eitaa logo
آموزش گام به گام مداحی
1.4هزار دنبال‌کننده
167 عکس
105 ویدیو
34 فایل
ارتباط با مدیر کانال لطفاً نقطه نظرات و انتقادات خود، راجع به نحوه چینش مطالب و... و حتی سؤالات خود را با ما در میان بگذارید تا در اولین فرصت رسیدگی شود.باتشکر @Shahrokh99 برای رفتن به اول کانال اینجا کلیک کنید.👇👇 https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir/4
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜🕊 روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بيت رهبري سال 96 به نفسِ حاج محمد رضا طاهری⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ روز آخر شانه زد بر گیسوان دخترش *می دونم دلت دیگه اینجا نیست،همه دل ها رو ببریم پشت در خونه ی حضرت صدیقه ی طاهره،چه خبرِ توی این خونه این شب ها؟حال بی بی دوعالم فاطمه رو نوشتن این روزها اینطوری بوده،" مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْس، نَاحِلَةَ الْجِسْم، بَاكِيَةَ الْعَيْن" شما اگر گریه کنید هیچ کسی به شما اعتراض نمی کنه،اما این شب ها می اومدن درِ خونه ی امیرالمؤمنین می گفتند:علی! به فاطمه بگو یا روز گریه کنه یا شب...* روز آخرشانه زد بر گیسوان دخترش شست با دست لباس کودکانِ دیگرش تا نماند کودکی آنجا گرسنه بعد از او در تنورِ خانه نان می پخت دل خاکسترش کارهای خانه اش را یک به یک انجام داد دستِ آخر ماند کارِ همیشه برترش جامه ی روشن به تن کرد و سوی محراب رفت تا بماند یادگار از او نماز آخرش *جامه ی روشن بر تن می کرد فاطمه، اما این لباس بر تنِ فاطمه ساعتی نمی ماند،آخه از جای سینه ی آزرده خونِ تازه می آمد* در اتاقی رفت و اندکی آرام ماند تا شود کم کم محقق مژده ی پیغمبرش خادمش وقتی صدا زد پاسخی نشنید از او بر سر و روی خودش زد زآنچه آمد بر سرش *داره صدا میزنه بی بی رو،یه مرتبه دید در باز شد...* کودکان وارد شدند و صحنه را شاهد شدند هر یکی رفت تا آسمان فریادِ مادر مادرش *جوانها! راه عاقبت به خیری رو اربابتون ابی عبدالله به شما نشان داده،تا در باز شد،بچه ها اومدن خودشون رو روی بدن انداختن،امام حسن صورت روی سینه ی مادر گذاشت،اما دیدن ابی عبدالله راهش رو کج کرد،اومد پایین پایِ مادر،صورت کف پای مادر گذاشت،صدا زد:مادر! من حسینم،با من حرف بزن...* آن یکی صورت نهاده بر کف پایش چرا دیگری بر سینه ی مادر چرا باشد سرش *اسما صدا زد: آقازاده ها! زود بروید باباتون رو خبر کنید بیاد...* مرتضی در مسجد از این ماجرا شد با خبر باورش سخت است،باور کن نمی شد باورش آنکه با هشتاد زخمش در اُحد بر پای بود آنکه زانویش نشد خم وقتِ فتحِ خیبرش *آی گریه کن ها! تا حسنین دویدن گفتند: بابا! مادرمون از دستمون رفت،یه وقت دیدن...* زانویش لرزید و افتاد و دگر از هوش رفت چیست این داغی که گشته اینچنین ویرانگرش *همه دشمنا توی مدینه منتظر بودن یه روز زنوهای علی بلرزه،اینجا روایت نوشت:بارها تو این مسیرِ کمِ مسجد تا خونه، بارها علی امیرالمؤمنین رو زمین افتاد... گریه کن ها! این یه سردار بود همه منتظر بودن خم شدنِ زانوانش رو ببینند،یه سردار هم من سراغ دارم،کربلا،تا اومد کنار بدنِ اباالفضل،یه وقت دیدن خم شد، دست به کمر گرفت،صدا زد: "الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری"... مدینه امیرالمؤمنین نوشتن "فبُكی بُكاءً عالیا" بلند بلند گریه می کرد،ابی عبدالله هم کنار بدن اباالفضل نوشتن "فبكی بُكاءً عالیا"...تا صدای گریه ی حسین بلند شد،یه مرتبه همه هلهله کردن،همه کف زدن..حسین..* (شوشتری) https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
B A B O L H A R A MMirdamad-Babolharam.mp3
زمان: حجم: 8.51M
#سید_مهدی_میرداماد #روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #فاطمیه #تخریب_بقیع #فارسی https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir 👇👇👇👇👇👇👇
نه بوی مشک، نه چون بوی نافۀ ختن است نه بوی یاسمن استُ ، نه بوی یاسِ من است نه بوی چادر خاکی ، نه عطر آن گودال بقیع؛ روضۀ مکشوفِ کوچه و زدن است *ان شالله روزی بشه بریم مدینه اونجا ناله بزنیم و گریه کنیم .. بریم پشتِ بقیع روضۀ مادرمونُ بخوانیم .. آخه مادرِ ما خیلی خورده زمین .. الله اکبر .. بگم صدا ناله ت بلند شه ... آخه حرف از زمین خوردن شد .. خیلی ها زمین خوردن .. اما من میگم اگه همۀ عالم زمین بخورن خدا نکنه مرد زمین بخوره جلو چشمِ بچه هاش .. اون صحنه ای که مرحومِ محدثِ قمی تو بیتُ الاحزان میگه ، خیلی هضمش سخته .. آخه طرفِ مقابلمون علیِ ... دلدُل سوارِ عربِ .. قهرمانِ بدر و خیبر و احزابِ .. طرف مقبالمون کسیِ که یه روز نود تا زخم خورده خم به ابرو نیاورده .. چه اتفاقی افتاد ، یه خبر کاری کرد مولایِ ما به این روز بی افته .. یه خبر .. مرحومِ محدثِ قمی میگه بچه هاش اومدن جلو درِ مسجد ، تا دید بچه هاش آشفته ان ، پریشانن ؛ چی شده بابا ؟ حسنین گفتن بیا بابا بی مادر شدیم .. نوشتن : فَسَقَطَ عَلَى وَجْهِ ... علی با صورت افتاد رو زمین ... یه خبر کاری کرد علی با صورت افتاد رو زمین .. آه ... بریم کربلا .. بویِ محرم از الان دیگه کم کم شنیده میشه .. یه خبر کاری کرد علی جلو مسجد با صورت خورد زمین .. کربلا .. یه صدایِ ناله ، با حسین همین کارُ کرد ... کجا ؟؟؟ تا صدا علی اکبرُ شنید .... فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ (ع) عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ ... اربابِ منو شما با صورت افتاد رو خاک ... دیگه زانوش رمق نداشت .. نمیدونم برم جلوتر یا نه ؟ با ناله ت منو یاری کن فرجِ امام زمانمون .. میخوام بگم امیرالمومنین مردِ جنگِ ، سردارِ خیبر دیده و بدر دیده بود ، تو زمینِ صاف و هموار و کوچه هی خورد زمین هی بلند شد .. اما کربلا .. یه زنی تو سراشیبیِ گودال ، چادر به سر .. میدید حسینشُ دارن میکشن ... وای ... ای حسین ...* زینتِ دوشِ نبی رویِ زمین جای تو نیست .. ای حسین ....
روز آخر شانه زد بر گیسوان دخترش *می دونم دلت دیگه اینجا نیست،همه دل ها رو ببریم پشت در خونه ی حضرت صدیقه ی طاهره،چه خبرِ توی این خونه این شب ها؟حال بی بی دوعالم فاطمه رو نوشتن این روزها اینطوری بوده،" مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْس، نَاحِلَةَ الْجِسْم، بَاكِيَةَ الْعَيْن" شما اگر گریه کنید هیچ کسی به شما اعتراض نمی کنه،اما این شب ها می اومدن درِ خونه ی امیرالمؤمنین می گفتند:علی! به فاطمه بگو یا روز گریه کنه یا شب...* روز آخرشانه زد بر گیسوان دخترش شست با دست لباس کودکانِ دیگرش تا نماند کودکی آنجا گرسنه بعد از او در تنورِ خانه نان می پخت دل خاکسترش کارهای خانه اش را یک به یک انجام داد دستِ آخر ماند کارِ همیشه برترش جامه ی روشن به تن کرد و سوی محراب رفت تا بماند یادگار از او نماز آخرش *جامه ی روشن بر تن می کرد فاطمه، اما این لباس بر تنِ فاطمه ساعتی نمی ماند،آخه از جای سینه ی آزرده خونِ تازه می آمد* در اتاقی رفت و اندکی آرام ماند تا شود کم کم محقق مژده ی پیغمبرش خادمش وقتی صدا زد پاسخی نشنید از او بر سر و روی خودش زد زآنچه آمد بر سرش *داره صدا میزنه بی بی رو،یه مرتبه دید در باز شد...* کودکان وارد شدند و صحنه را شاهد شدند هر یکی رفت تا آسمان فریادِ مادر مادرش *جوانها! راه عاقبت به خیری رو اربابتون ابی عبدالله به شما نشان داده،تا در باز شد،بچه ها اومدن خودشون رو روی بدن انداختن،امام حسن صورت روی سینه ی مادر گذاشت،اما دیدن ابی عبدالله راهش رو کج کرد،اومد پایین پایِ مادر،صورت کف پای مادر گذاشت،صدا زد:مادر! من حسینم،با من حرف بزن...* آن یکی صورت نهاده بر کف پایش چرا دیگری بر سینه ی مادر چرا باشد سرش *اسما صدا زد: آقازاده ها! زود بروید باباتون رو خبر کنید بیاد...* مرتضی در مسجد از این ماجرا شد با خبر باورش سخت است،باور کن نمی شد باورش آنکه با هشتاد زخمش در اُحد بر پای بود آنکه زانویش نشد خم وقتِ فتحِ خیبرش *آی گریه کن ها! تا حسنین دویدن گفتند: بابا! مادرمون از دستمون رفت،یه وقت دیدن...* زانویش لرزید و افتاد و دگر از هوش رفت چیست این داغی که گشته اینچنین ویرانگرش *همه دشمنا توی مدینه منتظر بودن یه روز زنوهای علی بلرزه،اینجا روایت نوشت:بارها تو این مسیرِ کمِ مسجد تا خونه، بارها علی امیرالمؤمنین رو زمین افتاد... گریه کن ها! این یه سردار بود همه منتظر بودن خم شدنِ زانوانش رو ببینند،یه سردار هم من سراغ دارم،کربلا،تا اومد کنار بدنِ اباالفضل،یه وقت دیدن خم شد، دست به کمر گرفت،صدا زد: "الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری"... مدینه امیرالمؤمنین نوشتن "فبُكی بُكاءً عالیا" بلند بلند گریه می کرد،ابی عبدالله هم کنار بدن اباالفضل نوشتن "فبكی بُكاءً عالیا"...تا صدای گریه ی حسین بلند شد،یه مرتبه همه هلهله کردن،همه کف زدن..حسین..* (شوشتری) https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
4_5965121837934315280.mp3
زمان: حجم: 12.45M
#حاج_حسین_سازور #روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #فاطمیه #فارسی https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir 👇👇👇👇👇👇👇
عرشیان دور سر زهرا فقط پر می زنند بهر مستی از شراب ناب کوثر می زنند معنیِ آب حیات آب وضوی فاطمه ست خضر و عیسی نیز از این باده ساغر می زنند آسمانها موقعِ سجده به ذات کبریا با توسل بوسه بر جا پایِ کوثر می زنند هرچه خیرات است در عالم زِ خیر فاطمه ست خیرهایِ عالم از خیرالنسا سر می زنند مثل سلمان باش در عرض ادب بر فاطمه چون که سلمان ها همیشه با وضو در می زنند در مدینه شأن زهرا را ولی نشناختند با تبر بر ریشۀ یاسِ پیمبر می زنند باغ را آتش زدند و یاس بین شعله سوخت شعله با این کارها بر عرش داور می زنند تا که می بینند زهرا آمده در پشت در بی ادب ها، بی وضوها با لگد در می زنند بدتر از این موقعی که در به شدت باز شد خانمی را پیش چشم خیس شوهر می زنند هرچه می‌گوید نزن نامرد! بارم شیشه است حضرتِ صدیقه را از بغض ، بدتر می زنند تازه بعد از اینهمه ظلم و جفا بر فاطمه می نشینند و فقط طعنه به حیدر می زنند مادرِ سادات دارد می رود از خانه و اهل عالم در غمش بر سینه و سر می زنند *اجازه بدید روضه مُ اینجور بگم .. فرستاد دنبالِ سلمان ، فرمود به سلمان بگید بیاد ، ما دلمون براش تنگ شده .. به عجله آمد خانۀ بی بی .. حضرت فرمود سلمان کم به ما سر میزنی ؟.. عرضه داشت خانم ، دیگه بعد از پیغمبر سخته برام قدم تو این خانه بگذارم .. فرمود سلمان جبرئیل برام از بهشت طعام آورده رطب آورده ، سهمِ تواَم کنار گذاشتم .. دانه ای از رطبِ بهشتی به سلمان داد ، بعد شروع کرد برا سلمان حرف زدن .. سلمان دردهامُ به علی نمی تونم بگم .. انقدر بدون شب تا به صبح ناله میزنم از درد خوابم نمیبره .. سلمان ، بد منو زدن .. سلمان ، نمیدونی با من چه کردن .. سلمان ، این حرفا رو من به علی نزدم ، اما بهت میگم در تاریخ بماند .. آه .. آه .. من باید از اون ضربه ها همون موقع میمردم ، اما گفتم خدایا یه جونی بده از علی دفاع کنم .. آخ مدافعِ حرمِ علی .. فاطمه جان .. اشاره داشت بی بی به اون مسئلۀ کوچه .. خودشُ رسوند با اون بدنِ زخمی به اون جمعیت .. همه رو کنار زد شالِ کمرِ علی رو گرفت جانبازِ امیرالمومنین .. فرمود بمیرم نمیزارم آقامُ ببرید .. سلمان ریختن سرم .. یکی با تازیانه میزد .. خدا لعنت کنه قنفذُ .. انقد با قلافِ شمشیر به صورتم زد .. دستم از علی کوتاه شد .. مَردم این زدنِ زهرا انتشار پیدا کرد .. بسط پیدا کرد .. حقیقتِ ضربه هایِ به زهرا کربلا تجلی پیدا کرد .. راوی میگه دیدم ریختن سرِ زینب .. انقد بی بی رو با لگد زدن .. انقد بی بی رو تازیانه زدن .. اونجا صدا زد مادرشُ .. وا اُماه ...* حسین ... «صل الله علیک یا مولا یا اباعبدالله» https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
شفیعه ا ی که شفا می دهد، جواب شده است فَلَک به رویِ سَرِ مرتضی خراب شده است نفس کشیدنِ زهرا، چقدر قیمتی اَست که قَدرِ جانِ علی، هر نفس حساب شده است *گفتم:بابا! مادر مُرد...روای میگه: از خونه تا مسجد راهی نبود،اصلاً تو هم بوده،هی علی می خورد زمین، هی بلند میشد...وارد حجره ی فاطمه شد،دید پارچه ای کشیدن رو صورتِ زهرا...زینبین هر کدوم گوشه ای نشستن،زینب و اُم الکلثوم دارن میلرزن...اومد بالا سر زهرا نشست،پارچه رو کنار زد...فاطمه جان!...* برای صورتِ او بَرگِ گُل ضرر دارد همان کسی که به او حورا خطاب شده است از امام صادق علیه السلام پرسیدند:آقاجان! چرا به مادرِ شما گفتند: اِنسیَّةَ الحورا ؟ فرمود: حوریه توی بهشت اگر برگ بهشتی از درخت جدا بشه،تو آسمون بچرخه...از کنارِ صورتِ حوریه رد بشه،صورت حوریه کبود میشه... چقدر لطیفِ...اون وقت اون نامرد سیلی هاش مشهور بوده،در عرب میشناختنش،اون وقت شما تصور کنید این نانجیب،دست های بلند،قلبش پر از کینه، حالا زهرا رو تنها گیر آوُرده...* مهریه ی فاطمه را شَرمِ مرتضی پرداخت برای دادن مهرش، چقدر آب شده است دلیل شرم علی، بال زخمی زهراست دلیل شرم علی، قصه طناب شده است محسن حنیفی *همچین که پارچه رو کنار زد،زینب داره می بینه،دو تا دستای کوچیکش را گذاشت رو صورتِ مادر تا بابا صورت رو نبینه،هفتاد و چند روزِ زهرا رو گرفته...دستای کوچیک زینب رو علی گرفت،عزیزِ دلِ بابا، تو فکر کردی بابا خبر نداره؟ علی سَرِ فاطمه رو گذاشت رو زانوش،دخترِ رسول الله! دید جواب نمیآد...مادرِ حسن و حسین! دید جواب نمیآد...رمز و کلیدِ قفلِ زبون فاطمه یه کلمه است،زهرا! من علی ام....تا گفت: من علی ام،چشمای زهرا باز شد...دید علی نشسته،قطره قطره اشک های چشمِ علی رویِ صورت فاطمه...زهرا با همون دستِ شکسته، که جون نداره بالا بیاره،هی دست رو میخواد بالا بیاره،اما دست می اُفته،بار دوم،بار سوم،امیرالمؤمنین فرمود: فاطمه! میخوای چه کنی؟ این دستِ شکسته رو اینقدر بالا نیار...دست رو برد زیرِ دست زهرا،دست رو بالا بیاره...اینقدر زهرا خانومِ،اینقدر علی دوستِ،یه بار نگفت:علی تو صورتت رو پایین بیار،اصلاً نمیخوام ببینم سرت پایین باشه،علیِ من همیشه باید سرش بالا باشه،دستِ زهرا رو آورد بالا،بالا،مقابل صورت،یه وقت امیرالمؤمنین دید انگشتای بی رمق زهرا حرکت کرد،اشکایِ صورتِ علی رو پاک کرد،علی جان!جلویِ من اینجور گریه نکن... شبِ شهادتِ مادرِ،اما بی حسین نمیشه،بی کربلا نمیشه،رفقا وقتی علی گفت:زهرا! من علی ام،زهرا چشماش رو باز کرد،شروع کرد با علی حرف زدن،اما " لا یوْمَ کیوْمِک یا ابا عبدالله " ابی عبدالله هرچی صدا زد:علی اکبر! من باباتم...* ای پسر من پدرِ پیرِ تو هستم پدرِ پیر و زمین گیرِ تو هستم سخنی گوی دلم را خوش کن تو که آتش زده ای خاموش کن https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
‍ زندگیِ من همیشه بی تو .. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژه ماه مبارک رمضان اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُوعالم الغیب والشهاده العزیزالحکیم الغفورالرحیم ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ بدیع السموات والارض من جمیع ظلمی وجرمی واسرافی علی نفسی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ .. بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذي اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامي هذا وَفي كُلِّ عام، وَاغْفِرْ لي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ یاعَلاّم الهی العفو .. زندگیِ من همیشه بی تو با غمها گذشت کی میایی سالها از غیبت کبری گذشت در قدیم از دوریِ تو دیده ی تر داشتم حیف شد آن روزهایِ عاشقی آقا گذشت هرچه سِنّم رفت بالاتر گناهم شد زیاد غصه خوردی چون که عمرم دور از تقوا گذشت *چقدر غصه ی ما روخوردی آقا .. چه سحرها که برا ما دعا می کردی ، غصه ی مارو میخوردی .. تا نامه ی عملمُ دستتون میدادن چقد گریه میکردی .. چی میشه من امشب بتونم دل آقامو بدست بیارم .. بخدا انقد خوشحالم دوباره درِ میکده باز شده نوکرا میان اینجا گریه میکنن .. اینم یه نعمته، خدایا این نعمتارو از ما نگیر، این دورهمیارو از ما نگیر .. این اشک هارو این تو مجلس روضه نشستن هارو، این هم نوا با گریه کن شدن ها و حسین حسین گفتن هارو از ما نگیر ..* هرچه سِنّم رفت بالاتر گناهم شد زیاد غصه خوردی چون که عمرم دور از تقوا گذشت گرچه بد بودم ولی پشت درت برگشته ام فرصتی دیگر نصیبم کن دوباره با گذشت *قربون این آروم آروم سوختنت ، اشک ریختنت .. قدر بدونید ..* بعد چندین ماه قدر روضه را فهمیده ام دوری از هیئت برایم سختُ جان فرسا گذشت هرکه پای پرچم این روضه ها زانو نزد غرق دنیا ماند و عمرش پوچُ بی معنا گذشت خوش به حال آن که تا کربلا راهی شدُ یک سحر از عمر او کنج حرم زیبا گذشت *یعنی من میبینم اون روزهارو که در حرم باز میشه دوباره میام کنج حرمت مینشینم آقا، یعنی دوباره قسمت من میشه بیام یه گوشه ازصحنت بشینم ..* خوش به حال آن که تا کربلا راهی شدُ یک سحر از عمر او کنج حرم زیبا گذشت *آقاجان؛ اجازه میدی یه جمله روضه بخونم..* مادر ما پشت در بود و لگد بر در زدند در شکستُ دشمن از روی تن زهرا گذشت https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
_ و قرائت فرازهایی از دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژه شبِ اول ماه مبارک رمضان وَ أَعِنَّا عَلَى صِیامِهِ بِکفِّ الْجَوَارِحِ عَنْ مَعَاصِیک، وَ اسْتِعْمَالِهَا فِیهِ بِمَا یرْضِیک، حَتَّى لَا نُصْغِی بِأَسْمَاعِنَا إِلَى لَغْوٍ* کمکم کن، من گوشم از این لهو و لعت و از این لغویات جدا کنم*وَ لَا نُسْرِعَ بِأَبْصَارِنَا إِلَى لَهْوٍ * کمکم کن من این چشمم رو از این گناها و از این آلودگی ها پاک کنم، آی مردا! بیچارگیِ مَرد از چشمشِ، مرد از چشمش بیچاره میشه..* بسازم خنجری تیغش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد *کمک کن این چشمام به برکت همین گریه هام پاک بشه* وَ حَتَّى لَا نَبْسُطَ أَیدِینَا إِلَى مَحْظُورٍ*دستم به حرام دراز نشه*وَ لَا نَخْطُوَ بِأَقْدَامِنَا إِلَى مَحْجُورٍ*قدم توی راه ناروا نذارم*وَ حَتَّى لَا تَعِی بُطُونُنَا إِلَّا مَا أَحْلَلْتَ*جز به حلالت به این بدن هایِ ما راه ندی، مال حرام به این بدن ما وارد نشه...*وَ لَا تَنْطِقَ أَلْسِنَتُنَا إِلَّا بِمَا مَثَّلْتَ*وای از این زبون، وای از این زبونم، اگر نافرمانیت رو بکنه*وَ لَا نَتَکلَّفَ إِلَّا مَا یدْنِی مِنْ ثَوَابِک، وَ لَا نَتَعَاطَى إِلَّا الَّذِی یقِی مِنْ عِقَابِک، ثُمَّ خَلِّصْ ذَلِک کلَّهُ مِنْ رِئَاءِ الْمُرَاءِینَ، وَ سُمْعَةِ الْمُسْمِعِینَ، لَا نُشْرِک فِیهِ أَحَداً دُونَک، وَ لَا نَبْتَغِی فِیهِ مُرَاداً سِوَاک. *دلم روضه میخواد، روضه بخونم برات، یه سوال بکنم اول، جانِ من اگر پات به سنگ بخوره، الان تو زندگیت بیشتر از همه کی دردش میاد، باور کن مادرت، باور کن مادرت از همه بیشتر بهم می ریزه... لذا فرمودند: وقتی شما گناه میکنید بیشتر از همه تو این عالم، مادرِ این عالم، صدیقه‌ی طاهره دلش میشکنه، ای بمیرم که بچه‌ی ناباب شدم، آخ مادر، آخ مادر... دلم میخواد بریم مدینه، شب اولمون روضه، روضه‌ی مادر باشه، لذا علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه، امام رضامون، می فرمایند: مردمِ مدینه وقتی مادر ما می اومد بالایِ بلندی، یا می اومد بیرون زیر سقفِ آسمان، مَردمِ مدینه هرچی نگاه میکردن ماه و تو آسمون اول ماه نمیدیدن، یعنی تا فاطمه هست نورش غلبه داره... میگه تا مادرِ ما منصرف میشد، تشریف میبردن، مردم میگفتن: آره، اول ماهه، ماه رو مشاهده میکردن لذا درعِلَلُ الشَّرائِع شیخ صدوق رحمة الله علیه آورده: از امام صادق سئوال کردن، چرا مادرِ شما رو منصوره میگن؟ امام صادق فرمودن: بخاطر اینکه وقتی تو محراب می ایستاد یه نوری از او و چادرش ساطع میشد... ای قربون اون چادرت که یهودی رو مسلمون میکنه، گروه گروه یهودی مسلمان میکنه، آی مادر! مارو زیر چادرت بگیر، مادر! الهی قربون اون چادرت که فرمود: فردایِ قیامت اون ور صراط، صدا میاد: آی محبینِ فاطمه! مادر چادرش رو باز کرده، بیایید رد بشید... روضه بخونم دیگه: الهی قربون اون چادری که هیچکس نفهمید غم و غصه‌ اش رو ،فقط حسن فهمید... الهی قربون اون چادری که وقتی داشتی می رفتی خاکی نبود مادر،اما اون چادر و خاکیش کردن تو کوچه، الهی قربون اون چادری که داره حرف میزنه، اون روزهای آخر هی میگفت:* خدایا! یه چادرم شکسته دل شِکوه ز تقدیر میکنم نمیدونم چند روزه که زیرِ پاهاش گیر میکنم خدا من قد کشیدم یا قَدِ زهرا خمیده *من اندازه‌ی خانم بودم، الان چند روزیِ زیر پاش گیر میکنم، گمونم فاطمه خمیده راه میره..."زحمتم تمام، برای شب اول کجا ببرمت؟ با من می آیی یا نه؟...چادر داره میگه:* شدم ز بعد مادر ارثیه‌ی یه خواهر تنگ غروبِ من رو سَرِ یه خواهری داره بارون میباره تو قتله گاه برادری داره بارون میاره به سمتِ گودال از ،خیمه دویدم من شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من ای کشته‌ی دور از وطن دور از وطن وای حسین! ای کشته‌ی صد پاره تن دور از وطن وای ای تشنه لب وای همه ناله بزنید:حسین.... https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir