🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
#فوت_و_فنهای_خواستگاری ⬅️حتما از طرف مقابلتون این دوتا سوال رو بپرسید: 🔹تو زندگی میخواید به کجا ب
#فوت_فن_خواستگاری
🔸اگه تو #خواستگاری، طرف مقابلتون (چه دختر، چه پسر) از #جواب دادن به سؤالتون طفره رفت،
#همون سوال رو به همون شکل تو جلسات بعدی یا به یه شکل دیگه تو #همون جلسه بپرسید،
اگه جواب نداد،
بهش بگید که «من #جواب سوالمو نگرفتم»...
🔹تو این موارد باید از# راه تحقیق به جواب برسید.
#طفره رفتن از سوال، میتونه یه نشانه هشدار برای شما باشه...
احتمال داره یه #مسائلی رو پنهان کنه که بعدا زندگیتون رو تحت تأثیر قرار بده...
#مجردان
@oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
🥀 #انچه_مجردان_باید_بدانند #انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻 قسمت ششم 🍃 متاسفانه امروزه خیلی از دخ
💢 #انچه_مجردان_باید_بدانند
#انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻
قسمت هفتم
🍃 #بهترین راه برای اینکه بفهمیم آیا طرف مقابلمون #معیارهایی که مشخص کردیم رو داره یا نه، گفتگو کردن تو #جلسه ی رسمیه خواستگاریه.
👈# یک سری نکات برای سوال کردن تو این جلسات مهمه که باید #بهشون توجه کرد:
🔹 #سوالا باید جوابای توضیحی داشته باشن و از مطرح کردن سوالایی که #جواب بله و خیر دارن پرهیز بشه؛چون تا #مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. باید #صداقت و اعتقاد واقعی طرف مقابل رو در #توضیحاتی که به سوالاتون میده بسنجین برای همین نباید سوالا رو طوری مطرح کنین که جوابشون فقط بله یا خیر باشه.
ادامه دارد ...
#مجردان
@oshahid
❓ اگر روزه دار سهوا و بدون اینکه حواسش به روزه باشد، مفصل چیزی بخورد،😃 آیا روزه اش باطل است؟
✏️ #جواب:
روزه اش صحیح است و نوش جانش. اتفاقا یکی از لذیذترین غذاها همین است 😉
🔹 البته، اگر در وسط خوردن متوجه شد، باید هر آنچه در دهان باقی مانده را بیرون آورد و چنانچه عمدا فرو برد روزه اش باطل است و کفاره نیز دارد.
@oshahid
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈دوازدهم✨
بالبخند گفتم:☺️
_اونجا الان سرده.کاش میگفتی پالتو بردارم.😝
-خجالت بکش... 😠😁سهیل پیشنهاد داد بریم یه پارک خانوادگی.🌳⛲️ما هم بخاطر تو به زحمت افتادیم و شام 🌮🌯و زیرانداز و خلاصه وسایل پیک نیک آوردیم.😍😁
به مریم گفتم:
_ای بابا!شرمنده کردین زن داداش.😅
مریم گفت:
_خواهرشوهری دیگه.چکارکنم.گردنمون از مو باریکتره.😄
پارک پر از درخت بود....
سکوهایی برای نشستن خانواده ها درست کرده بودن. یه جایی هم تاب و سرسره برای بچه ها👦🏻👧🏻 گذاشته بودن.روشنایی خوبی داشت.
سهیل قبل از ما رسیده بود...
روی یکی از سکوهای نزدیک تاب و سرسره نشسته بود.بعداز سلام و احوالپرسی محمد و سهیل وسایل رو از ماشین آوردن و مشغول پهن کردن زیرانداز شدن.
ضحی👧🏻😍 تا تاب و سرسره رو دید بدو رفت سمت بچه ها.
من و مریم هم دنبالش رفتیم.
وقتی محمد و سهیل زیرانداز هارو پهن کردن و همه ی وسایل رو آوردن ما رو صدا کردن که بریم شام بخوریم.محمد و مریم مشغول راضی کردن ضحی بودن که اول بیاد شام بخوره بعد بره بازی کنه.
سهیل از فرصت استفاده کرد و اومد نزدیک من و گفت:
_ممنونم که اومدید.وقتی جواب تماس هامو ندادید نا امیدشده بودم.😊
-عذرخواهی میکنم.متوجه تماس ها و پیامتون نشده بودم.
-بله.آقا محمد گفت.
مؤدب تر شده بود.😟
مثل سابق #خیره نگاه #نمیکرد و از ضمیر #جمع استفاده میکرد. #متین_تر صحبت میکرد...
راضی کردن ضحی داشت طول میکشید و سهیل هم خوب از فرصت استفاده میکرد.انگار ضحی و سهیل باهم هماهنگ کرده بودن.
سهیل گفت:
_نمیدونم آقامحمد درمورد من چی گفته بهتون. گرچه واقعا دلم میخواست جوابتون به خواستگاری من مثبت باشه اما من به نظرتون #احترام میذارم.👌فقط سؤالایی برام پیش اومده که....البته آقامحمد به چندتاشون جواب داد و #جواب بعضی از سؤالامو هم از اینترنت💻 و کتابها📚 گرفتم، اما #دلایل_شما رو هم میخوام بدونم.
تا اون موقع با فاصله کنارم ایستاده بود..
ولی بحث که به اینجا رسید اومد رو به روی من ایستاد...
من تمام مدت #نگاهش_نکردم. بالاخره محمد اومد،تنها.گفت:
_ضحی راضی نمیشه بیاد.شام ضحی رو میبرم اونجا خانومم بهش بده.😊🌮
بعد توی یه ظرف کوکو و الویه گذاشت و با یه کم نون رفت سمت مریم و ضحی.
چند قدم رفت و برگشت سمت من و گفت:
_سفره رو آماده کن،الان میام.
دوباره رفت...
رفتم سمت وسایل و سفره رو آماده کردم.
سهیل هم کمک میکرد ولی...
ادامه دارد....
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈بیست و دوم ✨
حانیه گفت:
_نامرد مقاومت میکنه.😕
ریحانه گفت:
_پشیمونی که جوابشو میدادی؟🙁
گفتم:
_نمیدونستم اینقدر کینه ای و بی فکره. ولی حتی اگه میدونستم هم بازم جوابشو میدادم،👌حتی اگه میمردم هم پشیمون نبودم. #آسیبی که #سکوت امثال ما به اسلام میزنه #کمتر از #حرف_های اشتباه امثال شمس #نیست.
در باز شد و محمد اومد نزدیک و گفت:
_شمس اعتراف کرد.😊
دو روز بعد مرخص شدم...
بعد یک هفته استراحت تو خونه حالم خوب شده بود.ولی دستم باید چهل روز تو گچ میموند.دوست و آشنا و فامیل برای عیادتم میومدن.😅
بچه های دانشگاه هم اومدن.
حانیه خیلی ناراحت بود.گفت:
_ امین میخواد بره سوریه.
معلوم بود هرکاری کرده که منصرفش کنه.
بیشتر از یک ماه از اون روز گذشته بود که خانواده صادقی اومدن عیادت من. سهیل؟؟!!!😳 سهیل خیلی تغییر کرده بود.😟سه ماه از دیدار اون شب توی پارک گذشته بود.
سهیل الان جوانی خوش تیپ، مؤدب، محجوب و سر به زیر بود.ته ریش داشت😊 ولی دکمه یقه شو نبسته بود.😆🙈مثل خواهری که از دیدن برادرش خوشحال میشه از تغییراتش خوشحال شدم.😊
کاش محمد اینجا بود و سهیل رو میدید. فقط سهیل و پدر و مادرش اومده بودن.
بابا با آقای صادقی صحبت میکرد و مامان با خانم صادقی.
من و سهیل هم ساکت به حرفهای اونا گوش میدادیم.هر دومون سرمون پایین بود.همه ساکت شدن.
سرمو آوردم بالا،دیدم پدر و مادرامون به من و سهیل نگاه میکنن و لبخند میزنن.سهیل هم بخاطر سکوت جمع سرشو آورد بالا.جز من و سهیل همه خندیدن.
آقای صادقی به بابا گفت:
_آقای روشن!این جوون ها از صحبت های ما پیرمردها حوصله شون سرمیره، اگه اجازه بدید برن باهم صحبت کنن.😊
من خیلی جا خوردم...
سهیل هم تعجب کرده بود.بابا که از تغییرات سهیل خوشش اومده بود به من گفت:
_دخترم،با آقا سهیل برید تو حیاط صحبت کنید.😊
💭یاد محمد افتادم که گفته بود دیگه نه میبینیش،نه باهاش صحبت میکنی.✋
نمیدونستم چکار کنم...😕😟
آقای صادقی به سهیل گفت:
_پاشو پسرم.
سهیل بامکث بلند شد.ولی من همچنان سرم پایین بود.مامان گفت:
_زهرا جان! آقا سهیل منتظرن.😊
بخاطر حرف مامان و بابا مجبور شدم قبول کنم...
من روی تخت نشستم و آقاسهیل روی پله،جایی که من اون شب نشسته بودم.اینبار سعی میکرد فاصله شو حفظ کنه.چند دقیقه فقط سکوت بود.گفتم:
_چه اتفاقی براتون افتاده؟
همونجوری که سرش پایین بود بالبخند گفت:
_ظاهرا اتفاقی برای شما افتاده که ما اومدیم عیادت.
خنده م گرفت،خب راست میگفت دیگه،ولی جلوی خنده مو گرفتم.🙊
گفت:
_بعد از اون شب ذهنم خیلی مشغول شده بود. #جواب سؤالامو گرفته بودم ولی خیلی چیزها بود که باید یاد میگرفتم.👌 خیلی #مطالعه کردم.ولی فقط برای پیدا کردن جواب سؤالام.اما کم کم بهشون #عمل میکردم.اوایل فقط برای این بود که به خودم و شما #ثابت کنم این چیزها آرامش نمیاره.ولی کم کم خیلی آرومم میکرد. #آرامشی رو که دنبالش بودم داشتم پیدا میکردم.
-خوشحالم پیداش کردین.حسی رو که با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد.
-دقیقا.از این بابت خیلی به شما مدیون هستم.
-من با خیلی ها در این مورد صحبت میکنم،اما #همه مثل شما پیداش #نمیکنن. این نشون میده #شما هم #دنبالش_بودید.این #توفیقی بود که خدا به من داد وگرنه خدا کس دیگه ای رو برای شما میفرستاد.
دوباره سکوت شد.گفتم...
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
📌حجاب؛ به زبون ساده
#بعضیازخانومامیگن:
👈حجاب باعث میشه که ما دیده و شناخته نشیم! 🤔
✍شما مثلا توی نمایشگاه لوازم خونگی خارج از کشور"مثلا یکی از شهرهای آلمان" که میرید، اونجایی که دیگه چشم و گوششون بازه، توی خیابون همه چیز می بینن، یه خانوم آوردن و دو تیکه پارچه تنش هست که اسمش رو لباس"پوشیدنی" گذاشتن، یه جوری ایستاده که آقایونی که رد میشن، می ایستن و نگاهش میکنن.
این آقایونی که محو تماشای این خانوم حدوداً عریان شدهاند، آيا محو کمالات این خانم شدن که چه شخصیتی داره؟
#یا
اون پسری که توی خیابون به یه خانومی شماره میده یا بوق میرنه، مثلاً میگه که ببین،
من آنقدر محو شخصيت و کمالاتت شدم که هوس کردم طعنه بزنم؟
⚠️خانمی که زیبایی های ظاهریاش رو نمایان میکنه، زیباییهای درونیش دیگه دیده نمیشه.
⚠️خانمی که توی خیابان آرایش می کند، مویش را بیرون می اندازد؛ زرق و برقی دارد که افراد مریض دل، دنبال زرق و برقهایشان راه می افتند.
وقتی که زرق و برق بیرونی دیده شد؛ کمالات انسانی، شخصیت والا، مهربانی، لطافت و هوشش را نمی بینند.
آن وقت از هر ۵ ازدواج، سه تا می شود طلاق.
چون عاشق ظاهر تو شده و بعداً هممی گوید:
#تورانمیخواهم.
از جهت علمی؛ خانم ها ۳درصد ضریب هوشیشان از آقایان بالاتر است.
👈اونی که میاد بوق میرنه، کِی پیش اومده که بگه خانم، تو ضریب هوشیات از من بالاتره، بیا بالا؟؟؟؟
#خب
گفتن که حجاب، باعث میشه که دیده نشیم، درسته❓❗️
#جواب
✍در سوره مبارکه نساء آيه ۵۹،
لفظ #یعرفن و #لایوذین آمده.
👈یعرفن: یعنی شناخته بشوند.
👈لا یوذین: یعنی مورد اذیت و آزار قرار نگیرند.
#یعنی حجاب باعث میشه که شناخته بشوی.
" به پاکدامنی شناخته بشوی" چون زیبایی ظاهریات پوشیده شده، زیبایی باطنیات
"پاکدامنی، کمالات انسانی" دیده میشود.
#سؤال
👈چرا به پنجرههای خانهمان، توری میزنیم؟
#خبمعلومه
چون توری یعنی ورود پشه، مگس و... ممنوع.
در واقع یعنی: #نیشممنوع.
حجاب یعنی# نیش#ممنوع
#راستی
👈دندون پزشکی تا الان رفتید؟
✍دیدید سوزن میزنه توی لثهتون؟ با مته سوراخ میکنه!
تموم که میشه، یه بسته پنبه میگذاره توی دهنتون! با دهانی کج و پر از خون، میگی: جلسهی بعد کی بیام؟😐🤔
#چرانمیزنیتویگوشش؟
👈چون میدونی که ظاهرش درده ولی باطنش شِفاست.
درسته که اذیت شدی ولی سود داره.
⚠️حجاب هم سخته #اما سود داره.
سوره بقره آیه ۲۱۶ می فرماید:
🌹عَسَي أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ🌹
بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است.