🏴 السلام علیکِ یا فاطمة الـزهرا سخنرانی استاد سیدهادی عظیمی در مراسم عزاداری بانوی دو عالم فاطمه زهراسلام‌الله‌علیها برای خانمها و آقایان #شهرری سه‌شنبه و چهارشنبه (هشتم و نهم بهمن‌ماه) شروع مراسم از ساعت ۱۹:۳۰ مکان: شهرری، چهارراه چشمه‌علی، خ شهیدغیوری، کوچه سنارا، حسینیه حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

سلام دوستان عزیز ❌به اطلاع می‌رساند کلاس "تربیت فرزند" یکشنبه ۹۸/۱۱/۶ برگزار نمی‌گردد.❌ لطفا رسانه 🤝 باشید. 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

🕯✨🕯✨🕯✨🕯✨🕯

#کلیپ 🎬 خیابان‌هایِ این روزهای تهران . . . 🎤 🚫 و فاطمیه ای بـــدونِ فاطمه «س»... www.aparat.com/v/5xTZE #لیله_القدری_بنام_فاطمه 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

سلام رفقا✋ شب همگی بخیر✨ و عزاداریهاتون قبول درگاه حق🖤 دوستان اگر بین شما عزیزان افرادی هستند که در این موارد میتونند در راه جهانی شدن اسلام به ما کمک کنند لطف کنند به ادمین پیام بدن ۱. کات و برش صوت و فیلم ۲.پیاده سازی صوت ۳.تایپ 🌸🌸🌸🌸🌸

گریه های حضرت زهرا برای رسوا کردن کسانی بود که عمامه پیامبر رو به سر میگذاشتند اما... حتما ببینید و انتشار دهید #عمامه_های_انگلیسی 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

🌺✨🌺✨🌺✨🌺

سلام رفقا ان‌شاءالله یکشنبه ۲۰بهمن۹۸ساعت ۳ کلاس تربیت فرزند تشکیل می‌شود. آدرس: شهرری، میدان حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام، خیابان قم، خیابان کاشانی، نبش کوچه میربرزگر، مؤسسه منتظران منجی علیه‌السلام. مهدکودک در محل موسسه همراه با مربیان عزیز برقراره 🎊 لطفا رسانه باشید🤝

اولین تمدنی که ابلیس پایه گذاشت☄ 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

در این عید بزرگ و حقیقی👆همه می آییم✊😌 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

‌‌🌸 ولادت مادر مهربان هستی مبارک🌸‌ ‌ 🍃‌‌🌺گل محمدی من خوش آمدی🌺🍃 ‌‌🎙بانوای: #حاج‌میثم‌مطیعی‌‌ 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

سلام همراهان نور✨✨ فردا ۲۷ بهمن‌۹۸و یکشنبه آینده ۴ اسفند۹۸ کلاس تربیت فرزند استاد بزرگوار برگزار نمی‌‌گردد.❌ لطفا رسانه🤝باشید.

✅طاغوت زمان بت ها چه کسانی بودند⁉️ ✅پرستش یعنی چه⁉️ 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

ظاهر نمیتواند شما را در بحرانها نجات دهد❌ 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

مقام معظم رهبری: ماه رجب فرصت تقرّب به ارزش‌های الهی و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار و فرصت خودسازی است. فرارسیدن حلول ماه رجب✨ و ولادت امام محمد باقر(ع)🌺 تبریک و تهنیت باد. 🌸 @ostadazimi_ir 🌸

وقتي مادربزرگ زنگ مي زد و با خبر آمدنش ما را ذوق زده مي كرد حتما سؤال مي كرد: چه مي خواهيد؟ بس كه دوستمان داشت، بس كه براي لبخندها و بالا پريدن ها و خوشحالي مان دلتنگ بود. مادر ابرو بالا مي انداخت و اشاره مي كرد كه بگوييد: خودتان را مي خواهيم! اما دل توي دلمان نبود كه مادر بزرگ وقتي قربان صدقه مان مي رود دوباره بپرسد: چي مي خواهيد؟ و ما همه فكر و ذكرمان سوغاتي هاي رنگارنگ بود. وقتي هم كه يكي دو روز بعد بابا مي رفت ترمينال يا فرودگاه دنبالشان باز فقط چشممان دنبال سوغاتي ها بود و حتى وقتي مادربزرگ ما را بغل كرده بود و به سينه مي چسباند باز هم از گوشه چشممان به چمدان و ساكش نگاه مي كرديم كه بابا كجا مي گذاردشان و باز هم وقتي دور هم مي نشستيم و مادر چاي مي آورد بيتاب بوديم كه مادر بزرگ احوالپرسي هايش را بكند و چايش را بنوشد و حرفهايش با بزرگترها تمام شود و زودتر برود سراغ سوغاتي ها و مادربزرگ هم كه خوب اين را مي فهميد نشسته و ننشسته استكان چاي را نصفه رها مي كرد و مي رفت مي نشست كنار چمدانش و هر چي مامان حرص مي خورد با محبت نگاهمان مي كرد و مي گفت من خسته نيستم، چاي من ديدن اين بچه هاست! و وقتي از سروكولش بالا مي رفتيم و مامان ناراحت مي شد و دعوايمان مي كرد مادربزرگ اخم مي كرد و مي گفت: چه كارشان داري ؟ "نوه هاي خودم هستند"! آه كه چه قدر توي اين يك جمله آرامش بود و چه قدر اين عتاب و خطاب مادربزرگ براي ما امنيت داشت كه مي گفت: "به كسي ربطي ندارد ! نوه هاي خودم هستند"! آن وقت با مهرباني و لبخند سوغاتي ها را تقسيم مي كرد، و آن چند روز كه مادربزرگ پيش ما بود سخت گيري هاي مادر و پدر هم قدري كم مي شد چون يك بزرگتر قوي و مهربان بود كه مي گفت: نوه هاي خودم هستند! و ما مي دانستيم هر وقت بخواهيم خودمان را لوس كنيم مي توانيم به آغوشش پناه ببريم. مي گفت: اين چند روز كه من اينجا هستم با اين بچه ها كاري نداشته باشيد! مادربزرگ را دوست داشتيم به خاطر مهرباني هايش ، به خاطر قصه هايش، به خاطر تحمل و مدارايش، به خاطر سوغاتي هايش و او خوب مي فهميد كه گرچه خودش را دوست داريم ولي قد وقواره ما عمق مفهوم خودتان را مي خواهيم نيست! اين حرف گرچه از عمق جان مامان و بابا در مي آمد اما براي ما تعارف بود، چون بچه بوديم! ...حالا حكايت ماست و پدري كه مي گويد "ما عبدتك خوفا من نارك/ خدايا به خاطر ترس از آتش عبادت نمي كنم" و ما بچه هايي كه گرچه به تعارف مي گوييم:"و لا طمعا في جنتك/ به طمع بهشت عبادت نمي كنيم" اما چشممان دنبال چمدان سوغاتي هايي است كه قرار بوده با رسيدن ماه رجب گشوده شود و خدايي كه آغوش مهر و محبتش را باز كرده و براي همه ابرو بالا مي اندازد و اخم مي كند كه فضولي موقوف! چه كار داريد ؟ "الشهر شهري والعبد عبدي و الرحمة رحمتي/ ماه ماه من است و بنده هم بنده من و رحمت هم رحمت من است"! هر كه را بخواهم - هر چه گنهكار و بدكار- مي بخشم ! ما قد وقواره مان قد و قواره پدر امت امير المؤمنين نيست كه بگوييم: خدا را براي خودش مي خواهيم ! ما كودكان معرفت و ايمان، يكسال چشم به راه بوده ايم تا ماه رجب برسد و خودمان را براي خدا لوس كنيم و خستگي ها و دلتنگي هايمان را در آغوش محبت و لطفش بياندازيم. يكسال منتظر ماه رجب بوده ايم تا خرابكاري ها و بدرفتاري هايمان را درست كند و ببخشايد. يكسال منتظر ماه رجب بوده ايم تا خدا با چمدان سوغاتي هايش برسد و مغفرت و رحمت و رضوان و غفرانش را بر سر و رويمان بريزد و بگويد: " بنده هاي خودم هستند، به كسي هم ربطي ندارد"!