eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍💚☕️ اَربَعیِنْ‌ایِراٰن‌بِماٰنَم‌ بۍِ‌گَماٰن‌ْ‌دِق‌‌مۍِڪُنَم گوُشہِ‌ایۍِ‌جاٰیۍِ‌ڪِناٰرےِ‌ بۍِ‌نِشاٰن‌دِقْ‌میِڪنم =)💔😔 نمیدانم امسال اربعینی هستین یا نه فقط برایتان چای اربعین ارباب را آرزومندم☺️👌😍
۷ یکی از اسمهای قشنگِ خـــدا؛ "شکـور" هست! هرقدر بیشتر اهل شکر باشی؛ بیشتر شبیه خـــدا میشی. و دو تا دوست... هرچه، شبیـــه ترند؛ رفیق تـرند. 🎤 🧡
「👀🍂↻||•• - - بِیتےڪہ‌یادۅنامتودرآن‌نوشتہ‌شد. . . یڪ‌بیت‌ساده‌نیست‌‌ڪہ‌بیت‌‌المُقَدّس‌اسٺシ!•• 🍂⃟👀¦⇢ 💚🦋
- - - - - - - - - - - - - - - -「👀🚛」 چُـون‌دوُختَـم‌‌چَشـم‌ُو‌زبـٰانُ‌و‌دِل‌ا‌زجَ‌ـھـٰان مـٰارا‌بَـس‌اسْـت‌ازهَمہِ‌؏ـٰالم‌نِگـٰاھِ‌تـُو…🍃!•• ـ- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 「👀🚛」 🖇⃟📗¦⇢ 😍
🖤⛓||•• جاماندھ‌‌ام‌... حوصلھ‌‌شرح‌قصھ‌‌نیست... تربت‌بیارید‌خاڪی‌بھ‌سر‌ڪنم😢 🖤⛓‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌¦⇢ 💛•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
«ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَری» آياانسان‌نمےداندڪھ خــدااورامےبيند...!"🍓 علق/۱۴🌱 💚 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این الطالب بدم المقتول بکربلاء💔 آقا بیا با یا لثارات الحسینت بستان تقاص خون شاه سرجدایت بستان تقاص حرمتی را که شکستند از دشمنان نانجیب و بی حیایت ای کاش برسد اربعین امسال تو کربلا باشی و ما هم درکنارت 🦋【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】🦋
دلتون_شهدایی با خیال و یاد ها کسی تنها نبود.. جز برای مـــــملکت دیگر غمی در ما نبود✌ تا که در بودیم بی خواب و خوراک در کنار خاک ریزان چشم ما لالا نبود😍❤ ای که با نام فتنه بر پا میکنی❌ همت این باکری ها و سودا نبود ما را دیده ایم در پا رس میدان 👌 فاو را کردیم و کسی باما نبود هست دریا در نگاه شیر مرد دشمن بعثی دگر شد دریا نبود😌 ما را برای چشم کور دشمنان زنده میداریم و جز این فتوا نبود❤ ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ 💚 🕊🕊
🏷❤️| اگر‌ تصویرمیشد ! ----------------------------- 💚😍
🌻🍃🌻 🌷 🌷 🌺ازولایت‌فقیه‌پشتیبانی‌وحمایت‌کنید....👆👆👆 ❤️شهید ❤️ 🌸ٺوݪد : ۱۳۶۷ 🌸شهادٺ: ۱۳۹۴ 💞اللهم‌صل‌علۍمُحَمَّدوَآݪ‌مُحَمَّدۅعجِّل‌فَرَجَهُم💞
⚘ گفت من فردا شهید میشم اول تیری به قلبم برخورد خواهد کرد وبعد از چند قدم تیری به سرم اصابت می کند... ...فردای اون روز همونطور که گفته بود شهید شد 💚🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجزه بخور جوش شیرین برای پیشگیری ودرمان کرونا 🦋‍🦋 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🦋 🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 در حریـم تـو نـور بـاران است✨ آسمان و زمین چراغان است مشهد تو بهشت جانان است حـرمـت کـعـبـه فقیران است ⏰به وقت عاشقی❤ 💚😍🦋 🕊🕊🕊⃣💚🦋
⭕️حمایت از دستاورد نخبگان 🔻شب و روز فریاد می زنند چرا از نخبه های ایران در داخل استفاده نمی کنید...؟؟ ⁉️چرا میذارید نخبه هامون راحت برن به اروپا و آمریکا (فرار مغزها)... ✅بعد که همین جوان ها واکسنی مثل برکت میسازند که %۹۰ مقابل کرونا مقاومه... ‼️شروع می‌کنند به تمسخر و تحقیر دستاورد نخبگان!!!
