✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨
#پارت_20
بعدشـم بحـث کنکـور و... حسـابه درس خوندن.دانشـگاه هـم کـه
ماجـرای مهـم زندگیـه.
عمیق به چشمانم زل می زند و بعد ازجایش بلند می شود...
_ خب پس یعنی امروز نمیری کلاس؟
دهانـم را پـر میکنـم از یـک » نـه » بـزرگ کـه یکدفعـه یـاد قـرارم مـی
افتـم. ازجایـم بلنـد مـی شـوم و همانطـور کـه انگشـت اشـاره ام را درظرف
مربـا فـرو مـی بـرم ، جـواب قاطعـی مـی دهـم: ایـن تـرم رو تموم میکنـم
و بعـدش اسـراحت!
وبعـد انگشـتم را در دهانـم میکنـم و میـک مـی زنم.مـادرم روی دسـتم مـی
زنـد و میگویـد: اه چنـد بـار بگـم نکـن ایـن کارو!؟
باپررویی جواب می دهم: صدبار دیگه!
قـری بـه گردنـش مـی دهـد و نگاهـش راازمـن میگیـرد. شـانه بـالا مینـدازم
و از اشـپزخانه بیـرون میـروم. پـدرم کتـش رااز روی سـنگ اپـن بـر میـدارد
و مـی گویـد: صبحانتـم نخـوردی. بـرو کتونیـت رو بپوش...منـم بایـد بـه
کارم برسـم!
چشمی می گویم و به سمت در می روم.
» کی میفهمن من بزرگ شدم؟«
پـدرم جلـوی در آموزشـگاهم پـارک و بالبخنـد خداحافظـی میکند.پیـاده
مـی شـوم و آرام مـی گویـم: ممنـون کـه رسـوندید.
#ما_ملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid