eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
6هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
#فوت_و_فن‌های_خواستگاری ⬅️حتما از طرف مقابلتون این دوتا سوال رو بپرسید: 🔹تو زندگی میخواید به کجا ب
🔸اگه تو ، طرف مقابلتون (چه دختر، چه پسر) از دادن به سؤالتون طفره رفت، سوال رو به همون شکل تو جلسات بعدی یا به یه شکل دیگه تو جلسه بپرسید، اگه جواب نداد، بهش بگید که «من سوالمو نگرفتم»... 🔹تو این موارد باید از# راه تحقیق به جواب برسید. رفتن از سوال، میتونه یه نشانه هشدار برای شما باشه... احتمال داره یه رو پنهان کنه که بعدا زندگیتون رو تحت تأثیر قرار بده... @oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
🥀 #انچه_مجردان_باید_بدانند #انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻 قسمت ششم 🍃 متاسفانه امروزه خیلی از دخ
💢 🔻 قسمت هفتم 🍃 راه برای اینکه بفهمیم آیا طرف مقابلمون که مشخص کردیم رو داره یا نه، گفتگو کردن تو ی رسمیه خواستگاریه. 👈# یک سری نکات برای سوال کردن تو این جلسات مهمه که باید توجه کرد: 🔹 باید جوابای توضیحی داشته باشن و از مطرح کردن سوالایی که بله و خیر دارن پرهیز بشه؛چون تا سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. باید و اعتقاد واقعی طرف مقابل رو در که به سوالاتون میده بسنجین برای همین نباید سوالا رو طوری مطرح کنین که جوابشون فقط بله یا خیر باشه. ادامه دارد ... @oshahid
❓ اگر روزه دار سهوا و بدون اینکه حواسش به روزه باشد، مفصل چیزی بخورد،😃 آیا روزه اش باطل است؟ ✏️ : روزه اش صحیح است و نوش جانش. اتفاقا یکی از لذیذترین غذاها همین است 😉 🔹 البته، اگر در وسط خوردن متوجه شد، باید هر آنچه در دهان باقی مانده را بیرون آورد و چنانچه عمدا فرو برد روزه اش باطل است و کفاره نیز دارد. @oshahid
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈دوازدهم✨ بالبخند گفتم:☺️ _اونجا الان سرده.کاش میگفتی پالتو بردارم.😝 -خجالت بکش... 😠😁سهیل پیشنهاد داد بریم یه پارک خانوادگی.🌳⛲️ما هم بخاطر تو به زحمت افتادیم و شام 🌮🌯و زیرانداز و خلاصه وسایل پیک نیک آوردیم.😍😁 به مریم گفتم: _ای بابا!شرمنده کردین زن داداش.😅 مریم گفت: _خواهرشوهری دیگه.چکارکنم.گردنمون از مو باریکتره.😄 پارک پر از درخت بود.... سکوهایی برای نشستن خانواده ها درست کرده بودن. یه جایی هم تاب و سرسره برای بچه ها👦🏻👧🏻 گذاشته بودن.روشنایی خوبی داشت. سهیل قبل از ما رسیده بود... روی یکی از سکوهای نزدیک تاب و سرسره نشسته بود.بعداز سلام و احوالپرسی محمد و سهیل وسایل رو از ماشین آوردن و مشغول پهن کردن زیرانداز شدن. ضحی👧🏻😍 تا تاب و سرسره رو دید بدو رفت سمت بچه ها. من و مریم هم دنبالش رفتیم. وقتی محمد و سهیل زیرانداز هارو پهن کردن و همه ی وسایل رو آوردن ما رو صدا کردن که بریم شام بخوریم.محمد و مریم مشغول راضی کردن ضحی بودن که اول بیاد شام بخوره بعد بره بازی کنه. سهیل از فرصت استفاده کرد و اومد نزدیک من و گفت: _ممنونم که اومدید.وقتی جواب تماس هامو ندادید نا امیدشده بودم.😊 -عذرخواهی میکنم.متوجه تماس ها و پیامتون نشده بودم. -بله.آقا محمد گفت. مؤدب تر شده بود.😟 مثل سابق نگاه و از ضمیر استفاده میکرد. صحبت میکرد... راضی کردن ضحی داشت طول میکشید و سهیل هم خوب از فرصت استفاده میکرد.