eitaa logo
استاد سید رضا موید
1.5هزار دنبال‌کننده
13 عکس
3 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار مرحوم استاد سید رضا موید رضوان الله تعالی علیه ارتباط با ادمین 👈 @seromo
مشاهده در ایتا
دانلود
اسلام ز سعیِ مسلمین ریشه گرفت وز خون حسین نخلِ دین ریشه گرفت نخلی که حسین روز عاشورا کاشت از اشکِ عزای اربعین ریشه گرفت مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام سرچشمه ی خیر و برکات است حسین معراجِ صلات‌ و صلوات است حسین فرمود نبی: نوشته بر ساقه ی عرش مصباح هدی، فُلک نجات است حسین مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها ندارم از غم، آن حالت که گویم حالت خود را پریشان‌تر شوم چون یاد آرم حسرت خود را تو سرّاللّهی و آگاهی از حالم؛ ولی خواهم بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را به کویت از پیِ تجدیدِ دیدار آمدم اینک پذیرا شو، برادر! زائرین تربت خود را حسین! ای میزبانِ خلق، ما هستیم مهمانت دریغ از ما مفرما رحمتِ بی منّت خود را به عنوان اسارت رفته و آزاد می‌آیم به دست آوردم آخر، عجز دشمن، عزّت خود را به شام و کوفه رفتم، خطبه خواندم، بازگشتم من به نیکی داده‌ام انجام، مأموریّت خود را به هر منزل تو با ما هم قدم بودی ولی آخر چرا در خانه‌ی خولی نبردی عترت خود را؟ نبینی تا به رخسارم نشان درد و حرمان را بپوشم در نقاب اشک خونین، صورت خود را اگر پرسی ز من حال رقیه دخترِ زارت به آهی جان گداز ابراز دارم خجلت خود را غمِ مرگِ رقیه دخترت، یک باره پیرم کرد از این ماتم، هلالی کرده‌ام من قامت خود را نیاوردم به کف در این سفر من دُرّ پیروزی ندادم تا ز کف آن گوهر پُر قیمت خود را "موید" گاه گاهی بر غم من اشک می‌ریزد به جان من مگیر از او نگاه رحمت خود را مرحوم‌ @ostad_moayed
18.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"دعای همگانی برای ظهور" اربعین مهدوی "لطفا برای دیگران ارسال فرمایید
علیه السلام ز آن تشتِ پُر ز لَختِ جگر در مقابلش پیدا بُود که زهر چه کرده‌ست با دلش مظلوم چون علی و به مظلومی‌اش گواه، آن پاره‌هایِ دل که بُوَد در مقابلش او حاصل نبوّت و بیدادِ دشمنان از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش عُمْرِ حسن ز عُمْرِ علی سخت‌تر گذشت تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش از ورطه‌ای که بود کران تا کران، ملال موجی زد و رسانْد شهادت به ساحلش هر مرد راست، محرمِ دل، همسرش، ولی غربت ببین که همسر او گشته قاتلش چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند گاه از مصائب وی و گاه از فضایلش مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام مهرت به کائنات برابر نمی شود داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغِ جان گدازِ تو ای گوهرِ وجود سنگ است هر دلی که مکدّر نمی شود ظلمی که بر تو رفت ز بیدادِ اهلِ ظلم بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود تنها جنازه ی تو شد آماجِ تیرِ کین یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن مشمولِ این حدیثِ پیمبر نمی شود فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن آن دیده کور واردِ محشر نمی شود دارم امیدِ بوسه ی قبر تو در بقیع اما چه می توان که میّسر نمی شود با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید ویران چرا بنای ستمگر نمی شود آن را چه دوستی است "موید" که دیده اش از خونِ دل ز داغِ حسن تر نمی شود مرحوم @ostad_moayed
به مدینه بانگ جانسوز دِرا می‌آید کاروان اُسرا می‌آید کاروانى ز مشاهیرِ حجاز رفته در شام و کنون آید باز لیک بى قافله‌سالار آید بى علم‌دار و سپه‌دار آید گر چه آراسته محمل‌هاشان غرق خون است ز غم، دل‌هاشان از ورود حرم آل الله شهر یثرب شده پُر شیون و آه خَلق گِرد آمده از پیر و جوان گِرد آن قافله با اشک روان هر کسى نام کسى می‌گوید ز آن میان گم شده‌اش می‌جوید هر طرف بیش تر از آن دگران هست عبداللهِ جعفر، نگران جانش از آتش مِحنت در تب ذکر لب ساخته زینب زینب خسته و مضطرب و بى‌آرام سرکشى می‌کند از جمله خیام که بیا، آن که تو خواهى این جاست ز چه رو می‌نگرى در چپ و راست؟ زینبم من؛ به کجا روى آرى؟ نشناسى اگرم حق دارى خیره در او نِگرد عبدالله گوید از روى تعجب آن گاه زینب من که چنین پیر نبود همسر من که زمین‌گیر نبود زینبى گر تو، حسین تو کجاست؟ دو پسر، نور دو عین تو کجاست؟ گو چه شد اصغر شیرین‌سخنت؟ گو چه شد قاسم سیمین‌بدنت؟ زاده‌ی حیدر کرّار کجاست؟ آن ابوالفضل علم‌دار کجاست؟ اَشبَه النّاس به پیغمبر کو؟ پور لیلى، على اکبر کو؟ اشک در دیده، به پاسخ زینب لب گشاید، سخن آرد بر لب که چه پرسى ز من و این سفرم؟ من چه گویم که چه آمد به سرم؟ هدیه ام از سفر کرببلا خاطراتى همه کرب است و بلا زین سفر، رنج فراوان دیدم داغ هفتاد و دو قربان دیدم غم بسیار زمین‌گیرم کرد مرگ عبّاس جوان، پیرم کرد کوفیان ظلم به پایان بردند حرمت‌ِ عترت و قرآن بردند عهدِ خود، خاطر ما بشکستند راه ما را ز عداوت بستند آب با قیمت جان می‌دادند پاسخ ما به سنان می‌دادند پسر شیر خدا را کشتند اکبر و اصغر ما را کشتند خاطر اهل حرم را خَستند دست ما را به اسارت بستند دگر از کوفه و از شامِ خراب چه دهم شرح، که جان است کباب؟ از غم من که ملال انگیزد اشک از چشم "موید" ریزد مرحوم @ostad_moayed
صلی الله علیه و آله و سلم چراغِ مسجد و محراب، شد خموش امشب فتاد چشمه ی فيض ابد ز جوش امشب گذشت از سر گردون فغانِ اهلِ زمين رسد به گوش فلک ناله ی سروش امشب چو بست ديده ی حق بين، پيمبرِ رحمت زدند خيل ملائک ز دل خروش امشب چرا صداي مناجات او نمي آيد ز شوق وصل مگر رفته او ز هوش امشب به جای نغمه ی تکبيرِ رهبرِ اسلام رسد نوای غم از دخترش به گوش امشب روانِ فاطمه از قطعِ وحی مي سوزد دريغ و درد که اين نور شد خموش امشب نشسته گرد يتيمی به چهره ی زهرا شده است باغ رسالت بنفشه پوش امشب فراقِ احمد و مظلومی و ملال علی نهاد فاطمه را، بار غم به دوش امشب شود که پرده به کار "موید" اندازد به حق فاطمه، دادار پرده پوش امشب مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام درون حجره‌ی غربت، خدا خدا می‌کرد کسی که عقده‌ی دل را به مرگ وا می‌کرد شراره را نتوان با شراره کرد خموش به غیر زهر، که او را ز غم رها می‌کرد؟! رضا که هر نفسی داشت درد تازه‌تری به زهر شعله برانگیز، مرحبا می‌کرد نماز عید چه آورد بر سرش؟ که مدام مثال فاطمه بر مرگِ خود دعا می‌کرد نیافت ساحلِ امنی به غیر موجِ خطر میان لُجّه‌ی غم، هرچه دست و پا می‌کرد چه جای زهر هلال؟ که بر شهادت او غم مصاحبت قاتل، اکتفا می‌کرد غریب و تشنه و تنها، بدن کبود از زهر فتاده بود و به اجدادش اقتدا می‌کرد چو شخص مار گزیده، به خویش می‌پیچید چه زهر بوده و با جان او چها می‌کرد!؟ به هر نگاه که می‌بست و می‌گشود از درد جواد، نور دل خویش را صدا می‌کرد حدیث غربتش این بس که پای تابوتش دویده قاتل و گریان، رضا رضا می‌کرد خوشا شبی که "مويد" به یادِ غربت او به اشک و زمزمه‌ی خود، عزا به پا می‌کرد مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام وقت مرگ است؛ کجایی پسرم؟ منتظرم! تا در این لحظه بیایی به سرم، منتظرم زهر، بار سفر آخرتم را بسته است تا نگاه تو شود هم سفرم، منتظرم مادرم آمده و منتظر رفتن من تا جوادم تو بیایی به برم، منتظرم آتش هجر تو از زهر، جگر سوزتر است تا بیایی بنشانی شررم، منتظرم ماه من! حجره‌ی تاریکِ مرا روشن کن در رهت خونْ جگرم، دیده ترم، منتظرم گل من! تا که تو را بوسم و بسپارم جان بر لبم آمده جان؛ محتضرم، منتظرم خویشتن را برسان تا نرسیده اجلم تا کنی جلوه‌ای اندر نظرم، منتظرم تا بیایی و گذاری سر من در دامن که من آسوده ز جان در گذرم، منتظرم زودتر هرچه بیایی، کنی آسوده‌ترم پا سوی قبله، نظر سوی درم، منتظرم مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام ای دلِ سوختگان، شمعِ عزای حرمت اشک ما وقف تو و کرب‌وبلای حرمت در هوای محن‌آلوده ی غربت، آید عطر گل‌های بهشتی ز فضای حرمت شمعدان‌ها همه در سوز و گداز از داغت تیره از آهِ مَلَک، آینه‌های حرمت... برسد بوی خدایی، بِوَزد عطرِ بهشت هر طرف باز شود پنجره‌های حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدی‌ات زائر و ای کاش که می‌دانستم که گذارد قدم آن ماه،‌ کجای حرمت یادِ آن روز که شد روضه ی تو کرب‌وبلا شاهد کرب‌وبلایت، شهدای حرمت دولت آل علی تا به ابد پاینده‌ست این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت پایه ی هستی دشمن ز پیْ افتاد اینجا ای برافراشته تا عرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا! از سر این مُلک نگردد کوتاه سایه ی مرحمت‌آمیزِ لوای حرمت هدیه کرده‌ست "موید" به غزالان حرم غزلی را که سروده‌ست برای حرمت مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها ای كرامت را تو مَجلای تمام! حضرتت باب الكرم، بنت الكرام با كلام اللهِ ناطق هم كلام ای سكینه! بر كراماتت سلام! مشعل روشن ز "مصباح الهدی" در عبادت، غرق و مجذوب خدا گوهر دردانه‌ی ناز حسین دختر هم راز و دم ساز حسین جدّه‌ات "انسیة الحورا" تو حور چشمه‌ی خورشید را یک لُمعه نور زینت استی گوشوار عرش را سرور استی بانوان فرش را ای سكینه! مسكنت دامان عشق! سوره‌ی "والنّجم" در قرآن عشق قلبِ مادر از تو تسكین دیده است ز آن سكینه مادرت نامیده است معرفت بُرده است در كیوان تو را خوانده مولا "خَیرَةُ النِّسوان" تو را برترین زن های عصرِ خویشتن یادگار ماندگار پنج تن در دلِ كوثر، طهارت كرده‌ای پنج حجّت را زیارت كرده‌ای در زنانِ هاشمی صاحب وقار خاندانِ فاطمی را افتخار آفتابی خود، كه عمری در حجاب بوده‌ای در سایه‌سار آفتاب ای وقار از دامنت آویخته! هر نگاهت با عفاف آمیخته چشمت از زمزم، دهان از كوثر است نامت از طوبی، نشان از كوثر است مهر و ماه معرفت را كوكبی در جلالت هم قِران زینبی هم نشینی با امامت با امام دیده‌ای ماه ولایت را تمام ای فصاحت بی نوایت، بی‌نوا! صد نوا از نای تو در نینوا ای سكینه! ای هم‌آغوش بلا! وی تو سكّان دارِ فُلکِ كربلا! مرد میدانی ولیكن در حجاب با امامِ عصرِ خود پا در ركاب حرفِ حق، نطقِ تو را شمشیر كرد شیره‌ی جانِ ربابت شیر كرد در اسارت، نقشْ ایفا كرده‌ای پا به پای عمّه غوغا كرده‌ای در حرم، در خیمه‌گه، در قتلگاه در مسیر كوفه و شام سیاه، می‌درخشد نامِ تو، گفتارِ تو اشکِ تو، ایمانِ تو، ایثارِ تو جامه‌ی خون و شرف پوشیده‌ای تشنگی را با پدر نوشیده‌ای خورده بر جان و دلت مُهر عطش شامِ غربت دیدی و ظُهرِ عطش از عطش گر چه ز پا افتاده‌ای سهم آب خود به طفلان داده‌ای در مصائب، پایداری كرده‌ای عمّه را با صبر، یاری كرده‌ای بانوان را، دل‌نوازِ پُرتوان كودكان را، سرپرستِ مهربان دختریّ و صبر و همّت این چنین!؟ مرحبا بر صبرت! ای صبر آفرین! در وداع آخرینت با حسین كز حرم برخاست بانگ یا حسین اوّلین كس را كه مولا یاد كرد نام شیرین تو را فریاد كرد كای سكینه! حامی ایتام باش ای دلْ آرام حسین! آرام باش قطره‌های اشک بر سیما مزن شعله‌های درد بر دل‌ها مزن منگرم با چشمِ گریان، دخترم! قلب بابا را مسوزان، دخترم! پیش‌تر آ نزد بابا، پیش تر گریه‌ها در پیش داری بیش‌تر بعدِ تودیع حرم با التهاب دست بر شمشیر زد، پا در ركاب رفت در میدان و دیگر برنگشت برنگشت و از تن و از سر، گذشت رفت و پنهان از نظر شد منظرش تا كه دیدی بر فراز نیْ، سرش دیدی اندر خون، دو نیم است آفتاب نیمه‌ای بر نیزه، نیمی بر تراب چون رسیدی در حریم قتلگاه معجر دیگر به سر كردی ز آه طاقت از كف داده و دل باختی خویش را بر خاک و خون انداختی یافتی قرآن حق را جزو جزو جسم خونین پدر را عضو عضو یوسفت در بین گرگان مانده بود جسم ثارالله، عریان مانده بود بر زیارت كردن سبط رسول چون نبودت مهلت اذن دخول، ز آن زیارت در فضا هنگامه شد پاره‌های دل، زیارت‌نامه شد پیكری دیدی ولیكن سر جدا جمله اعضایش ز یک دیگر جدا ز آن تنِ پامال، اثر باقی نبود سینه و پشتی دگر باقی نبود چارسویش حجله‌ی خون بسته بود استخوان در استخوان بشكسته بود در وداع سینه‌سوز خویشتن دست بُردی زیر آن خونین بدن تا گرفتی آن تن صد چاک را سوخت آهت خیمه‌ی افلاک را زخم هایش بوسه باران ساختی مرهمی بر جسمِ عریان ساختی روح بی‌تابت ز نو در تب نشست خاک و خون ز آن بوسه‌ات بر لب نشست خاک مقتل شد ز اشک تو خجل تا سرودی این سخن از سوز دل: این بیابان گر شود از شب، سیاه بر كه آرد دخترت بابا! پناه؟ «این بیابان، جای خواب ناز نیست ایمن از صیّاد تیرانداز نیست» ماه محمل! باز انجم را بخوان "شیعتی مَهما شَرِبتُم" را بخوان ای تجلّای حرم! نور خیام! چل چراغِ كوفه و قندیل شام! سوخت این جا از غمت کِلک و كلام عمّه جان! بر روح والایت سلام! مرحوم @ostad_moayed