eitaa logo
استاد سید رضا موید
1.5هزار دنبال‌کننده
13 عکس
3 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار مرحوم استاد سید رضا موید رضوان الله تعالی علیه ارتباط با ادمین 👈 @seromo
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام زینب چو حالِ سختِ حسن را نظاره کرد دامن ز اشک و خونِ جگر پُر ستاره کرد آمد حسین و کرد چو از حال او سوال آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد گفتند دردِ خود ز چه درمان نمی کنی فرمود مرگ را به چه بایِسْت چاره کرد؟ می خواست روزه وا کند از آب کوزه لیک یا رب چه آب بود که کارِ شراره کرد پیدا بُوَد که با جگر او چه کرده است زهری که رخنه در جگر سنگِ خاره کرد دل رَشحه رَشحه داشت ز زخمَ زبان ولی تزویرِ همسرش جگرش پاره پاره کرد جَعده به پاسِ مرحمتِ بی حساب او در حقّ حضرتش ستم بی شماره کرد بارانِ تیر بر تن و تابوت او بریخت تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد در روضه ی بقیع چو شد دفن پیکرش آن خاکِ پاک را همه دارُ الزّیاره کرد یا مجتبی به حالِ "موید" نگاه کن کز چشمِ دل به قبرِ غریبت نظاره کرد مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام آن لاله که عشق و خون، بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام ای اهل مدینه، فتنه بنیان مکنید بر آل علی این همه عصیان مکنید گر لاله نریزید به تابوتِ حسن شرمی ز رسول، تیر باران نکنید مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام روزی که شرارِ ظلم افروخته شد یک بارِ دگر حاصلِ دین سوخته شد از بعدِ شهادتش حسن را از تیر تابوت و تن و کفن به هم دوخته شد مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام مهرت به کائنات برابر نمی شود داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغِ جان گدازِ تو ای گوهرِ وجود سنگ است هر دلی که مکدّر نمی شود ظلمی که بر تو رفت ز بیدادِ اهلِ ظلم بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود تنها جنازه ی تو شد آماجِ تیرِ کین یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن مشمولِ این حدیثِ پیمبر نمی شود فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن آن دیده کور واردِ محشر نمی شود دارم امیدِ بوسه ی قبر تو در بقیع اما چه می توان که میّسر نمی شود با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید ویران چرا بنای ستمگر نمی شود آن را چه دوستی است "موید" که دیده اش از خونِ دل ز داغِ حسن تر نمی شود مرحوم @ostad_moayed
کربلا محشر کبری است، بیا تا برویم تا ببینیم چه غوغاست، بیا تا برویم دیده‌ی سیر و سلوک از همه آفاق بگیر (کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم) پا بزن بر هوس و دست بکش از دنیا کربلا آخر دنیاست، بیا تا برویم راه حج گر چه که بستند به ما، غم نخوریم کعبه‌ی اهل دل آن‌جاست، بیا تا برویم خواستی نعمت جاوید اگر، بار ببند میزبان، حضرت زهراست بیا تا برویم خوان مهمانی سالار شهیدان، پهن است رحمت واسعه پیداست، بیا تا برویم نور مصباح هدی، مرحمت فُلکِ نجات گوشه در گوشه هویداست، بیا تا برویم ساحلِ علقمه، از عطر ابالفضل پُر است تا ببینیم چه زیباست، بیا تا برویم دامنی اشک بیاور که به دامانِ حرم محفل گریه مهیّاست، بیا تا برویم زینب از شامِ بلا آید و گوید غمِ دل تا ببینی چه خبرهاست، بیا تا برویم بشنوی تا که حدیثِ سفرِ کرببلا روضه‌خوان زینب کبری است، بیا تا برویم نو غزالان حرم را که شکسته پر و بال وقت تسکین و تسلّاست، بيا تا برویم از پیِ تسلیتِ مادرِ شش ماهه، رباب که دل افسرده و تنهاست، بیا تا برویم گر شفا می‌طلبی از غمِ جان، این درگاه مهدِ هفتاد و دو عیسی است، بیا تا برویم دست خالی نرود هیچ کس از کوی حسین پسر فاطمه آقاست، بیا تا برویم گر چه دست از تنش افتاد و علم از دستش دست گیر همه سقاّست، بیا تا برویم مرحوم @ostad_moayed