202030_178704273.mp3
4.78M
❤️ 🍃اگه همه رهام کنن غمی ندارم🦋 🍃همه ردم کنن امام رضا رو دارم 🦋 🎤 👌فوق زیبا😍 🌷 💚👌☺️
• • • 🏴 [ ۱۴۴۳] [ {سݪام‌الله‌عݪیہا} ]🖤 چند روزۍ ست غمے سخت دݪم را برده ؛ هاتفے داد ندا پنج صفر نزدیڪ استـ...! 💚🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#۱۹روزتـااربعیـن‌حسینـۍ۱۴۴۳ لایق نبودم زائرت باشم این اربعین مجاورت باشم 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🥀🥀🥀 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️19 روز تا اربعین حسینی ▪️27 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️28 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️33 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
🔸️مقتل خوانی اول صفرالمظفر 🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن ▪ِوَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🥀وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🥀 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن #صفر ••••☆✾•🖤🥀🖤•✾☆••••
›🌸‹ ••زِدَستِ‌مـااگرپابوسِ‌خـوبان‌بَࢪنمی‌آید، همین‌دولت‌‌ڪہ‌خاکِ‌پای‌ایشانیم‌بس‌مـاࢪا!♥️•• -اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج✨ 💚🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شبت بخیر مولایم💚🦋🌙 ‌
رمان جدیدمونه😍👌☺️
°| 💕☁️ °| °|  ‌. ‌زنگ را زدم. لحظہ ای بعد مادرش در را باز ڪرد. با دیدن من  حسابے جاخورد. انگار انتظار یڪ دختر با وقار چادرے را میڪشید! با خجالت سلام ڪردم و او با همان حالت تعحب وسوال منو بہ داخل خانه هدایتم ڪرد. خانہ ےساده ومرتب اونها منو یاد گذشتہ هایم انداخت. دورتا دور پذیرایے با پشتے های قرمز رنگ کہ روی هرکدام پارچہ ے توری زیبا وسفیدے بصورت مثلثے ڪشیده شده بود مزین شده بود. مادرش مرا بہ داخل یڪ اتاق ڪہ در سمت راست پذیرایے قرار داشت مشایعت ڪرد . فاطمہ بہ روے تختے🛌 از جنس فرفوژه  با پایے ڪہ تا انتهاے ران درگچ بود، تکیہ داده بود و با لبخند سلام صمیمانه اے ڪرد. زیر چشمانش گود رفتہ بود و لبانش خشڪ  بنظر میرسید. دیدن او در این وضعیت واقعا برایم غیر قابل هضم بود.بازهم بخاطر شوڪہ شدنم نفسم بالا نمے آمد وبه هن هن افتادم. بے اختیار ڪنار تختش نشستم وبدون حرفے دستهاے سردش رو گرفتم و فشار دادم.هرچقدر فشار دستانم بیشتر میشد ڪنترل بغضم سخت تر میشد. 🍃🌹🍃 مادرش از اتاق بیرون رفت و فاطمہ مثل همیشہ با خوشرویے و لحن طنزآلود گفت: -بے ادب سلامت ڪو؟!قصد دارے دستم رو هم تو بشڪنے؟ ! چرا اینقدر فشارش میدے؟!فڪر میڪردم دیگہ نمیبینمت. گفتم عجب بے معرفتے بود این دختره!!رفت و دیگہ سراغے از ما نگرفت! چشمم بہ دستانش بود.صدام در نمے آمد: -خبر نداشتم! من اصلن فڪرش هم نمیڪردم تو چنین بلایے سرت اومده باشہ. خنده اے ڪرد و گفت:😄 -عجب! یعنے مسجدے ها هم در این مدت بهت نگفتند من بسترے بودم؟! سرم را با تاسف😔 تڪان دادم! چہ فڪرها ڪہ درباره ے او نڪردم! چقدر بیخود وبے جهت او را ڪنار گذاشتم درباره اش قضاوت ڪردم سرم را بالا گرفتم و آب  دهانم را قورت دادم: _من از آخرین شبے ڪہ باهم بودیم مسجد نرفتم. گره اے بہ پیشانے اش انداخت و پرسید: _چرا؟! سرم دوباره پایین افتاد. فاطمہ دوباره خندید: _چیشده؟! چرا امروز اینقدر سربزیر ومظلوم شدے؟ جواب دادم: -از خودم ناراحتم. من بہ تو یڪ عذرخواهے بدهڪارم.😒 با تعجب صدایش را ڪمے بالاتر برد: -از من؟!!😳😟 آه ڪشیدم.پرسید: -مگہ تو چیڪار ڪردے؟! نڪنہ تو پشت فرمون نشستہ بودی ومارو اسیر این تخت ڪردے؟ هان؟😁 خندیدم! یڪ خنده ے تلخ!!! چقدر خوب بود ڪہ او در این شرایط هم شوخے میڪرد.سرم را پایین نگاه داشتم تا راحت تر حرف بزنم _فڪر میڪردم بخاطر حرفهام راجع بہ چادر ازمن بدت اومد و دیگہ نمیخواے منو ببینے! او با تعحب گفت: -من؟؟؟؟؟ بخاطر چادر؟ ! وبعد زد زیر خنده!!!😃 وقتے جدیت من را دید گفت: -چادرے بودن یا نبودن تو چہ ربطے بہ من داره؟! من اونشب ناراحت شدم. ولے از دست خودم.ناراحتیم هم این بود ڪہ چرا عین بچه ها بہ تو پیشنهادے دادم ڪہ دوستش نداشتے! و حقیقتش ڪمے هم از غربت چادر دلم سوخت. آهے ڪشید و در حالیڪہ دستش رو از زیر دستم بیرون میڪشید ادامه داد: -میدونے عسل؟!!! چادر خیلے داره.چون دلم نمیخواد کسے بهش بے حرمتے ڪنہ. من نباید بہ تویے ڪہ درڪش نکرده بودے چنین  پیشنهادے میدادم اون هم فقط بخاطر بسیج! تو خیلے خوب کارے ڪردے ڪہ سریع منو بہ خودم آوردی وقبول نڪردے.من باید یاد بگیرم ڪہ ارزش چادر رو  بخاطر امورات خودم وبسیج پایین نیارم.میفهمے چے میگم؟! 🍃🌹🍃 من خوب میفهمیدم چہ میگوید ولے تنها جملہ اے را ڪہ مغزم دڪمہ ے تڪرارش را میزد این بود: -چادر لباس حضرت زهراست… اون بزرگواره بازهم 🌸حضرت زهرا.🌸 چرا همیشہ برای هر اسم ایشون رو میشنیدم.؟! آه عمیقے ڪشیدم و با حرڪت سر حرفهاش رو تایید ڪردم. . ادامہ دارد… . نویسنده: 🔭🌸 .
°| 💕☁️ °| °|  . مادرش با یڪ سینے چاے ☕️☕️ ومیوه 🍇🍊🍏وارد شد. بخارے دیوارے را ڪمے زیادش ڪرد و گفت: -هوا سرد شده.یڪ پتوے دیگہ برات بیارم مامان جان؟! فاطمہ با نگاهے عاشقانہ رو بہ دلواپسے مادرش گفت: -نہ قربونت برم.من خوبم.اینجا هم سرد نیست.برو یڪ ڪم استراحت ڪن تا قبل از اذان.خستہ اے. مادرش یڪ نگاه پرسروصدایے بہ هر دوے ماڪرد.نگاهش میگفت خیلے حرفها براے دردل دارد ولے از گفتنش عاجز است. من لبخند تلخے زدم و سرم را پایین انداختم. مادرش رفت و فاطمہ نجواڪنان قربان صدقہ اش رفت.پرسیدم: -از ڪے بہ این روز افتادے؟ جواب داد: -ده روزی میشہ روزاے اولش حالم خیلے بد بود..دڪترا یہ لختہ خونم تو مغزم دیده بودن ڪہ نگرانشون ڪرده بود.