eitaa logo
عشاق الرضا علیه السلام
73.3هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.9هزار ویدیو
4 فایل
تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3790406187C00fc36842a کپی بنر و ریپ کانال در هر پیام رسانی حرام است. تبلیغاتی که در کانال قرار میگیره نه تایید و نه رد میشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_6046583658003828892.mp3
زمان: حجم: 5.31M
💞عشاق الرضا علیه السلام 💚 عنایت زیبای به یک جوان مسیحی اهل برزیل ▪️یا سریع الرضا بحق الرضا علیه السلام عجل لولیک الفرج...🤲 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈• @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
💞عشاق الرضا علیه السلام 📚 📚 یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد ؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد. پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است. او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت. بر یکی از بالهايش نوشتند : «یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.» روی بال ديگرش نوشتند : «هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است.» •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈
💞عشاق الرضا علیه السلام 💠همدردی حضرت ... رمیله یکی از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام، بیمار شده بود. تب سختی داشت. می گوید: روز جمعه شد. حس کردم کمی سبک شده ام. با خود گفتم : به نماز جمعه بروم و از خطبه های حضرت استفاده کنم. در بین خطبه ها تب عود می کند به سختی تا پایان نماز خود را نگه می دارد. پس از نماز پشت سر حضرت از مسجد کوفه خارج می شود. حضرت می پرسند: رمیله چه شد که آن طور ناراحت بودی؟ عرض می کند : در بین خطبه تبم عود کرد. حضرت می فرمایند: ای رمیله، هر مومنی که بیمار شود، ما هم به خاطر بیماری اش بیمار میشویم. اگر محزون شود ، ما به خاطر اندوهش اندوهگین می شویم و دعا نمی کند، مگر این که ما آمین می گوییم، و ساکت نمی شود، جز این که برایش دعا می کنیم. •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
🟢🟢💫🟢🟢💫🟢🟢💫🟢🟢💫 🌺گوهرشاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (علیه السلام) مسجدى بنا کند . 🌻به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفته بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. 🌸چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند .وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . 🌺 یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. 🌻جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد. قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او او هم شرط خود را انجام دهد . جوان جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ... 🌷و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و شد آیت الله محمد صادق همدانی.... •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞عشاق الرضا علیه السلام ▫️پاداش عجیب خدا برای منتظران ظهور زیبایی از پیرمردی که در زمان امام صادق علیه السلام منتظر ظهور بود! •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_6037215174690083339.mp3
زمان: حجم: 3.48M
💞عشاق الرضا علیه السلام 🔸نام تو آرامش جان من است. نجات خطیب یزدی از توطئه بهاییان با توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها 📚آیینه اسرار، ص۹۳. •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
@Eltejatales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5767349473105678775.mp3
زمان: حجم: 8.25M
💞عشاق الرضا علیه السلام ▪️گر نگاهی به ما کند زهرا... شیعه شدن یک ناصبی از برکات حضرت زهرا و امام زمان علیهماالسلام 📚نجم‌الثاقب، حکایت دهم اللهم عجل لولیک‌الفرج 🌹🌹 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
558K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 💞عشاق الرضا علیه السلام 📚 می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. ⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.» 💞اینجا مخصوص عاشقان امام رضا(علیه السلام) است،بفرمایید👇👇👇 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
@Eltejatales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5908843034618892957.mp3
زمان: حجم: 7.14M
💞عشاق الرضا علیه السلام ▪️به خاطر حق‌الناس، امام زمانش راهش نداد! مهمی از زندگی امام کاظم علیه‌السلام 📚مدينة المعاجز، ج‏۶، ص ۳۴۳. 💞اینجا مخصوص عاشقان امام رضا(علیه السلام) است،بفرمایید👇👇👇 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
💞عشاق الرضا علیه السلام ✍روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه‌ی سکه‌ی مردی غافل را می دزدد هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزدکیسه در پاسخ گفت: صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.ان گاه من دزد باورهای او هم بودم. واین دور از انصاف است...! 🔺و این روزها عده ای هم دزد خزانه مردمند و هم دزد باورهایشان ... !!! 💞اینجا مخصوص عاشقان امام رضا(علیه السلام) است،بفرمایید👇👇👇 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
‌ 💞عشاق الرضا علیه السلام 📚 می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. ⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.» 💞اینجا مخصوص عاشقان امام رضا(علیه السلام) است،بفرمایید👇👇👇 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•         @oshagholreza8 •┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•