فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*خبر فوری* 😂پت و مت😂 *خبرفوری* آماده شدن نیروهای نظامی اسرائیل جهت حمله به ایران😄😄🤣🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_رهبــــــــــــــــــــری💚🌹✨
#بیت_المقدّس
ان شاءالله نماز خواهیم خواند ...✌️🏻👊🏻
#هـٰذامِنفَضلِرَبّـے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این بمیر بمیرها
هنوزم هستن کسایی که
کولهبارشونو میبندند
و عاشقانه پرواز میکنند...🕊♥
.
شهادتتمبارڪرفیق❤️
#شهیدمحمدهادیامینی
تاریخ عروج: ۱۴۰۰/۵/۱۳
♥️•| #شهیــــــــــــــــــــدانہ🥀🕊💚
ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ
📕⃟♥️
#عطر_حجاب🍃
پدرم گفت: پدر جان زن اگر زن باشد
شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد👑
پدرم گفت که: ای دخت نکو بنیادم
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم🍂
هدف دشمن، سنگ افکن پیشانی ماست
کسب جمعیتش از زلف پریشانی ماست😈
پدرم گفت: گل از رنگ و لعابش پیداست
و زن مومنه از طرز حجابش پیداست🌿
«آغاسی»
♥️•| #حجــــــــــــــــــــاب🥀🕊💚
ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ
📕⃟♥️
#دم_اذانی😍🌹
💫✨💫 نمـــــاز 💫✨💫
استامينوفن کار ندارد کجا درد میکند،
بدن، سر یا دندان، او عصب مرکزی را آرام میکند.
با نماز هم چیزهایی درست میشود که مستقيماً مبارزهای با آن نکرده ایم. مثل شهوت، عجب، حسادت و...
نماز توصیه تمام شهدا
به نماز اول وقت و جماعت اهمیت دهیم...
❣لحظاتــ عاشقے التماســ دعای فرج ❣
اذان 🕋 📿
#نماز_اول_وقتش_میچسبه😍👌 👌
عادات عجیبی داشت که درکش برای خیلیها سخت بود. نمونهاش این که همیشه برای اصلاح موهایش به یک آرایشگاه خاص میرفت.
وقتی هم از او میپرسیدیم که اصلا این مقدار مویی که تو داری نیاز به سلمانی رفتن ندارد از جواب دادن شانه خالی میکرد.
آخر توانستم دلیل کارش را بفهمم. میگفت: «این کسی که من میرم پیشش وضعیت کار و زندگیش زیاد خوب نیست نیت من اینه که بتونم لااقل به اندازهی خودم کمکش کنم...»
حتی روی غذا خوردنش هم همینجور بود. پاتوقمان همیشه پیش فلافلیها بود. آنهم بهخاطر این که بعضیهایشان مشتری زیادی نداشتند.
به قول آن استاد اخلاق؛ اگر بعضیها به جایی میرسند بخاطر این است که روی بعضی کارهای ریزشان هم حساسند.
#شهید_حسین_ولایتی_فر|
روایت دوست شهید💁♂
⚘🕊شادی روح شهدای والا مقام صلوات....
♥️•| #مدافعــــــــــــــــــــانہ🥀🕊💚
ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ
📕⃟♥️
↻<🐼🖤>••
-
-
مجاهدفـﮯسبیلاللہبـزرگتـرازآناستڪھگـوهرزیبا؎عملخودرابہعیـار
زخارفدنیامحڪبزنـد ...!
