بدم!! مجری ادامه داد: 🔴آقای خامنه‌ای رو چقدر قبول داری؟ 🔴جواب داد: اونقدری که حاضرم سر سیدحسن رو براش ببرم!! 🚫شنیدم که سید بعدشنیدن مصاحبه بامحافظش بهش گفته بود: «ممنونم از جوابت،روسفیدم کردی» حواسمون باشه... بحمدلله  و المنه سید علی هنوز هست...! پشتش باشیم... .!🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚⃟⃟🍃 امیرالمومنین‌علیه‌السلام: در‌یک‌روز‌نگران‌یک‌سال‌نباش؛ که‌غم‌هرروزبرای‌آن‌روز‌کافی‌ست. 📘حکمت ‌۳۷۹ نهج‌البلاغه https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..📝 ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ! ﻇﺮﻓﯿﺘﻬﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ... ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ، ﺑﻌﻀﯽ ﻓﻨﺠﺎﻥ، ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭺ ﺑﺰﺭﮒ! ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﯾﺰﯼ، ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﺩ! ﺧﯿﺲ ﻣﯿﺸﻮﯼ... ﺣﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﺏ، ﺷﺮﺑﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺳﺮﺭﯾﺰ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻟﮑﻪ ﺵ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ...! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ... ﻇﺮﻓﯿﺖﻫﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ... ﻟﻄﻔﺎً ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺩﺭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﯾِﺸﺎﻥ، ﻇﺮﻓﯿﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺞ... ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ... ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﻨﯽ، ﺍﮔﺮ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ، ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﺑﺎﺩ ﺍﻟﮑﯽ ﺑﻪ ﻏَﺒﻐَﺐ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻟﮑﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﺎﺵ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ... https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊 ღೋ═══════════ 🔥 برگشت … محکم توی چشم هام زل زد … تو رو نمی دونم… انسانیت به کنار … من از این چیزها نمی ترسم … من پیرو کسیم که سرش رو بریدن ولی ایستاد و زیر بار ظلم نرفت …  اینو گفت از انباری مسجد رفت بیرون … هرگز سعید رو اینقدر جدی ندیده بودم … روز قدس بود … صبح عین همیشه رفتم سر کار … گوشی روی گوش، مشغول گوش دادن قرآن، داشتم روی ماشین یه نفر کار می کردم … اما تمام مدت تصویر حنیف و حرف های سعید توی سرم بود …   ازش پرسیدم  _از کاری که کردی پشیمون نیستی؟ … خیلی محکم گفت: _نه، هزار بار هم به اون شب برگردم، بازم از اون زن دفاع می کنم … حتی اگر بدتر از اینم به سرم بیاد…   ولی من پشیمون بودم … خوب یادمه … یه پسر بیست و دو سه ساله، ماشین کارل رو ندید و محکم با موتور خورد بهش… در چپش ضربه دید … کارل عاشق اون ماشین نو بود …   اسلحه اش رو از توی ماشین در آورد … نمی دونم چند تا گلوله توی تنش خالی کرد … فقط یادمه کف خیابون خون راه افتاده بود … همه براش سوت و کف می زدن … من ساکت نگاه می کردم … خیلی ترسیده بودم … فقط 15 سالم بود … .  شاید سرگذشت ها یکی نبود … اما اون بچه هایی رو که مسلمان ها شعارش رو می دادن … من با گوشت و پوست و استخوانم وحشت، تنهایی و بی کسی شون رو حس می کردم …  ترس، ظلم، جنایت، تنهایی، توی مخروبه زندگی کردن … اینها چیزهایی بود که سعی داشتم فراموش شون کنم … اما با اون حرف ها و تصاویر دوباره تمامش برگشت … . اعصابم خورد شده بود … آچار رو با عصبانیت پرت کردم توی دیوار و داد زدم … لعنت به همه تون … لعنت به تو سعید …  رفتم توی رختکن … رئیس دنبالم اومد ..  _کجا میری استنلی؟ … باید این ماشین رو تا فردا تحویل بدیم. همین جوری هم نیرو کم داریم …  همین طور که داشتم لباسم رو عوض می کردم گفتم  _نگران نباش رئیس، برگردم تا صبح روش کار می کنم … قبل طلوع تحویلت میدم …   _می تونم بهت اعتماد کنم؟ … اعتماد؟ … اولین بار بود که یه نفر روم حساب می کرد و می خواست بهم اعتماد کنه ..  