eitaa logo
استاد سید رضا موید
1.5هزار دنبال‌کننده
13 عکس
3 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار مرحوم استاد سید رضا موید رضوان الله تعالی علیه ارتباط با ادمین 👈 @seromo
مشاهده در ایتا
دانلود
از گلستان، لاله های پرپرم آید به یاد از نیستان داغ های خاطرم آید به یاد با دل خود هر زمانی را که خلوت می کنم در اسارت آنچه آمد بر سرم، آید به یاد سال ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز هر نظر آن صحنه ی حزن آورم آید به یاد هرکجا آب است، آتش می زند بر جان من چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد هرجوانی را که می بینم به یادِ کربلا گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد چون که بینم شیرخواری را کنار مادرش از رباب و گریه های اصغرم آید به یاد می شوم از آتشِ درد و محن چون شمع آب چون ز حال عمه ی غم پرورم آید به یاد من که بر جسم پدر از بوریا کردم کفن روز و شب ز آن جسم از جان بهترم آید به یاد حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد چون که بینم کودکی سرگرمِ بازی با گلی سرگذشتِ خواهر کوچک ترم آید به یاد از هجوم رنج و غم در آن سفر، داغی هنوز از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام لاله ی سرخ شهادت تنِ تب دارِ من است چشمه ی فیض خدا، چشمِ گهر بار من است حافظ خون پیام شهدای ره دین لب گویای من و دیده ی خون بار من است داغِ یک دشت شهید و غمِ یک دشت اسیر این همه بار گران بر تنِ بیمار من است پای در سلسله و دست به دامان وصال دشمن از بی خردی، در پیِ آزار من است دشمنم بسته به زنجیر ولی غافل از آن که بر انداختن ریشه ی او کار من است تا بر اندازی بنیاد ستم می جنگم اشک من، منطق من، حربه ی پیکار من است پرچم نهضت خونین شهیدان خدا گرچه بر دوش من و عمه افکار من است... صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق سخت بیمارم و او باز پرستار من است آن که در کرببلا بود انیسِ پدرم در رهِ شام بلا مونس و غم خوار من است در کنار شهدا جان مرا باز خرید عمه ام بعد خداوند نگهدار من است خواهرِ کوچکِ من هم چو گلی پرپر شد اشک طفلان ز غمش شمعِ شبِ تار من است از غم اصغر و اکبر، جگرم می سوزد آه از این غم که خداوند، خبر دار من است در ره آل علی عمر "موید" طی شد شاهد زنده ی من دفتر اشعار من است مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام در جسم جهان فیضِ بهارانم من عالم چون زمین تشنه، بارانم من در زهد دلیل پارسایان جهان در عشق، امامِ جان نثارانم من فرزند حسین و زینت عبّادم شایسته ترین سجده گذارانم من با این همه منزلت ز سوز دل و جان روشن گرِ بزم سوگوارانم من چون لاله همیشه از جگر میسوزم چون شمع همیشه اشک بارانم من دردا که چه آورد قضا بر سر من! ای کاش نمیزاد مرا مادر من! من نورِ دلِ پیمبر و زهرایم روشنگرِ بزمِ عترت طاهایم افروخته تر ز شمع افروخته ام دل سوخته تر ز لاله ی صحرایم با ذکرِ دعا و خطبه و اشک و پیام من حافظِ انقلابِ عاشورایم بیمار فتاده در دلِ آتش و خون لب تشنه ی خسته بر لب دریایم آن طُرفه شهید زنده ام من که به عمر از تیغِ جفا بریده اند اعضایم دردا که چه آورد قضا بر سرِ من! ای کاش نمیزاد مرا مادرِ من! آنم که به هر گام خطر ها دیدم در هر نفس از ستم شرر ها دیدم با آن که ز کربلا، دلم خونین بود در شام همى خون جگر ها دیدم با آن كه به خاک و خون بدیدم تن‌ ها بر عرشه ی نیزه نیز، سر ها دیدم در باغِ به خون نشسته ی کرببلا افتاده، قلم قلم، شجر ها دیدم یک سو، تن صد چاک پدر هاى شهید یک سو، تن پامال پسر ها دیدم دردا که چه آورد قضا بر سرِ من! ای کاش نمیزاد مرا مادر من! من دیده ام آنچه را که دیدن سخت است دیدن نه همین، بلکه شنیدن سخت است از ورطه ی طوفان زده ی آتش و خون بر ساحل آرزو رسیدن سخت است هفتاد و دو تن ز بهترین یاران را دیدن به زمین و دل بریدن سخت است بار غل و زنجیر، چهل منزل راه با پیکر تب دار کشیدن سخت است جان بخش بُوَد صداى قرآن امّا از رأس پدر به نىْ شنیدن سخت است دردا که چه آورد قضا بر سرِ من! ای کاش نمیزاد مرا مادر من! مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام این کیست؟ این که شام و سحر گریه می‌کند می‌سوزد و ز سوزِ جگر گریه می‌کند برگشته است از سفرِ شام و سال‌هاست کز خاطراتِ تلخِ سفر گریه می‌کند گِریَد مدینه از اثر اشک و آهِ او زیرا به هر گذار و گذر گریه می‌کند یعقوب اگر ز هجر پسر سال‌ها گریست این یوسف از فراقِ پدر گریه می‌کند هر شمع گریه می‌کند اما ز یک شرار او در دلِ هزار شرر گریه می‌کند با یاد کامِ خشک شهیدان کربلا بیند چو آب، خونِ جگر گریه می‌کند هر جا میان کوچه و بازار اوفتد، او را به شیرخواره نظر، گریه می‌کند ساکت نگشته است ز داغ یکی شهید، از داغ یک شهیدِ دگر گریه می‌کند سرهای رفته بر سر نیْ بُرده صبر او داغش به جان نشسته اگر گریه می‌کند این است یادگار شهیدانِ دشت خون کز داغشان به شام و سحر گریه می‌کند مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود بی امان، دار الأمان می ماند اگر زینب نبود گرچه دادند انبیا هر یک نشان از کربلا کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود مکتب سرخ تشیّع کز غدیر آغاز شد تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبود مکتب قرآن که از خون شهیدان جان گرفت بی تحرّک هم چنان می ماند اگر زینب نبود مجری احکام قرآن او بُوَد با صبر خویش دین حق بی حکمران می ماند اگر زینب نبود کرد اسلام حسینی از یزیدی را جدا حق و باطل توأمان می ماند اگر زینب نبود در شناسای مسیر حق و باطل فکرها بی گمان اندر گمان می ماند اگر زینب نبود شد گلستان کربلا از لاله های احمدی وین گلستان در خزان می ماند اگر زینب نبود شعله ی عالم فروزِ نهضتِ سرخ حسین زیر خاکستر نهان می ماند اگر زینب نبود ناله ی مظلومی لب تشنگانِ دشتِ خون در گلو گاه زمان می ماند اگر زینب نبود فارسانِ صحنه ی "هیهات منّا الذّله" را داغ ناکامی به جان می ماند اگر زینب نبود ای "موید" هر چه هست از زینب و ایثار اوست جان هستی ناتوان می ماند اگر زینب نبود مرحوم @ostad_moayed
شامیان! این همه تحقیر به مهمان نکنید روز خود را ز ستم، شامِ غریبان نکنید میهمانند شما را حرمِ آل الله آتش و سنگ، نثارِ رهِ مهمان نکنید حرمتِ عترت و قرآن نشنیدید مگر؟ دشمنی این همه با عترت و قرآن نکنید کاروانی همه داغِ جگر از راه رسید شام را این همه آذین و چراغان نکنید این عزیزان خدا آینه ی ایثارند شادی محنتشان، آینه بندان نکنید بی قرار و دمی از گریه ندارند قرار خنده بر گریه ی این جمع پریشان نکنید دمِ دروازه ی ساعات چرا جمع شدید؟ جمعتان باد پریشان، ستم این سان نکنید آه، ناموس خداوند تماشایی نیست! هتک حرمت ز سراپرده ی یزدان نکنید این اسیران شمایند؛ امیران شما بر امیران خود این کینه و طغیان نکنید عترتِ احمد و ویرانه نشینی عجبا! پایه ی مردمی و عاطفه ویران نکنید یوسف فاطمه را جای به زندان ندهید این قَدَر فاطمه را اشک به دامان نکنید مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها ای اختر مدينه و ماه منير شام بر آفتاب روی تو، هر روز و شب سلام تو فاطمی نژادی و نامت رقيه است نور دل حسينی و پرورده ی کرام هم خود کريمه هستی و هم دختر کريم هم خواهر امامی و هم دختر امام چشم اميد ماست به سويت هميشه وقت روی نياز ماست به کويت علی الدّوام گر کوچکی چو نقطه ی پرگار عالمی بي نقطه هيچ دايره نپْذيرد انسجام در رشته ی اسارت اگر جان سپرده ای سر رشته ی امور به دستت بُوَد مدام ای رفته پا به پای اسيرانِ دشت خون تا ديْر و تا خرابه و زندان و بزم عام هم محملِ مجاهده ی دختر علی همسنگر مبارزه ی چارمين امام پيدا بُوَد که واقعه ی کربلای عشق با جان نثاری تو به ويرانه شد تمام تفسير خون سرخ حسينی به مرگ توست اي يادگار خون خدا در ديار شام شد آب، قلب کوچکت از شعله های غم تا آنکه ريخت شهد شهادت تو را به کام بودت غمی عميق، کنم وصف با چه حال ديدی هزار داغ، دهم شرح از کدام دل ها شده است مرکز غم از مصيبتت وقتی تو را به غمکده ی شام شد مقام با سر، پدر به ديدنت آمد که هيچ گاه از دخترش نکرده کس اين گونه احترام روحت به عزمِ بدرقه اش رفت تا بهشت جسمت گرفت در دل آن غم سرا مقام سر زد ز داغ های دلت لاله ها ز خاک آن لاله های سرخ که شد دستِ انتقام مهرت چراغِ محفلِ اربابِ معرفت قبرت برای اهل نظر، مرکزِ پيام دل ها به سوی توست پس از سال ها هنوز ای گنبدت منادیِ پيروزیِ قيام ما را بر آستان تو روی ادب همه ما را به پيشگاه تو عرضِ دعا تمام با دستهای کوچکت از ما بگير دست ای دختر صغير حسين ای رقيه نام مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها کاروان رفت و منِ سوخته دل، جا ماندم آه کز ناقه بیفتادم و تنها ماندم همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ منِ وحشت زده در ظلمت صحرا ماندم در پیِ قافله بسیار دویدم اما پایم ازخار ز رَه ماند و من از پا ماندم کودکی خسته و شب تیره و این دشتِ مخوف چه کنم؟ رو به که آرم؟ که ز ره واماندم ای پدر گر به سرم پا بگذاری چه خوش است که در این بادیه از قافله بر جا ماندم در میانِ اسرا مونسِ من زینب بود که چنین دور هم از زینب کبری ماندم زد "موید" به حریم رضوی بوسه و گفت لله الحمد که بر درگه مولا ماندم مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها ای ماهِ خون گرفته که امشب برآمدی نازم سرت، به سر کشی از دختر آمدی تو باغبانِ عشقی و از دشتِ لاله ها در پیش یک چمن گل نیلوفر آمدی دشمن گرفته کلبه ی ما را ز چهار سو ای دل نواز من ز کدامین در آمدی؟ راضی به زحمتِ تو نبودم که این چنین بر دیدنِ رقیه ی خود با سر آمدی جانِ منی که بر لبِ من آمدی پدر عمرِ منی که گوشه ی ویران سر آمدی ای از سفر رسیده چه آوردی ارمغان دست تهی چرا به بر دختر آمدی؟ یادم بُوَد که رفتی و اصغر به دوش تو اینک چرا بدون علی اصغر آمدی از بزم ما خرابه نشینان دگر مرو ای ماه خون گرفته که امشب برآمدی مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام زینب چو حالِ سختِ حسن را نظاره کرد دامن ز اشک و خونِ جگر پُر ستاره کرد آمد حسین و کرد چو از حال او سوال آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد گفتند دردِ خود ز چه درمان نمی کنی فرمود مرگ را به چه بایِسْت چاره کرد؟ می خواست روزه وا کند از آب کوزه لیک یا رب چه آب بود که کارِ شراره کرد پیدا بُوَد که با جگر او چه کرده است زهری که رخنه در جگر سنگِ خاره کرد دل رَشحه رَشحه داشت ز زخمَ زبان ولی تزویرِ همسرش جگرش پاره پاره کرد جَعده به پاسِ مرحمتِ بی حساب او در حقّ حضرتش ستم بی شماره کرد بارانِ تیر بر تن و تابوت او بریخت تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد در روضه ی بقیع چو شد دفن پیکرش آن خاکِ پاک را همه دارُ الزّیاره کرد یا مجتبی به حالِ "موید" نگاه کن کز چشمِ دل به قبرِ غریبت نظاره کرد مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام آن لاله که عشق و خون، بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام ای اهل مدینه، فتنه بنیان مکنید بر آل علی این همه عصیان مکنید گر لاله نریزید به تابوتِ حسن شرمی ز رسول، تیر باران نکنید مرحوم @ostad_moayed