-
-ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <🐚>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥
🔗⃟🎬|↣ #چیࢪیڪے💚✨🌹😍✌️
🔗⃟🎬
🌻🍃🌻
🌷 #با_شهدا 🌷
🌺ازشهداییهستم؛ کهیقهبیحجابهارامیگیرم....👆👆👆
❤️شهید #جواد_محمدی❤️
🌸ٺوݪد : ۱۳۶۲
🌸شهادٺ: ۱۳۹۶
💞اللهمصلعلۍمُحَمَّدوَآݪمُحَمَّدۅعجِّلفَرَجَهُم💞
ما دو تـا، ماه عسـل، مشهد، حرم، صحن عتیق
عشــق می چسبد هميشه، پیش آقا😍
♥️•| #عاشقــــــــــــــــــانہ🥀🕊💚
ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ
📕⃟♥️
#پست_مناسبتی💚 🌹🌸🌻✨
💠 خبرنگاران دفاع مقدس با
قلم خود حقانيت ايران را
ثابت كردند.
🔸به یاد شهداے خبرنگــــــــــارمان🥀✨🦋🕊🕊🌷🥀
🇮🇷
🇮🇷
🇮🇷
🇮🇷
🇮🇷
🇮🇷
🇮🇷
🇮🇷
🇮🇷
#روز_خبرنگار🌷مبارک باد💚✨🌹
#عصــــــــــــــــــــرانہ😍💚☕️
بهترین ها همیشه میمانند...
شاید جلوی دیدگان نباشند
اما...در دل ماندگارند...
دعـا میکنم
دنیا پرشود از آدمهایی
که نه زمان آنها را
عوض میکند نه زمین ...
آدمهایی که هر
چه کهنه تر باشند
تنها یک نام دارند
"دوستان قدیمی" ...
تقدیم به قدیمیای کانال ک باعث افتخارند و جدیدیا ک افتخار دادند و کانال مادر سادات را انتخاب کردند
مانا باشید و سلامت
عصرتون بخیر☺️🌹
+گفتمخـدایا
دیگہامیدۍندارم🖐🏻
گفـــت:صبــــࢪکن!
ازرحمتمنناامیدنشو✨
💛⃟📒¦⇢ #انگـیـزشے
💛⃟📒¦
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴طــنز خــوب
چرا زنش نماز نمیخونه؟ 😂😂😂
مردم را به نیکی میخوانید
و خود را در ارتباط با نیکی،
فراموش می کنید...
﷽
چهار سال گذشت...😔
به نام نامی سَر بسمه تعالی سَر
بلند مرتبه پیکر بلند بالا سَر
🏴سالروز اسارت شهید محسن حججی توسط نیروهای داعشی
بـاوݪــایـــ🖤ــٺ ٺـاشہـــ🖤ــــادٺ
┄┄┅┅❅༻🏴༺❅┅┅┄┄
#شهید_محسن_حججی🥀✨🕊
┄┄┅┅┅❅═❁═❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤سلام به پرچم و به ماه ماتم🥀😔
#کربلایی_حسین_طاهری
👌فوق زیبا
#الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
قلـــبم به طپــش های مرتب
شعـــله زده بر آتــش این تب
ای دوست فقط مانده دو شب
تا شب های"امان از دل زیـنب
#2_شب_تا_محرم
#دست_ما_را_برسانید...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🚩🏴 🏴🚩
خدایا🙏
نزدیک #محرم است
مال مان
جان مان
زندگیمان فداےحسین
خدایا🙏
دراین روزهای آخرذیحجه
مارابخشش،ازگناهان
مابگذرکه بادلی
پاک ونورانےواردمحرم شویم
آمین🤲
#هر_روز_یک_آیه💚
وَ خدایۍ کہ بہ شدټ ڪافیسټ❤️
○•{أَلَیْسَ اللهُ بِڪَافً عَبْدَهُ}•○
آیـٰا خداٰ براۍ بندهاش ڪافۍ نیسټ
#افتخار_ایران💚✨🌹😍👏👏👏👏
🔴بعد از کسب مدال طلا توسط سجاد گنج زاده، این ورزشکار به آقای رئیسی برای وزارت امور خارجه معرفی شد. 😉😉😄
خدایی کسی که آمریکا و کانادا و ترکیه و عربستان رو شکست بده باید وزیر امور خارجه بشه 😊😁😂😉
خسته نباشی دلاور؛ خداقوت پهلوان 💪🏆
ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ
📕⃟♥️#دلاوران 😍💚✨🌹👌
⭕️قسم میخورم پشتیبان ولایت فقیه و حافظ روحانیت باشم
🌹🌱شهید محسن حججی:
✅روحانیت و لباسشان برایم به اندازه چفیه مقدس است. من، حضرت آقا امام خامنهای را به اندازه امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوست دارم. قسم میخورم که پشتیبان ولایت فقیه و حافظ روحانیت باشم.
