~🕊
#روایت_عشق💜
خواستن
ازش عکس بگیرن
گفت بذارید
"سربند یازهرا" ببندم
بعد از شهادتم به درد میخوره...
#شهیدمحمدسلیمانی♥️
∞| ♡عُشآقُالحَسَن🌱↷
『 @oshaghoolhasan 』∞♡
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
هرموقع که موضوع شهادت
به میان میآمد، بهش میگفتم:
«تو دوتا بچه کوچک داری..!»
میگفت:
بیبی زینب خودش مواظب بچههامه..»
#شهیدنوچمنی♥️🕊
∞| ♡عُشآقُالحَسَن🌱↷
『 @oshaghoolhasan 』∞♡
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
بـےسیمچۍ حاجحسین بودم.
یھ وقتهایـے کھ خبرهاۍ خوب از خط مۍرسید،
من بھ ایشون مےگفتم.
حاجۍ هم باشنیدنِ خبر خوب، بھ سجدھ مےرفت و خداروشکر مےکرد . . هرچھ خبر بھتر بود، سجدھهاۍ حاجحسین خرازۍ هم طولانـےتر مےشد.
گاهے هم دو رکعت نمـٰاز مےخواند . .!
📚کتابیادگاران؛ خاطراتشھدا
#شهید_حسین_خرازی♥️🕊
∞| ♡عُشآقُالحَسَن🌱↷
『 @oshaghoolhasan 』∞♡
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
🌿حرکت زیبا و عجیب شهید در لحظهی شهادت
لحظهی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد و به زمین افتاد. از ما خواست که بلندش کنیم، وقتی روی پای خودش قرار گرفت، به سمت #کربلا ایستاد، دستش را به سینه گذاشته و آخرینکلام را بر زبان جاری کرد: السلام علیک یا اباعبدالله... بعد با همون حالت هم شهید شد و به دیدار اربابِ بیکفن خود رفت... جالب اینکه وقتی توی بهشت زهرا تابوتش رو که باز کردند، هنوز دستش روی سینهاش بود...
#شهید_احمدعلی_نیری♥️🕊
📚 منبع: کتاب عارفانه به نقل از همرزم شهید
∞| ♡عُشآقُالحَسَن🌱↷
『 @oshaghoolhasan 』∞♡
#روایت_عشق^'💜'^
⚘توی ڪمدش در را با عڪس شهدا
پر کرده بود و بالایشان نوشته بود:
"ای سر و پا، من بیسر و پا، خودم را
کنار عڪس شهیدان پیدا کردم"
⚘برادرش می گوید:
کنارِ عڪسھا اندازه یڪ عڪس
در ڪمدش خالے بود، گفتم:
محمد عڪس یکی از شهدا رو اینجا بزن،
این جای خالے قشنگ نیست.!
جواب داد:
اونجا جاۍِ عڪس خودمہ :)
#شهـید_محمد_غفاری❤️🕊
♡اللـ℘ـم؏ـجللولیڪالفـࢪج♡
∞| ♡عُشآقُالحَسَن🌱↷
『 @oshaghoolhasan 』∞♡