ولے خدا روشڪر هیچے نبود..چشمت روز بد نبینہ.خیلے درد ڪشیدم خیلے. دوباره خندید. چرا این دختر اینقدر بہ هرچیزے میخندید؟ یعنے درد هم خنده داره؟ دستش محڪم اومد رو شونہ هام و از فڪر بیرون پریدم. گفت : _بیخیال این حرفها. اصل حالت چطوره؟  بزور لبخند زدم: -خوبم.اگر ملاڪ سلامت جسم باشہ!!! -پس روحت حالش خوب نیس!!😒 -آره خوب نیست😔 -میخواے راجع بهش حرف بزنیم؟! آهے ڪشیدم: -شاید اگر علتش رو بدونے دیگہ دلت نخواد باهام بگردے پوزخندے زد:😏😄 -هہ!!!! فڪ ڪن من دلم نخواد با ڪسے بگردم!! من سریش تر از این حرفهام. اصلن تو رفاقت جنبہ ندارم.مورد داشتم طرف یہ سلام داده بوده بهم اونم محض ڪارت عضویت بسیج اینقدر سریش شدم ڪہ از بسیج ڪلن انصراف داده بود بخاطر مزاحمت هاے من -تو دختر بے نظیرے هستے.با تو بودن سعادت میخواد😒 بادے بہ غبغب انداخت وگفت: -بلہ خودمم میدوووونم.پس لیاقت خودت رو اثبات ڪن.سعادت رو من تضمین میڪنم! دلم میخواست همہ چیز رو براش تعریف ڪنم ولے واقعا نمیتوانستم.اعتراف بہ گناهان بزرگم در مقابل دختر پاکدامنے مثل فاطمہ ڪار مشڪلی بود. گفتم: _شاید یڪ روز ڪہ شهامتش رو داشتم اعتراف ڪردم! او پاسخ داد: -مگہ اینجا ڪلیساست ڪہ میخواے اعتراف ڪنے؟! اگه اعتراف بہ گناه دارے ڪہ اصلن بہ من ربطے نداره! بقول حاج آقا مهدوے اگر خدا میخواست گناه ما رو دیگرون بدونن وبفهمن ڪہ ستارالعیوب نمیشد؟ اگر خواستے باهام درددل کنے من سنگ صبور خوبیم و رازدار نمونہ اے.اما اگر اعتراف بہ گناهہ نمیخوام بشنوم.همہ ے ما گنهڪاریم! باز هم فاطمہ با یڪ جملہ ےقصار دیگہ حالم رو دگرگون ڪرد و اشڪم جارے شد.😢 او آرام نوازشم میڪرد.میان نوازشهاش سوالے ذهنم را درگیر ڪرد.رو ڪردم بهش پرسیدم : _حاج اقا مهدوے همون طلبہ ایہ ڪہ پیشنماز مسجده؟! تا اسم حاج آقا مهدوے را آوردم فاطمہ نگاهش محترمانہ شد و گفت: -ما بهشون طلبہ نمیگیم.ایشون یڪے از نخبہ هاے فقهہ.مدرس قرآن و سخنور قدریہ ایشون سال گذشتہ هم حاجے شدند. 🍃🌹🍃 دلم میخواست بیشتر از او بدانم.گفتم: -ایشون در برخورد اولشون با من خیلے رفتار خوبے داشتند.من ڪہ هیچ وقت محبتشون یادم نمیره.چقدر خوبہ ڪہ همچین آدمهایے در اجتماع داریم. فاطمہ ڪہ از تعریفات من صورتش گلگون شده بود گفت: -اره ایشون حرف ندارن! از وقتے وارد این مسجد شدند بیشترین قشر نمازگزارانمون جوانان شدند.ایشون اینقدر محترم و با ملاحظست ڪہ هیچ ڪس ازشون نمیتونہ ڪوچڪترین انتقادی کنہ. با تردید از فاطمہ ڪہ انگار در رویایے غرق بود پرسیدم: -آقاے مهدوے….اممم ..متاهل هستند؟! فاطمہ با شتاب نگاهم ڪرد و در حالیڪہ سیبی برمیداشت و پوستش میڪند گفت: -امممم نه فعلن.ولی هییت امنا گویا میخوان براش آستین بالا بزنند!البتہ اگہ بتونن راضیش ڪنن  دلم هرے ریخت.طلبہ ے جوان مجرد بود..!! . ادامہ دارد… . نویسنده : 🔭🌸 .