#روحانیت
#امام_خامنه_ای
24.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♡••
#به_وقت_8⃣💚🌹✨😍
#احسانخواجہامیرے
برامـهیچحسۍشبیہتُونیست...
#دم_اذانی😍🌹
🦋 #نماز_اول_وقت🌱
🦋⸤هیچ عملے نزد خداوند
محبوبتر از نماز نیست❤
پس هیچکار دنیایـے شما را
در وقت نماز بھخود مشغولندارد⸣🕊
「 #امامعلیعلیهالسلام❤」
#التماس_دعا🤲
#نماز_اول_وقتش_میچسبه😍👌
#یا_صاحب_الزمان_عج❤️
✨برگرد و بہ نوڪر نفسے ناب بده
با آمدنٺ جلوه بہ محـراب بده🌾
✨نزدیڪِ محرّم شده آقاے غریب
تو دسٺِ مرا بہ دسٺِ ارباب بده🌾
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
#شبتون_مهدوی
┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
#بدون_تو_هرگز♥️
#پارت_1
هميشه از پدرم متنفر بودم! مادر و خواهرهام رو خيلي دوست داشتم؛ اما پدرم رو نه...
آدم عصبي و بي حوصلهاي بود. بد اخلاقیش به کنار، مي گفت: دختر درس ميخواد
بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا چهارده سالگي بيشتر درس بخونه...
دو سال بعد هم عروسش کرد؛ اما من، فرق داشتم... من عاشق درس خوندن بودم!
بوی کتاب و دفتر، مستم مي کرد. مي تونم ساعتها پاي کتاب بشينم و تکان نخورم...
مهمتر ازهمه، ميخواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگي و اخلاق گند
پدرم خودم رو نجات بدم.
چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت... يه نتيجه ديگه هم به زندگيم اضافه شد...
به هر قيمتي شده نبايد ازدواج کني!
شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوري بود، يه ارتشي بداخلاق و بي قيد و
بند... دائم توي مهمونيهاي باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت مي کرد؛
اما خواهرم اجازه نداشت، تنهايي پاش رو از توي خونه بيرون بذاره! مست هم
که ميکرد، به شدت خواهرم رو کتک مي زد. اين بزرگترين نتيجه زندگي من بود...
مردها همه شون عوضي هستن... هرگز ازدواج نکن! هر چند بالاخره، اون روز براي منم
رسيد... روزي که پدرم گفت، هر چي درس خوندي، کافيه.
موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پایين بود...
با همون اخم و لحن تند هميشگي گفت: هانيه؛ ديگه لازم نکرده از امروز بري مدرسه!
تا اين جمله رو گفت، لقمه پريد توي گلوم وحشتناکترين حرفي بود که مي تونستم
اون موقع روز بشنوم! بعد از کلي سرفه، در حالي که هنوز نفسم جا نيومده بود به
زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم: ولي من هنوز دبيرستان...
خوابوند توي گوشم! برق از سرم پريد... هنوز توي شوک بودم که اينم بهش اضافه شد.
– همين که من ميگم... دهنت رو مي بندي ميگي چشم! درسم درسم، تا همين جاشم
زيادي درس خوندي.
از جاش بلند شد... با داد و بيداد اينها رو ميگفت و ميرفت. اشک توي چشمهام
حلقه زده بود؛ اما اشتباه ميکرد، من آدم ضعيفي نبودم که به اين راحتي عقب نشيني
کنم.
از خونه که رفت بيرون... منم وسايلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه. مادرم
دنبالم دويد توي خيابون...
– هانيه جان، مادر... تو رو قرآن نرو... پدرت بفهمه بدجور عصباني ميشه! براي
هردومون شر ميشه مادر... بيا بريم خونه.
اما من گوشم بدهکار نبود... من اهل تسليم شدن و زور شنيدن نبودم... به هيچ
قيمتي!
چند روز به همين منوال مي رفتم مدرسه... پدرم هر روز زنگ مي زد خونه تا مطمئن
بشه من خونهام. مي رفتم و سريع برمي گشتم... مادرم هم هردفعه براي پاي تلفن
نيومدن من، يه بهانه مياورد... تا اينکه اون روز، پدرم زودتر برگشت...
با چشمهاي سرخش که از شدت عصبانيت داشت از حدقه بيرون ميزد بهم زل زده
بود! همون وسط خيابون حمله کرد سمتم... موهام رو چنگ زد و با خودش من رو
کشيد تو... اون روز چنان کتکي خوردم که تا چند روز نمي تونستم درست راه برم...
♥️⃟•🌻↯↯
#بدونتوهرگز♥️
#پارت_2
حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه، به زحمت مي تونستم روي صندليهاي چوبي
مدرسه بشينم... هر دفعه که پدرم ميفهميد بدتر از دفعه قبل کتک ميخوردم! چند بار
هم طولاني مدت زنداني شدم؛ اما عقب نشيني هرگز جزء صفات من نبود.
بالاخره پدرم رفت و پروندهام رو گرفت، وسط حياط آتيشش زد! هر چقدر التماس
کردم! نمرات و تلاشهاي تمام اون سالهام جلوي چشمهام مي سوخت... هرگز توي
عمرم عقب نشيني نکرده بودم؛ اما اين دفعه فرق داشت... اون آتش داشت جگرم رو
مي سوزوند... تا چند روز بعدش حتي قدرت خوردن يه ليوان آب رو هم نداشتم، خيلي داغون بودم...
بعد از اين سناريوي مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد؛ اما هر خواستگاري
ميومد جواب من، نه بود و بعدش باز يه کتک مفصل! علي الخصوص اونهايي که
پدرم ازشون بيشتر خوشش مي اومد؛ ولي من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت
مادر و خواهرم وحشت داشتم، ترجيح مي دادم بميرم اما ازدواج نکنم
به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم، التماس مي کردم... خدايا! تو رو به
عزيزترينهات قسم... من رو از اين شرايط و بدبختي نجات بده... هر خواستگاري که
زنگ مي زد، مادرم قبول مي کرد... زن صاف و سادهاي بود! علي الخصوص که پدرم
قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه... تا اينکه
مادر علي زنگ زد و قرار خواستگاري رو گذاشت.
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد... طلبه است؟ چرا باهاشون قرار
گذاشتي؟ ترجيح ميدم آتيشش بزنم اما به اين جماعت ندم... عين هميشه داد مي زد
و اينها رو مي گفت... مادرم هم بهانههاي مختلف مي آورد... آخر سر قرار شد بيان که
آبرومون نره؛ اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون؛ ولي به همين راحتيها نبود. من
يه ايده فوق العاده داشتم! نقشه اي که تا شب خواستگاري روش کار کردم. به خودم
گفتمخودشه هانيه! اين همون فرصتيه که از خدا خواسته بودي، از دستش نده
علي، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتي بود... نجابت چهرهاش همون روز اول چشمم
رو گرفت. کمي دلم براش مي سوخت؛ اما قرار بود قرباني نقشه من بشه.
يک ساعت و نيم با هم صحبت کرديم. وقتي از اتاق اومديم بيرون... مادرش با اشتياق
خاصي گفت: به به، چه عجب! هر چند انتظار شيريني بود؛
اما دهنمون رو هم مي تونيم شيرين کنيم يا...
♥️⃟•🌻↯↯