محکم توی چشم هاش نگاه کردم و گفتم: _آره رئیس، مطمئن باش می تونی بهم اعتماد کنی .. روز عید فطر بود … مرخصی گرفتم … دلم می خواست ببینم چه خبره … . یکی از بچه ها توی آشپزخانه مسجد، داشت قرآن تمرین می کرد … مسابقه حفظ بود … تمام حواسم به کار خودم بود که یکی از آیات رو غلط خوند … ناخودآگاه، تصحیحش کردم و آیه درست رو براش خوندم …  با تعجب گفت: استنلی تو قرآن حفظی؟ ..  منم جا خوردم … هنوز توی حال و هوای خودم بودم و قبلا هرگز هیچ کدوم از اون کلمات عربی رو تکرار نکرده بودم … اون کار، کاملا ناخودآگاه بود .. سعید با خنده گفت: اینقدر که این قرآن گوش می کنه عجیب هم نیست … توی راه قرآن گوش می کنه … موقع کار، قرآن گوش می کنه … قبلا که موقع خواب هم قرآن، گوش می کرد … هر چند الان که دیگه توی مسجد نمی خوابه، دیگه نمی دونم …  حس خوبی داشت … برای اولین بار توی کل عمرم یه نفر داشت ازم تعریف می کرد …   روز عید، بعد از اقامه نماز، جشن شروع شد …  سعید مدام بهم می گفت: تو هم شرکت کن. مطمئن باش اول نشی، دوم یا سوم شدنت حتمیه … اما من اصلا جسارتش رو نداشتم … جلوی اون همه مسلمان… کلماتی که اصلا نمی دونستم چی هستن … من عربی بلد نبودم و زبان من و تلفظ کلماتش فاصله زیادی داشت …   مجری از پشت میکروفن، اسامی شرکت کننده ها رو می خوند که یهو … سعید از عقب مسجد بلند گفت … یه شرکت کننده دیگه هم هست … و دستش رو گذاشت پشتم و من رو هل داد جلو .. برگشتم با عصبانیت بهش نگاه کردم … دلم می خواست لهش کنم ..  مجری با خنده گفت … بیا جلو استنلی … چند جزء از قرآن رو حفظی؟ .. جزء؟ … جزء دیگه چیه؟ … مات و مبهوت مونده بودم … با چشم های گرد شده و عصبانی به سعید نگاه می کردم … سرش رو آورد جلو و گفت: یعنی چقدر از قرآن رو حفظی؟… چند بخش رو حفظی؟ چند تا سوره سوره چیه؟ مگه قرآن، بخش بخشه؟ ..  سری تکان دادم و به مجری گفتم: نمی دونم صبر کنید … و با عجله رفتم پیش همسر حنیف … اون قرآن ضبط شده، چقدر از قرآن بود؟ … خنده اش گرفت … همه اش رو حفظ کردی؟ … آره … پس بگو من حافظ 30 جزء از قرآنم ..  سری تکان دادم … برگشتم نزدیک جایگاه و گفتم: من 30 جزء حفظم … مجری با شنیدن این جمله، با وجد خاصی گفت: ماشاء الله یه حافظ کل توی مسابقه داریم .. مسابقه شروع شد … نوبت به من رسید … رفتم روی سن، توی جایگاه نشستم … ضربان قلبم زیاد شده بود .. داور مسابقه شروع کرد به پرسیدن … چند کلمه عربی رو می گفت و من ادامه می دادم … کلمات عربی با لهجه غلیظ انگلیسی … همه در حالی که می خندیدند با صدای بلند ماشاء الله می گفتند …
آخرین بخش رو که خوندم، داور گفت: احسنت … لطف می کنی معنی این آیه رو بگی …؟ معنی؟ … من معنی قرآن رو بلد نیستم … با تعجب پرسید … یعنی نمی دونی این آیه ای که از حفظ خوندی چه معنایی داشت؟ …  تعجبم بیشتر شد … آیه چیه؟ … .... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با مناجات با خدا و اهل بیت علیهم السلام ۹۹ غیر از تو ای کریم (مناجات دلنشین ) 🎙کربلایی سید رضا نریمانی https://eitaa.com/oshagholhasan_313
🌺یابن الحسن... 🔻روز ظهور تو،چه سرافکنده می‌شوند 🔻آنان که در دعای فرج کم گذاشتند.. ☘به رسم هرشب،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان🌹 میخوانیم: الهی عظم البلا...⚡️ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚⃟⃟🍃 شاید هیچ نداشته باشم! ولی گنجی در دل دارم که هر روز به داشتنش که فکر میکنم،میبینم همه چیز دارم؛! من یاد تو را دارم و همین از تمام دنیا برایم کافیست . . . 💚 🍃 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
💚⃟⃟🍃 •عالم می نشیند به سر خوان حسن• •خوبان جهانند ز مریدان حسن• •در روز قیامت امتی می‌گویند• •ای کاش که بودیم ز محبان حسن• ✋🏻 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
•🩶• -آࢪامـش!؟ اَللّهُمَ‏ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ خدایا حال بد ما را به حال خوب خودت تغییر ده https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🍃 در‌محضر‌کریم🌱 امام‌حسن‌مجتبی‌علیه‌السلام: قیل له فما النجدة؟ قال علیه السلام: «الذب عن الجار و الصبرفی المواطن و الاقدام عند الکریهة.» از حضرت امام مجتبی علیه السلام پرسیده شد نیرومندی چیست؟ فرمودند: دفاع از پناهنده، و پایداری در نبرد، و ایستادگی هنگام سختی. 📚  تحف‌العقول، ص۲۲ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا