eitaa logo
استاد سید رضا موید
1.5هزار دنبال‌کننده
13 عکس
3 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار مرحوم استاد سید رضا موید رضوان الله تعالی علیه ارتباط با ادمین 👈 @seromo
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدم بر آستانت سر نَهم سامان بگیرم دل دهم دلبر بیابم، جان دهم جانان بگیرم آمدم در کربلایت تا کنم جان را فدایت بگذرم زین عمر فانی، عمر جاویدان بگیرم آمدم پیرانه سر، گردم بلا گردان جانت جان دهم صد بار در راهت اگر صد جان بگیرم آمدم پایت ببوسم تا مگر دستم بگیری آمدم دردم بگویم وز کفت درمان بگیرم یا حسین ای آنکه سبط رحمتٌ للعالمینی رحمتی کز تو جوازِ رحمتِ رحمان بگیرم از حضورت شرمسارم وین‌قدر امّیدوارم کز عطایت می‌توانم بخشش عصیان بگیرم میهمان بودی تو اول، من به رویت راه بستم چون ندانستم نباید راه بر مهمان بگیرم آمدم با جان نثاری زینبت را شاد سازم تا که از زهرا به محشر سرخط غفران بگیرم آمدم تا اصغرت را عذرخواه خویش سازم آمدم تا اکبرت را دست بر دامان بگیرم بسته‌ام پیمان که دیگر نشکنم پیمان عشقت گرشود پیمانه‌ام پُر، کی دل از پیمان بگیرم پیشتر شوریده‌ام، ز آن بیشتر از یاورانت خواهم از بهر شهادت سبقت از ایشان بگیرم دست رد بر سینه‌ام مگذار و بگذر از خطایم تا به راهت سینه را در معرض پیکان بگیرم مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام ۱. من کشته‌ی عشقم؛ به منایت سوگند!  احرامى اشکم؛ به صفایت سوگند!  بیش از همه، اى قبله‌ی حاجات! حسین!  محتاج توام؛ به خاک پایت سوگند! ۲. اى نوکری‌ات مرام دیرینه‌ی من!  تابیده ز خاکسترت آیینه‌ی من روى تو و نام تو همیشه است؛ حسین!  در دیده‌ی من، ایده‌ی من، سینه‌ی من ۳. ای گشته ز کامت آب، ناکام، حسین! با نام تو آب گشته ادغام، حسین! اى شیعه که آب خنکى می‌نوشى!  کن یاد لبش که داده پیغام، حسین ۴. من گرد نشسته روى دامان توام  هر جا که روم حسین! مهمان توام  کشتند تو را تشنه‌لب، اى خون خدا!  من سوخته‌ی آن لب عطشان توام ۵. اى ماه! در آفتاب کشتند تو را  با بغض ابوتراب کشتند تو را  سوزد دل خواهرت که لب‌تشنه، حسین!  در بین دو نهر آب کشتند تو را ۶. روزى که حسین دست کس می‌گیرد  دست دو جهان به یک نفس می‌گیرد گر قدر غلامی‌اش ندانیم، بدان!  درّى که به ما سپرده، پس می‌گیرد ۷. آن گاه که در بستر خون، خفت حسین  لبّیک زد و جواب بشْنفت حسین  بانوى خمیده قامتى را دیدند  می‌زد به سر و سینه و می‌گفت: حسین ۸. وقتى که گناه، پشت بشکست از حر  احسان حسین، نقشِ حر بست از حر  یک جلوه ز آقایى مولا این جاست  حر راه از او گرفت و او دست از حر   مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام ۱. قاسم که تنش ز زخم‌ها پُر شده بود  خالى ز خودىّ و از خدا پُر شده بود زهرا به زیارتش مگر می‌آمد  کز عطر مدینه کربلا پُر شده بود ۲. این پیک خدا بُوَد، جوابش بدهید  ماه است، پناه ز آفتابش بدهید  اى سنگ‌دلان کوفه و شام و عراق!  قاسم گل مجتبى است، آبش بدهید ۳. این ماه که از پرده برون تافته است  با موى بلندش دل و جان بافته است بادا ز نظر دور! که این پور حسن  در دامن حُسن پرورش یافته است مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام کیست ماهی که چنین چهره بر افروخته است وز عطش بر لب دریا جگرش سوخته است سیزده ساله جوانی است که در عرصه ی عشق قامت افراخته و چهره برافروخته است قاسم است این پسرِ حُسن که خیاط ازل جامه ی سرخ شهادت به برش دوخته است از شرار عطش و تابش خورشید، دریغ! هم رخش هم جگرش هم دهنش سوخته است این بُود نیروی طوفنده که در کرببلا بهر امداد برادر، حَسَن اندوخته است بر عمو هديه کند با تنِ پامال از اسب آنچه ایثار و وفا از پدر آموخته است قاسما آنچه "موید" به تو تقدیم کند گوهر اشکی و شعری و دلی سوخته است مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام در خیام حسین ز گـــریه طوفان شده          قاسم بن الحسن عــــازم میدان شده یادگار حــــــــــسن، کرده در بر کفن         وای حسین جـــان، وای حسین جان ........ پســـــر فاطمه جان ز برش می رود                 که جگر گـــوشـه ی برادرش می رود مـــادرش در فغان، عمه اش موکَنان          وای حســـین جان، وای حسین جان ....... گل یاس ولایت ز عطش خسته است          قاتلش بهر او حجله ی خون بسته است آن مه خوش خصال، شد تَنش پایمال          وای حـــسین جان، وای حسین جان ..... پـــــــــــایمال ره دوست شده پیکرش                   بر سر نیْ رَوَد در ره قرآن سرش دین از او سر افراز، زنده از او نماز               وای حـسین جان، وای حسین جان ........ سیزده ســــــــاله و معلم مکتب است        با خبـر از غمِ شهادتش زینب است بـــــر عزیز حسن، زینب اندر محن        وای حــسین جان، وای حسین جان ....... گفـــــت در کام من مرگ گوارا بُوَد             آری ایــــن منطقِ عترت زهرا بُوَد او ز جان دل برید، تا به جانان رسید       وای حسیــن جان، وای حسین جان ....... کـــــــربلا مرکز عشق شهادت بُود             همه را بر رهـــش روی ارادت بُود قبلــــــــــه ى انبیاست، کعبه ى اولیاست         وای حسین جــــــان، وا حسین جان مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام در کربلا که موج زند آب روی آب از قحط آب گشته به پا، های و هوی آب در ساحل فرات که خود، مَهر فاطمه است دارند کودکان حسين آرزوی آب ديگر فرات نيز نيارد به لب خروش کز غم خروش، عقده شده در گلوی آب پيدا بُود ز گريه ی لب تشنه گان که هست هر مشکِ آب، خشک و تُهی، هر سبوی آب ترسم که شعله در حرم افتد زناله اش زينب که از دو ديده گشوده است جوی آب راه شريعه بسته و طفلی ز راه دور بگشوده است ديده حسرت به سوی آب اصغر ز هوش رفته که چنديست اين رضيع نشنيده بوی شير و نديده است روی آب تا طفل خود رباب رهاند ز تشنگی در خيمه ها روان شده در جستجوی آب زين تشنگی که سوخت "موید" دلِ حسين بر خاک ريخت تا به ابد آبروی آب مرحوم @ostad_moayed
بر لب دریا ، لب دریادلان خشکیده است از عطش دل ها کباب است و زبان خشکیده است کربلا بستان عشق است و شهامت، ای دریغ کز سَموم تشنگی این بوستان خشکیده است سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است دامن مادر چو دریا، اصغرش چون ماهی است کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است نازم این همّت که عباس آید از دریا ولی آب بر دوش است و لب ها همچنان خشکیده است گر ندارد اشک تا آبی به لب هایش زند چشمه ی چشمِ رباب از سوز جان خشکیده است بس که میسوزم "موید" از غم آل علی نخله ی طبع من از سوز بیان خشکیده است مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام سلام ما به حسین و علیّ اصغر او امیرِ عشق که گهواره بود سنگر او رضیع و داده خدایش، نشانِ سربازی صغیر و بر همه پیدا، مقام اکبر او شِکُفت لاله ی عصمت به روی دوش حسین چو تیر حرمله آمد به سوی حنجر او مجال گریه نبودش که خنده کرد علی حسین، مات شد از حالِ گریه آور او گرفت خونش و بر اوج آسمان پاشید که پیک تسلیت آمد ز سوی داور او کنار خیمه به خاکش سپرد و امضا شد کتاب سرخ شهادت به خون اصغر او اگر چه پیکر او را به خاک پوشیدند به شهر کوفه سرش را به نیزه‌ها دیدند مرحوم @ostad_moayed
علیه‌السلام تا از جفای حرمله تیر از کمان گذشت سبط نبی ز اصغر و اصغر ز جان گذشت آن طفل شیرخواره در آغوش باب خویش خود را به عرش دید و ز کوْن و مکان گذشت از ضرب تیر، کرد فراموش از عطش خون گلو چشید و ز آب روان گذشت بِدْرید حلق نازکش از گوش تا به گوش و آنگه ز قلب فاطمه اندر جنان گذشت از گفتگوی باب و پسر کَس خبر نشد جز پیک باد و تیر که در آن میان گذشت خون چون زیاده گشت بپاشید بر فلک یعنی حسین ز اصغر شیرین دهان گذشت پژمرده گشت، چون گلِ نشکفته ی حسین داند خدای او چه بر آن باغبان گذشت با این خبر به خیمه رباب از نوا فتاد آه دلش ز پرده هفت آسمان گذشت جانسوز نغمه ایست "موید"! نوای تو ذکر حسین هر چه تو را بر زبان گذشت مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام ای به خون غلتیده ای نور دل لیلا، علی جان! خیز از جا، ای تو آرام دل بابا، علی جان! تیره شد از داغ مرگت دیده ام ای نور دیده خاک غم بادا پس از تو بر سر دنیا، علی جان! رفتی و راحت شدی از درد و رنج زندگانی لیک دیگر مانده ام من بی کس و تنها علی جان خونِ دل جای سرشک از دیده می بارم چوبینم گشته از خون تو رنگین دامن صحرا علی جان گر سرت گیرم به دامن ور ببوسم روی ماهت دل نمی آساید از این داغ جان فرسا علی جان راحت جانم تو بودی، سرو بستانم تو بودی کاندرین دشت بلا افتاده ای از پا علی جان بشکند دستی که فرقت را چنین درهم شکسته آنکه بی رحمانه کشتت حق کشد او را علی جان در غم هجرت بنالم یا ازین حسرت که بینم تشنه لب جان میسپاری بر لب دریا علی جان در جزای این رثا کامروز بنویسد "موید" من شفیعش میشوم در عرصه ی فردا علی جان مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام تا کفن بر قد و بالای رسایت کردم سوختم وز دلِ پُر درد، دعایت کردم آخرین توشه ام از عمر تو این بود علی که غم انگیز نگاهی ز قفایت کردم تو ز من آب طلب کردی و من می سوزم که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم گر کمی آب نبودم که رسانم به لبت داشتم اشکی و ایثار به پایت کردم نگشودی لب خود هر چه ترا بوسیدم نشنیدم سخنی هر چه صدایت کردم پدرت را نبُود بعد تو امّید حیات جان من بودی و تقدیم خدایت کردم یارب این دشت بلا، این من و این اکبر من هر چه را داشتم ای دوست فدایت کردم آن خلیلم که ذبیحم نکند فدیه قبول وین ذبیحی است که قربان به منایت کردم ای "موید" چو تو را بنده ی مخلص دیدم دگر از بندگی غیر رهایت کردم مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم صبحم، ز ستاره یْ سحرم دست کشیدم شد روز جهان در نظرم تیره تر از شب آنجا که ز نور بصرم دست کشیدم در بادیه ى عشق ز طوفان حوادث من از شجر و از ثمرم دست کشیدم با خون جگر این گهر افتاد به دستم در موج بلا از گهرم دست کشیدم از داغ ابوالفضل گرفتم به کمر دست با داغ علی از جگرم دست کشیدم همراه سفر بود مرا در سفر عشق افسوس که از هم سفرم دست کشیدم آثار شهادت به رخش دیدم و مُردم وقتی به جبین پسرم دست کشیدم مرحوم @ostad_moayed