باز اشکم به دیده می‌آید «بوى گل‌هاى چیده می‌آید» باز از دور، بانگ قافله‌اى که به مقصد رسیده می‌آید اربعین آمد و ز شام بلا زینبِ داغ‌دیده می‌آید زائرى بر زیارت قبرى خار در پا خَلیده می‌آید بر مزارِ پدر، پریشان‌حال پسری غم رسیده می‌آید دخترى کز شکنجه‌ها رَسته چون غزال رَمیده می‌آید مادرى بر کنار قبرِ پسر رنگش از رخ پریده می‌آید خواهرت یا حسین! از ره دور با هزاران پدیده می‌آید با سرت هم سفر، قدم به قدم صحنه ها آفریده می‌آید نخل بارآور قیام تو را به بیان پروریده می‌آید تار و پود ستم به تیغ زبان آنکه از هم دریده می‌آید سربلند است از شکستِ یزید گر چه قامت خمیده می‌آید بود قصدش کمالِ نهضت تو نِک به مقصد رسیده می‌آید با زبان قلم "موید" گفت: باز اشکم به دیده می‌آید مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها من باغبانِ باغ به آتش کشیده ام اینک به باغ سوخته ی خود رسیده ام تفسیرِ آیه های کبیر شهادتم تصویرِ لاله های به خون در تپیده ام من زینبم، کفیل اسیرانِ دشتِ خون من زینبم که رنجِ اسارت کشیده ام ای سرپرستِ قافله ی عشق، ای حسین! برخیز ای شهیدِ به خاک آرمیده ام رفتم به سوی شامِ بلا و در این سفر در هر کجا حماسه ی نور آفریده ام حسّ وظیفه زنده نگه داشته مرا ورنه هزار بار، دل از جان بریده ام با آن که در زیارت قبرت به اربعین چندین فضلیت از لب جدم شنیده ام هرگز گمانِ دیدنِ قبرت نداشتم دیدم کنون و کاش نمی دید دیده ام دیدم نوشته قبر حسین است این مزار شستم چو خاکِ قبر تو با اشک دیده ام مرحوم @ostad_moayed
اى مونسِ دل! بیا و جانم باش مانند گذشته هم‌زبانم باش  برخیز و بگیر دست خواهر را اى پیکرِ پاره پاره! جانم باش باز آمده کاروان پیروزت برخیز و امیر کاروانم باش از گریه سفید گشته چشمانم برخیز و فروغ دیدگانم باش این چند شبى که بر تو مهمانم برخیز و دوباره میزبانم باش در ظلمت شب، چراغ بزم‌افروز در گرمى روز، سایبانم باش تنها به مدینه می‌روم، آرى برخیز و دوباره هم‌عنانم باش از آتش شرم شعله‌ور گردم چون سوى مدینه بى تو برگردم من روى به شام کرده، برگشتم تکمیل قیام کرده، برگشتم من روز ستمگران شامى را تاریک چو شام کرده، برگشتم بیدادگرانِ جام در کف را من زهر به کام کرده، برگشتم من نهضت سرخ کربلایت را با فتح، تمام کرده، برگشتم آن جا که کسى امام را نشناخت یارى ز امام کرده، برگشتم بر شیعه سلام گفتى از مقتل ابلاغ سلام کرده، برگشتم گفتى به جهان دهم پیامت را اجراى پیام کرده، برگشتم برگشتم و جان به فدیه آوردم بازوى کبود هدیه آوردم جان‌هاى به لب رسیده آوردم دل‌هاى به خون تپیده آوردم یک سلسله از سلاله‌ی زهرا یک قافله داغ‌دیده آوردم در ساحل دجله تشنه‌کامان را یک بادیه اشک دیده آوردم هرگز نه شنیدن است چون دیدن غم‌هاى شنیده، دیده آوردم با موى سپید آمدم از شام یعنى که ز شب، سپیده آوردم اى رهرو راست قامتان برخیز پیش تو قدى خمیده آوردم پیغمبر نهضت حسینم من پیغام سر بریده آوردم اینجا به طواف پیکرت بودم آنجا به زیارت سرت بودم از هر ستمى نشانه دارم من گل‌ْزخم به دست و شانه دارم من پر سوخته مرغِ آتشم ز آن رو جان‌سوزترین ترانه دارم من از خاطره‌هاى روز عاشورا دل سوختنِ شبانه دارم من چون شمعِ ز پاى تا به سر، سوزان در آتش و آب، خانه دارم من اى کعبه‌ی عشق! بر سر قبرت راز دل محرمانه دارم من هر موى من ار زبان نمی‌گردد از آتش دل زبانه دارم من از بهر گریستن به هجرانت بیش از همه کس بهانه دارم من اى روشنى دو دیده‌ام! برخیز از شام بلا رسیده‌ام، برخیز چون صیحه به روى ما عسس می‌زد فریاد به حالمان جرس می‌زد بر پاى برهنه‌ام چهل منزل می‌رفتم و بوسه خار و خس می‌زد در راه چو حالِ کودکى دیدم در بندِ جفا نفس نفس می‌زد دستیش به ناسزا به بر می‌خوانْد پاییش به تازیانه پس می‌زد بیداد نگر که دست بیدادى زنجیر به پاى دادرس می‌زد دیدم من و کاش تا نمی‌دیدم! بر لعلِ تو چوب بوالهوس می‌زد بر جان و دل بتول می‌زد چوب بر بوسه گه رسول می‌زد چوب آتش ز سحاب ریخت، دیدم من در شام خراب ریخت، دیدم من بر شامى و شامیان حق‌نشناس آیات عذاب ریخت، دیدم من در بزم یزید بر سر ما غم مانند شهاب ریخت، دیدم من گل‌ْبرگِ عذارِ عترتِ یاسین از شرم، گلاب ریخت، دیدم من داغى که به سینه داشت، حس کردم اشکى که رباب ریخت، دیدم من با زخمِ زبان، عدو نمک ما را بر قلب کباب ریخت، دیدم من در تشت طلا به لعل خونینت او دُرد شراب ریخت، دیدم من می‌دیدم و دل‌شکسته بودم من افسوس که دست‌بسته بودم من جانى ز فراق، شعله‌ور دارم قلبى ز ملال، پُرشرر دارم ترسم شررش مدینه را سوزد این داغ که از تو بر جگر دارم تا آخر عمر، هر کجا باشم نقشى ز رخ تو در نظر دارم جانسوز تر از تمامى غم‌ها من داغ رقیّه بر جگر دارم صد پاره دلى چو جسم صد چاکت سوغات برایت از سفر دارم تا مطبخ و دیْر رفت و تا ویران چندان که من از سرت خبر دارم شرمنده‌ام از لبان عطشانت آبى اگر از فرات بردارم هر قطره‌ی آب را که می‌نوشم با یاد لبت چو دجله می‌جوشم مرحوم @ostad_moayed
اسلام ز سعیِ مسلمین ریشه گرفت وز خون حسین نخلِ دین ریشه گرفت نخلی که حسین روز عاشورا کاشت از اشکِ عزای اربعین ریشه گرفت مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام سرچشمه ی خیر و برکات است حسین معراجِ صلات‌ و صلوات است حسین فرمود نبی: نوشته بر ساقه ی عرش مصباح هدی، فُلک نجات است حسین مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها ندارم از غم، آن حالت که گویم حالت خود را پریشان‌تر شوم چون یاد آرم حسرت خود را تو سرّاللّهی و آگاهی از حالم؛ ولی خواهم بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را به کویت از پیِ تجدیدِ دیدار آمدم اینک پذیرا شو، برادر! زائرین تربت خود را حسین! ای میزبانِ خلق، ما هستیم مهمانت دریغ از ما مفرما رحمتِ بی منّت خود را به عنوان اسارت رفته و آزاد می‌آیم به دست آوردم آخر، عجز دشمن، عزّت خود را به شام و کوفه رفتم، خطبه خواندم، بازگشتم من به نیکی داده‌ام انجام، مأموریّت خود را به هر منزل تو با ما هم قدم بودی ولی آخر چرا در خانه‌ی خولی نبردی عترت خود را؟ نبینی تا به رخسارم نشان درد و حرمان را بپوشم در نقاب اشک خونین، صورت خود را اگر پرسی ز من حال رقیه دخترِ زارت به آهی جان گداز ابراز دارم خجلت خود را غمِ مرگِ رقیه دخترت، یک باره پیرم کرد از این ماتم، هلالی کرده‌ام من قامت خود را نیاوردم به کف در این سفر من دُرّ پیروزی ندادم تا ز کف آن گوهر پُر قیمت خود را "موید" گاه گاهی بر غم من اشک می‌ریزد به جان من مگیر از او نگاه رحمت خود را مرحوم‌ @ostad_moayed