انگار ضحی و سهیل باهم هماهنگ کرده بودن. سهیل گفت: _نمیدونم آقامحمد درمورد من چی گفته بهتون. گرچه واقعا دلم میخواست جوابتون به خواستگاری من مثبت باشه اما من به نظرتون میذارم.👌فقط سؤالایی برام پیش اومده که....البته آقامحمد به چندتاشون جواب داد و بعضی از سؤالامو هم از اینترنت💻 و کتابها📚 گرفتم، اما رو هم میخوام بدونم. تا اون موقع با فاصله کنارم ایستاده بود.. ولی بحث که به اینجا رسید اومد رو به روی من ایستاد... من تمام مدت . بالاخره محمد اومد،تنها.گفت: _ضحی راضی نمیشه بیاد.شام ضحی رو میبرم اونجا خانومم بهش بده.😊🌮 بعد توی یه ظرف کوکو و الویه گذاشت و با یه کم نون رفت سمت مریم و ضحی. چند قدم رفت و برگشت سمت من و گفت: _سفره رو آماده کن،الان میام. دوباره رفت... رفتم سمت وسایل و سفره رو آماده کردم. سهیل هم کمک میکرد ولی... ادامه دارد.... 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈بیست و دوم ✨ حانیه گفت: _نامرد مقاومت میکنه.😕 ریحانه گفت: _پشیمونی که جوابشو میدادی؟🙁 گفتم: _نمیدونستم اینقدر کینه ای و بی فکره. ولی حتی اگه میدونستم هم بازم جوابشو میدادم،👌حتی اگه میمردم هم پشیمون نبودم. که امثال ما به اسلام میزنه از اشتباه امثال شمس . در باز شد و محمد اومد نزدیک و گفت: _شمس اعتراف کرد.😊 دو روز بعد مرخص شدم... بعد یک هفته استراحت تو خونه حالم خوب شده بود.ولی دستم باید چهل روز تو گچ میموند.دوست و آشنا و فامیل برای عیادتم میومدن.😅 بچه های دانشگاه هم اومدن. حانیه خیلی ناراحت بود.گفت: _ امین میخواد بره سوریه. معلوم بود هرکاری کرده که منصرفش کنه. بیشتر از یک ماه از اون روز گذشته بود که خانواده صادقی اومدن عیادت من. سهیل؟؟!!!😳 سهیل خیلی تغییر کرده بود.😟سه ماه از دیدار اون شب توی پارک گذشته بود. سهیل الان جوانی خوش تیپ، مؤدب، محجوب و سر به زیر بود.ته ریش داشت😊 ولی دکمه یقه شو نبسته بود.😆🙈مثل خواهری که از دیدن برادرش خوشحال میشه از تغییراتش خوشحال شدم.😊 کاش محمد اینجا بود و سهیل رو میدید. فقط سهیل و پدر و مادرش اومده بودن. بابا با آقای صادقی صحبت میکرد و مامان با خانم صادقی. من و سهیل هم ساکت به حرفهای اونا گوش میدادیم.هر دومون سرمون پایین بود.همه ساکت شدن. سرمو آوردم بالا،دیدم پدر و مادرامون به من و سهیل نگاه میکنن و لبخند میزنن.سهیل هم بخاطر سکوت جمع سرشو آورد بالا.جز من و سهیل همه خندیدن. آقای صادقی به بابا گفت: _آقای روشن!این جوون ها از صحبت های ما پیرمردها حوصله شون سرمیره، اگه اجازه بدید برن باهم صحبت کنن.😊 من خیلی جا خوردم... سهیل هم تعجب کرده بود.بابا که از تغییرات سهیل خوشش اومده بود به من گفت: _دخترم،با آقا سهیل برید تو حیاط صحبت کنید.😊 💭یاد محمد افتادم که گفته بود دیگه نه میبینیش،نه باهاش صحبت میکنی.✋ نمیدونستم چکار کنم...😕😟 آقای صادقی به سهیل گفت: _پاشو پسرم. سهیل بامکث بلند شد.ولی من همچنان سرم پایین بود.مامان گفت: _زهرا جان! آقا سهیل منتظرن.😊 بخاطر حرف مامان و بابا مجبور شدم قبول کنم... من روی تخت نشستم و آقاسهیل روی پله،جایی که من اون شب نشسته بودم.اینبار سعی میکرد فاصله شو حفظ کنه.چند دقیقه فقط سکوت بود.گفتم: _چه اتفاقی براتون افتاده؟ همونجوری که سرش پایین بود بالبخند گفت: _ظاهرا اتفاقی برای شما افتاده که ما اومدیم عیادت. خنده م گرفت،خب راست میگفت دیگه،ولی جلوی خنده مو گرفتم.🙊 گفت: _بعد از اون شب ذهنم خیلی مشغول شده بود. سؤالامو گرفته بودم ولی خیلی چیزها بود که باید یاد میگرفتم.👌 خیلی کردم.ولی فقط برای پیدا کردن جواب سؤالام.اما کم کم بهشون میکردم.اوایل فقط برای این بود که به خودم و شما کنم این چیزها آرامش نمیاره.ولی کم کم خیلی آرومم میکرد. رو که دنبالش بودم داشتم پیدا میکردم. -خوشحالم پیداش کردین.حسی رو که با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد. -دقیقا.از این بابت خیلی به شما مدیون هستم. -من با خیلی ها در این مورد صحبت میکنم،اما مثل شما پیداش . این نشون میده هم .این بود که خدا به من داد وگرنه خدا کس دیگه ای رو برای شما میفرستاد. دوباره سکوت شد.گفتم... 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌حجاب؛ به زبون ساده : 👈حجاب باعث میشه که ما دیده و شناخته نشیم! 🤔 ✍شما مثلا توی نمایشگاه لوازم خونگی خارج از کشور"مثلا یکی از شهرهای آلمان" که میرید، اونجایی که دیگه چشم و گوششون بازه، توی خیابون همه چیز می بینن، یه خانوم آوردن و دو تیکه پارچه تنش هست که اسمش رو لباس"پوشیدنی" گذاشتن، یه جوری ایستاده که آقایونی که رد میشن، می ایستن و نگاهش میکنن. این آقایونی که محو تماشای این خانوم حدوداً عریان شده‌اند، آيا محو کمالات این خانم شدن که چه شخصیتی داره؟ اون پسری که توی خیابون به یه خانومی شماره میده یا بوق میرنه، مثلاً میگه که ببین، من آنقدر محو شخصيت و کمالاتت شدم که هوس کردم طعنه بزنم؟ ⚠️خانمی که زیبایی های ظاهری‌اش رو نمایان میکنه، زیبایی‌های درونیش دیگه دیده نمیشه. ⚠️خانمی که توی خیابان آرایش می کند، مویش را بیرون می اندازد؛ زرق و برقی دارد که افراد مریض دل، دنبال زرق و برقهایشان راه می افتند. وقتی که زرق و برق بیرونی دیده شد؛ کمالات انسانی، شخصیت والا، مهربانی، لطافت و هوشش را نمی بینند. آن وقت از هر ۵ ازدواج، سه تا می شود طلاق. چون عاشق ظاهر تو شده و بعداً هم‌می گوید: . از جهت علمی؛ خانم ها ۳درصد ضریب هوشی‌شان از آقایان بالاتر است. 👈اونی که میاد بوق میرنه، کِی پیش اومده که بگه خانم، تو ضریب هوشی‌ات از من بالاتره، بیا بالا؟؟؟؟ گفتن که حجاب، باعث میشه که دیده نشیم، درسته❓❗️ ✍در سوره مبارکه نساء آيه ۵۹، لفظ و آمده. 👈یعرفن: یعنی شناخته بشوند. 👈لا یوذین: یعنی مورد اذیت و آزار قرار نگیرند. حجاب باعث میشه که شناخته بشوی. " به پاکدامنی شناخته بشوی" چون زیبایی ظاهری‌ات پوشیده شده، زیبایی باطنی‌ات "پاکدامنی، کمالات انسانی" دیده می‌شود. 👈چرا به پنجره‌های خانه‌مان، توری می‌زنیم؟ چون توری یعنی ورود پشه، مگس و... ممنوع. در واقع یعنی: . حجاب یعنی# نیش 👈دندون پزشکی تا الان رفتید؟ ✍دیدید سوزن میزنه توی لثه‌تون؟ با مته سوراخ میکنه! تموم که میشه، یه بسته پنبه میگذاره توی دهنتون! با دهانی کج و پر از خون، میگی: جلسه‌ی بعد کی بیام؟😐🤔 ؟ 👈چون میدونی که ظاهرش درده ولی باطنش شِفاست. درسته که اذیت شدی ولی سود داره. ⚠️حجاب هم سخته سود داره. سوره بقره آیه ۲۱۶ می فرماید: 🌹عَسَي أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ🌹 بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است.