#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠۱۱- حدوث عالم
✍️ آیات و روایات فراوانی دلالت بر حدوث عالم ذاتا و زمانا میکند یعنی خداوند متعال عالم را پس از عدم محض خلق کرده است ولی فلاسفه قائلند به قدم عالم زماناً استاد مطهری میگوید: «آنها میگویند حق متعال علت تامه مخلوقات و علت تامه عالم است و بنابراین امکان انفكاك عالم از ذات باری تعالی در کار نیست. ذات باری تعالی که قدیم است عالم هم باید قدیم باشد، که گاهی با این تعبیر بیان میشود: «العالَم معلولٌ للقديم - که مقصود باری تعالی است- و كلّ معلولٍ للقديم قديمٌ، فالعالمُ قديمٌ». [۱]
👈 آیات قرآن در زمینه حدوث عالم پس از عدم به چند دسته تقسیم میشود:
۱- آیاتی که لفظ بدأ به کار رفته است مانند :
«أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» [۲]
«آیا ندیدند چگونه خداوند متعال خلقت را آشکار مینماید سپس آن را باز بر میگرداند»
♦️ابن منظور میگوید:
«بدأ في أسماء الله عزّ و جلّ المُبدئ: هو الذي أنشأ الأشياء واخترعها ابتداء من غير سابق مثال» [۳]
(خالق به کسی گفته میشود که تمام اشیاء را بعد از نبود آنها بیافریند»
۲- آیاتی که در آن واژه خلق به کار رفته است مانند «اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ » [۴]
♦️ابن اثیر میگوید:
«الخالق هو الذي أوجد الأشياء جميعها بعد أن لم تكن موجودة» [۵]
۳- آیاتی که در آن واژه بدیع به کار رفته است مانند «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ » [۶]
♦️ابن منظور میگوید:
«بديع السموات والأرض أي: خالقها و مبدعها فهو سبحانه الخالق المخترع لا عن مثال سابق» [٧]
«آفریننده آسمانها و زمین یعنی خالق و مبدع آنها پس او خالق و مخترع است نه از روی نمونه ای که سابقا وجود داشته»
👈اما روایات حدوث عالم پس از عدم محض نیز به چند دسته تقسیم میشود:
۱- روایاتی که دلالت میکند براینکه حق تعالی موجود بود بدون آنکه مخلوقی را پدید آورده باشد و ما سوى الله چه در طول و چه در عرض حق تعالی را در ازل نفی مینماید این احادیث کلمه شيئ را در سیاق نفی قرار داده و افاده سلب عموم از همه مخلوقات در ازل مینماید. مانند:
❇️« عَنْ زراره قَالَ: قِلَّتُ: لأبی جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ: أکَانَ اللَّهِ وَ لَا شیء؟ قَالَ: نَعَمْ کَانَ وَ لَا شیء » [٨]
«جناب زراره میگوید به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم آیا خدا بود و هیچ چیز نبود؟
حضرت فرمودند: بله او بود و هیچ چیز نبود»
❇️ عن الإمام الباقر (علیه السّلام):
« أُخْبِرُكَ أَنَّ اَللَّهَ عَلاَ ذِكْرُهُ كَانَ وَ لاَ شَيْءَ غَيْرُهُ، وَ كَانَ عَزِيزاً وَ لاَ عِزَّ لِأَنَّهُ كَانَ قَبْلَ عِزِّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ «سُبْحٰانَ رَبِّكَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّٰا يَصِفُونَ» وَ كَانَ خَالِقاً وَ لاَ مَخْلُوقَ، فَأَوَّلُ شَيْءٍ خَلَقَهُ مِنْ خَلْقِهِ اَلشَّيْءُ اَلَّذِي جَمِيعُ اَلْأَشْيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ اَلْمَاءُ. » [٩]
«حضرت باقر العلوم (علیه السّلام) فرمودند: تو را خبر میدهم به اینکه خداوند بود و هیچ چیزی غیر او نبود عزیز بود در حالی که عزتی نبود، چون او قبل
از عزت بود»
۲- احادیثی که بیان مینماید ذات حق تعالی در ازل متفرد بود و ما سوای او معدوم بودند سپس آفرینش را آغاز نمود و این معنی به وسیله کلمه (ثمّ) که دلالت بر تعقّب و فصل میکند ابلاغ شده است.
❇️ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَجْرَيْتُ اِخْتِلاَفَ اَلشِّيعَةِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعَ اَلْأَشْيَاءِ » [١٠]
«راوی میگوید خدمت امام جواد (علیه السّلام) بودم به حضرت اختلاف شیعه
را عرض کردم پس فرمود ای محمد بدرستی که خداوند تبارک و تعالی همیشه یکتا و متفرّد به وحدانیت بود سپس محمد و علی و فاطمه (علیهم السّلام) را خلق فرمود، سپس هزار روزگارمکث نمود و سپس جميع اشیاء را خلق فرمود. »
ادامه 👇
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۱۲- عشق مجازی (١)
♦️استاد مطهری:
«عرفا در همین زمینه است که میگویند عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات احدیت میگردد... اما این نکته را نباید فراموش کرد که این نوع عشق... قابل توصیه نیست؛ وادیی است بس خطرناك. از این نظر مانند مصیبت است که اگر بر کسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله کند، مکمل و پاک کننده نفس است، خام را پخته و مکدّر را مصفّا می نماید، اما مصیبت قابل توصیه نیست. کسی نمی تواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی، مصیبت برای خود خلق کند و یا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید. » [۱]
♦️ولی ملاصدرا میگوید که مشایخ عرفان، شاگردان خود را امر به عشق مجازی می کنند:
«لأجل ذلك هذا العشق النفساني للشخص الإنساني إذا لم يكن مبدؤه إفراط الشهوة الحيوانية بل استحسان شمائل المعشوق و جودة تركيبه و اعتدال مزاجه وحسن أخلاقه و تناسب حرکاته و أفعاله و غنجه و دلاله معدود من جملة الفضائل و هويرقّق القلب ويذكّى الذهن و ينبه النفس على إدراك الأمور الشريفة ولأجل ذلك أمر المشایخ مریدیهم في الابتداء بالعشق» [۲]
« به همین جهت این عشق نفسانی برای شخص انسانی اگر مبدأ آن افراط شهوت حیوانی نباشد بلکه نیکو دانستن شمائل و قیافه معشوق و جالب بودن ترکیب و معتدل بودن مزاج او و خوش اخلاق بودنش و تناسب و موزون بودن حرکات و کارهای او و ناز و کرشمه اش باشد، نیکو شمردن اینها همه از فضائل انسان حساب میشود و قلب را رقیق و ذهن را تربیت نموده و نفس را آگاه برادراک امور شریفه مینماید و به همین جهت است که مشایخ و بزرگان صوفیه و عرفاء مریدهای خویش را در ابتداء سیر و سلوک دستور به عشق بازی میدهند. »
♦️ملاهادی سبزواری در حاشیه براسفار اشکالی را مطرح میکند که چطور مشایخ عرفان امربه عشق مجازی میکنند در حالی که این کار خلاف شرع است، سپس در مقام جواب میگوید: «لعلّهم جوّزوا اجتماع الأمر والنهي» [۱]
یعنی شاید آنان قائل به جواز اجتماع امر و نهی بوده اند.
✍️ پرواضح است که این جواب در حقیقت اعتراف به اشکال است زیرا در شریعت دستور به عشق مجازی داده نشده بلکه از آن نهی شده.
و اما مسأله جواز اجتماع امر و نهی نیز معنایش جواز ارتکاب حرام نیست بلکه معنای آن این است که اگر کسی با اختیار خودش را در زمین غصبی گرفتار کرد کار حرامی کرده ولی چون واجب است از زمین غصبی خارج شود چاره ای نیست جز آنکه در آنجا تصرف کند بنابر این، هم حرام مرتکب شده و هم واجب را عملی کرده ولی این بحث ربطی به عشق مجازی ندارد و حرمت آن را تصحیح نمی نماید.
زیرا سالک از اول نباید خود را مبتلا به حرام کند. نتیجه آنکه مشایخ امربه حرام کرده اند و سالک را در حرام انداخته اند. یعنی هنوز سؤال به جای خود باقی است
♦️استاد مطهری میگوید:
«بدیهی است این چنین فرضیه [ آزادی مطلق ] به ظاهرشیرین و دلپذیری به عنوان اصلاح مفاسد اخلاقی و اجتماعی، طرفداران زیادی خصوصاً در میان جوانان مجرد پیدا میکند. ما در کشور خودمان میبینیم چه کسانی از آن طرفداری میکنند. چه از این بهتر که خود را دراختیار دل، و دل را دراختیار هوس قرار دهیم و درعین حال عمل ما اخلاقی و انسانی شمرده شود و نام ما در لیست محصلین اخلاقی اجتماعی قرار گیرد؛ هم فال است و هم تماشا، هم کامجویی است و هم خدمت به نوع، هم تن پروری است و هم اصلاح نفس، هم شهوت است و هم اخلاق؛ بی شباهت به عشق مجازی که در میان برخی از متصوّف مآبان خودمان معمول بوده نیست؛ چه از این بهتر که آدمی از مصاحبت شاهدی زیباروی بهره مند گردد و این کار او سلوك الى الله شمرده شود!. » [۴]
✍️ اگر در عشق مجازی خاصیت وصول الى الله بود چرا در آیات و روایات که هر دو بیان کننده کمالات بشر هستند ذکری از آن نیست و چرا هیچ یک از انبياء عظام و ائمه اطهار به اصحاب و یاران خود، چنین دستوری را نداده اند. بلکه بر عکس، به جهت اینکه انسان پیوسته در معرض شیطان و هوای نفس است ادله متعددی بر منع وردع شارع از عشق و مقدمات آن مانند نگاه کردن، مشاهده میشود.
ادامه...
-----------------------------
📚 منابع :
[۱]: مجموعه آثار ج۱۶ص ۲۵۳
[۲]: اسفار ج ۷، ص ۱۷۳
[٣]: اسفار ج ۷ ص ۱۷۴ حاشیه
[۴]: مجموعه آثارج۱۹ ص۶۵۷
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
--------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ١٢- عشق مجازی (٢)
❇️ «عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام عَنِ الْعِشْقِ قَالَ قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَیْرِهِ. » [١]
«از مفضل نقل شده که گفت از امام صادق (علیه السّلام) از عشق سؤال نمودم حضرت فرمودند: قلبهایی هستند که از یاد خدا خالی شده خداوند محبت غیر خودرا به آنها چشانده. »
❇️ عن امیر المؤمنين (علیه السّلام): مَن عَشَق شَیئاً أعشَی بَصَرهُ وأمرَضَ قَلبَه فَهُو یَنظَرُ بَعینٍ غَیرِ صَحیحَه ویَسمَع بأذن غیرِ سمیعَهٍ قَد خَرَقَت الشَّهَواتُ عَقلهُ وَ اماتَت الدُّنیا قلبَه وولهَت علیها نفسُهُ فهُو عَبدٌ لَها » [٢]
حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: هر کس که عاشق چیزی شود نابینایش میکند و قلبش را بیمار کرده با چشمی بیمار مینگرد و با گوشی بیمار میشنود خواهشهای نفس پرده عقلش را دریده دوستی دنیا دلش را میرانده شیفته بی اختیار دنیا و برده آن است. »
❇️ قال الله تعالى: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ » [٣]
«بگوای پیامبر به مؤمنین بپوشانند چشمهای خود را از آنچه حرام است دیدن آن که متوجه به جانب نامحرم باشد و نگه دارند عورتهای خود را از نامحرم. »
❇️ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: اَلنَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً. » [۴]
«امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: نگاه تیری از تیرهای مسموم شیطان است و چه بسیار نگاهی که موجب حسرت طولانی گشت. »
♦️درباره ابن عربی نوشته اند:
«شیخ مکین الدین را دختری بوده زیبا و پارسا و دانا موسوم به «نظام» و ملقب «به عين الشمس و البهاء» که در تقوا و پارسایی، خصایل پسندیده، رفتارسنجیده و کمالات اخلاقی و زیباییهای جسمانی، فریده [۵] عصر، يتيمه [۶] دهرو یگانه روزگارش بوده است.
دیدار این دختردر ابن عربی اثری فوق العاده بخشیده و او را مجذوب و شیفته خود گردانیده و الهام بخش اشعار عاشقانه و تغزّلات عارفانه وی و بالاخره موجب به وجود آمدن کتاب قابل تحسین ترجمان الاشواق گردیده است.
ابن عربی در مقدمه کتاب مذکور، در وصف و ستایش نظام، داد سخن داده و کمال و جمالش را، تا حد امکان و طاقت بشری ستوده، و درباره اش چنین نوشته است: «و برای این استاد، که خداوند از وی خشنود باد، دختری بود دوشیزه، لطيف پوست، لاغر شکم، باريك اندام که نگاه را در بند میکرد، و محفل و محفلیان را زینت میبخشید و نگرنده را دچار حیرت میکرد.
نامش نظام بود و لقبش عين الشمس و البهاء (چشمه نور و زیبایی).
او از زنان عابد و عالم و زاهد و معتکف و به راستی پیشوای حرمین و پرورده بلد امین اعظم بود. گوشه چشمش فریبا و اندامش نازك و زیبا بود.
چون سخن بسیار میگفت، سخن را درمانده میکرد و چون کوتاه میگفت ناتوان. با اینکه زبان آور بود، سخنش روشن و آشکار بود. چون زبان به سخن میگشود قسّ بن ساعده [٧] از سخن باز میماند، و چون دست به بخشش میگشود، معن بن زائده [٨] خود را پنهان میکرد و چون حق سخن را ادا میکرد سموأل [٩] گامهایش را کوتاه میکرد، از عذرای بتول است. در این کتاب جزئی از خاطر اشتیاق را از آن ذخایر واعلاق به نظم آوردیم و از آرزومندی نفس آرزومند پرده برداشتیم و به جهت اهتمام به امر قديم و ایثار به مجلس کریم او را از علاقه خود آگاه کردیم. پس در این جزء هر نامی که ذکر میکنم از وی کنایه میآورم و به هر داری که ندبه میکنم، دار او را قصد میکنم [۱٠] که:
مرضی من مريضة الاجفان
علّلانی بذكرها علّلانی
طال شوقي لطفلة ذات نثر
ونظام و منبروبيان
من بنات الملوك من دار فرس
من اجلّ البلاد من اصبهان
بیماری من از عشق آن زیبای خمار چشم است، مرا با یاد وی درمان کنید.
عشق من به آن زیبای نازپرورده نازك بدنی به درازا انجامید که صاحب نثرو نظام و منبر و بیان است که از شاهزادگان (مقصود پارسازادگان است زیرا ابن عربي بنات ملوك را به معنای دختران زهاد گرفته که به عقیده وی زاهدان فرمانروایان و پادشاهان راستین زمین اند) سرزمین ایران، ازبزرگترین شهرهای آن سامان، اصفهان است. » [۱١]
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
⚜️ ۱۳- تقابل تصوف با دین
بعضی از محققان آثار صوفیه میگوید:
🔹«تصوف در برابر اهل شرع که عشق، معشوق، رقص، سماع و شراب را مطلقا حرام اعلام کرده بودند، راه تاویل گشود.
🔹عشق را پایه سلوك نامید و عشق مجازی - یا محبت مفرط فردی به شخص دیگر را که گاه با هوای نفس و شهوت نیز در میآمیزد- به مثابه پلی برای عبور و وصول به عشق حقیقی، یعنی عشق به خدای قادر لايزال قلمداد کرد و رقص و سماع را نسبت به اشخاص و نیات قلبی آنان حلال و واسطه جذبه الهی دانست.
🔹مردی را در زی جوانمردی پذیرفت و گفت: بسیاری از مردان بدین مقام راه نیافته اند، حال آنکه زنانی این مراحل جوانمردی را پشت سر گذاشته اند. حجاب را به اعتبار اخوت برای زنان سهل گرفت. حتی از طرف باطنیان، حجاب کاملا از بین رفت. به مجالس اخوان، شراب و سماع وزن، راه یافت و از این رو گروهی کثیر از مردم را به سوی خود جلب کرد. درحالی که اسلام قراردادی، انسانها را از روی اعتقادات آنان طبقه بندی میکرد، تصوف بلند نظری کامل نشان داد و همه انسانها را یکسان دانست و گفت: عارف، یعنی مرد شناسای حقایق، به منزله آبی است که به شکل و رنگ ظرف خود در میآید. حتی بدین حد اکتفا نکرد و خیرو شر را به طور نسبی و اضافی پذیرفت و کارهایی را که از مردم سر میزد، نسبت به استعداد افراد، آنها را درست و بجا وانمود کرد. چنانکه مشهود است
🔹تصوّف از يك سو نسبت به زمان خویش با وسعت نظر مترقی خود، راه آزاد اندیشی را برای بشریت میگشود و از سوی دیگر با اغماض بیکرانش به صورت تسلی گاه عظیمی برای انسانها جلوه میکرد. از این جهت، انسانهای بستوه در سایه این مکتب که از قید زمان و مکان رسته بود و رویدادها را تجلی اراده ذات باری و اجتناب ناپذیر میدانست، آرامشی بدست میآوردند. »
📚 مولانا جلال الدين ص ۴۵-۴۶ عبد الباقی گولپینارلی / توفيق سبحانی
--------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۱۴- حقله ذكر
استاد جوادی آملی میگوید:
«مرحوم فیض در وافی، در ابواب ذکر و دعاپس از نقل آیه فوق آیه «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ » را نقل کرده و میفرماید،
از این آیه دانسته میشود که عمل برخی از صوفیان که با کلامی بلند به کلمه توحید میپردازند، مصداق اعتدا و تجاوز از حدود شرعی ذکر و دعا و ناپسند است، زیرا در این آیه کیفیت نیایش مشخص شده و آن خفیه و نهان و آرام و آهسته است و شکّی نیست که اگر روش آنها از دایره اذکار شرعی خارج شده و به اشعار و رفتار دیگری که در اثنای ذکرو وجد مانند سماع و رقص و شهيق و نهیق و نظایر آنها بپردازند، بدعت در دین وارد کرده و به استهزای شرع مبین پرداخته اند و باید که از شر نفس خود به خدای سبحان پناه برند...
«ریاض الجنة» آن را «حلق الذكر» یعنی حلقههای ذکر خواند و مراد از حلقههای ذكر مجامعی است که در آن طلب علوم دینی میشود، زیرا حلقههایی که از نبی اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) توسط اصحاب پیامبر به ما رسیده است همین مجالس دینی یا مجالسی است که در آنها به موعظه الهی پرداخته میشود؛ امّا مجامعی که از صوفیه برای اذکار آشکار مشهود شده است، از طریق اهل بیت، خبری در مورد آنها وارد نشده است. »
📚 تحرير تمهيد القواعد ص۲۲۱-۲۲۲
---------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۱۵- رقص وسماع
♦️دکتر قاسم غنی درباره انگیزه سماع و رقص صوفیان مینویسد:
«بزرگان صوفیه از همان دورههای قدیم به این نکته پی برده اند که اضافه بر استعداد صوفی و علل و مقدماتی که او را برای منجذب شدن قابل میسازد وسائل عملی دیگری که به اختیار و اراده سالک است نیز برای ظهور حال فنا مؤثر است بلکه برای پیدا شدن حال و وجد، عامل بسیار قوی محسوب است از جمله موسیقی و آواز خواندن و رقص که همه آنها تحت عنوان سماع در میآید. » [۱]
♦️درباره میر سید علی همدانی که از مشایخ صوفیه است نوشته اند:
«طبق آداب صوفیانه بعد از دریافت حضور، علی همدانی برقص و سماع تمایلی پیدا کرد و در هفته ای دو بار على التواتر در حیاط خانقاه مزدقان این عمل را انجام میداد. این سماع برای تحریك و تهیج جذبات لطيف وعالی است و آداب و رسوم مخصوصی دارد.
وقتی علی همدانی راجع به اهمیت رقص و سماع صوفيانه به جعفر بدخشی فرمود: «هرکه دربدایت ارادت عاشق سماع نباشد از وی هیچ کاری برنیاید» بقول صاحب مستورات وقتی از علی همدانی راجع به سماع پرسیدند که اصلش چه است؟ گفت که از روی شرع اسلامی آن بدعت است و نادرست و برای ناپختهها و نارسیدهها بکلی ممنوع است. اضافه نمود که سماع امری است که بدون اختیار از شدت جذبات سر میگیرد و آتشی است که سوز عشق و محبت الهی را تیزترو شعله ورتر میسازد. سماع مربوط به عشق است و عشق دلیل و برهان منطقی ندارد. » [۲]
❇️ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَنْهَاكُمْ عَنِ اَلزَّفْنِ
وَ اَلْمِزْمَارِ وَ عَنِ اَلْكُوبَاتِ وَ اَلْكَبَرَاتِ. [٣]
شما را نهی میکنم از رقص ونی و طبل و دهل.
❇️ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اِسْتِمَاعُ اَلْغِنَاءِ وَ اَللَّهْوِ يُنْبِتُ اَلنِّفَاقَ فِي اَلْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ اَلْمَاءُ اَلزَّرْعَ. [۴]
شنیدن آواز غنائی ولهو، نفاق را در دل میرویاند همان طور که آب گیاه را میرویاند.
------------------------------
📚 منابع :
[۱]: فلسفه عرفان ص۲۸۲-۲۸۳، دکتر یحیی یثربی
[۲]: احوال و آثار میر سید علی همدانی (شش رساله)، متن، ص: ۱۵
[٣]: الکافی ج۶، ص: ۴۳۲
[۴] الكافی ج۶، ص: ۴۳۴
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۱۶- تسلیم محض
♦️استاد مطهری:
«مشایخ عرفان پیروان خویش را احیاناً آنچنان وارد مرحله «تسلیم» میکنند که اگر پیر مغان اشارت کند سجاده به میرنگین مینمایند. اما در هیچ کدام از آنها گرمی و حرارت توأم با نرمی و لطافت و صفا و رقّتی که در پیروان علی، تاریخ نشان میدهد نمی بینیم... آری فیلسوفان شاگرد میسازند نه پیرو، رهبران اجتماعی پیروان متعصب میسازند نه انسانهای مهذّب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم میسازند نه مؤمن مجاهد فعال» [١]
در تایید کلام استاد مطهری مواردی را از اهل عرفان و تصوف نقل مینماییم که آنان از مرید خویش اطاعت و بندگی محض میخواهند حتی اگر خلاف دستورات شرع باشد:
۱- «حضرت سلطان العارفین چلبی عارف قدّس الله سرّه العزيز از حضرت ولد عظّم الله ذکره روایت کرد که روزی مولانا شمس الدين بطريق امتحان و ناز عظیم از حضرت والدم شاهدي التماس کرد؛ پدرم حرم خود کرا خاتون را که در جمال و كمال جميله زمان و ساره ثانی بود و در عفّت و عصمت، مریم عهد خود، دست بگرفته در میان آورد؛ فرمود که او خواهر جان منست نمی باید؛ بلك ناز نازنین شاهد پسری میخواهم که بمن خدمتی کند؛ في الحال فرزند خود سلطان ولد را که یوسف یوسفان بود پیش آورد و گفت: امیدست که به خدمت و کفش گردانی شما لایق باشد؛ فرمود که او فرزند دلبند منست؛ حاليا قدری اگر صهبا دست دادی اوقات بجای آب استعمال میکردم که مرا از آن ناگزیرست؛ همانا که حضرت پدرم بنفسه بیرون آمده دیدم که سبوئی از محلّه جهودان پر کرده و بیاورد و در نظر او بنهاد؛ دیدم که مولانا شمس الدین فریادی برآورد و جامهها را بر خود چاك زده سردر قدم پدرم نهاد و از آن قوّت و مطاوعت امر پیر حیرت نمود؛ فرمود که بحقّ اوّل بی اوّل و آخربی آخرکه از مبدأ عالم تا انقراض جهان مثل تو سلطانی دلدار محمّد خودر جهان وجود نه آمد و نخواهد آمدن. » [٢]
۲- عين القضاة همدانی:
«مسأله اول بیان حقیقت پیر و مرید است که تا چه حدی مرید باید پیر را اطاعت نماید؟ پاسخ عین القضاة اینست: «... در این ورق بیش نویسم اشکال بیش بود و اما على الجمله بدانکه مرید آن بود که خود را در پیر بازد، اول دین در بازد و پس خود را بازد؛ دین باختن دانی چون بود؟ آن بود که اگر پیر خلاف دین او را کاری فرماید آن را باشد زیرا که اگر در موافقت پیرخلاف راه دین خود نرود پس او هنوز مرید دین خود بود نه مرید پیر» [٣]
۳- استاد جلال الدین همایی:
«شرط اصلی در سیر و سلوك؛ و تعلیم و تربیت شیخ استاد این است که در خدمت او تسلیم و اطاعت و بندگی صرف؛ و بقول معروف «کالميت بين يدي الغسال» باشند؛ با شیخ در هیچ امرو به هیچ روی ستیزگی و خودرایی نکنند، گفتههای او را وحی منزل الهی بشناسند؛ هرچه از استاد میبینند هرچند بحسب ظاهر امر منکرنامشروع و برخلاف عقاید آنها باشد بروی اعتراض و خرده گیری نکنند؛ و هرچه میفرماید هرچند مخالف عقیدت و کیش آنها بنماید، بدان عمل کنند «به میسجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید» بلکه بدرجتی از ارادت و حسن عقيدت در حق شیخ برسند که در وی مطلقا عیب نبینند؛ و هرچه از او صادر شود عین خیر و مصلحت بشناسند. » [۴]
۴- فرزند آقای محمد حسین طهرانی مینویسد:
«عامل حرکت سالک بعد از رسیدن به استاد خبير، همان محبّت خالص و ارادت تامّ او به استاد بوده و از لوازم این محبّت، تبعیت محضه و بدون چون و چراست، سالک در برابر استاد باید اراده و اختیار را از خود سلب کند و عبد محض باشد، چه این محبّت و تسلیم سالک در برابر استاد است که راه تصرّف در نفس و اصلاح آن را برای مربّی باز میکند». [۵]
۵- آقای محمد حسین طهرانی درباره استادشان آقای انصاری میگوید:
«به سبزه میدان که رسیدم این فکر به نظرم آمد که: من چقدر ایشان را قبول دارم؟! دیدم در حدود يك پيامبر الهی! من واقعاً به کمال و شرف وتوحيد و فضائل اخلاقی و معنوی ایشان در حدود ایمان به يك پیغمبر، ایمان و یقین دارم. زیرا اگر الان حضرت یوسف و یا شعیب ویا حضرت موسی و عیسی علی نبینا و آله و عليهم السّلام زنده شوند، و بیایند و امر و نهیی داشته باشند، من حقيقةً بقدر اطاعت وانقياد و ایمان به حقّانیت آن انبیاء به این راد مرد بزرگ و الهی ایمان و ایقان دارم. [۶] »
ادامه 👇
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۱۷- از قطب تا شریعت و طریقت
استاد مصباح یزدی:
«یکی از اموری که میتوان گفت کم و بیش همه کسانی که به نام «تصوف» شناخته میشوند در آن اشتراك دارند اعتقاد به «قطب» است.
🔹متصوفه معتقدند در هر زمانی قطبی وجود دارد و باید او را شناخت و به او سر سپرد و در برابرش تسليم مطلق شد. ادّعای آنان این است که قطب همان «انسان کامل» است و به همین دلیل هم هست که باید تسلیم او بود.
🔹در واقع مقام و جایگاه قطب نزد متصوفه، چیزی شبیه مقام و منزلتی است که ما شیعیان برای امامان معصوم (علیهم السّلام) قائلیم.
🔹اعتقاد به «قطب» در واقع ریشه در اعتقاد دیگری دارد که در میان متصوفه، و گهگاه برخی متشرعین نیز رایج است.
براساس این اعتقاد، امور معنوی و مسایل مربوط به سیر الی الله به صورت سرّی تنها به افرادی خاص سپرده شده و به صورت عمومی بیان نشده است. متصوفه معتقدند پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و برخی ائمه (علیهم السّلام) نظیر امیرالمؤمین یا امام رضا (علیهما السّلام) اسرار سیر و سلوك را تنها برای افراد خاصی که شایستگی و ظرفیت درك و ضبط این مسایل را داشته اند بیان کرده اند و این اسرار پس از آن در طول تاریخ سینه به سینه نقل شده تا به دست ما رسیده است.
🔹افرادی که در هر زمان و عصری این اسرار را تلقی و بر مبنای آن دیگران را در این راه دستگیری میکنند همان کسانی هستند که «قطب» نامیده میشوند
براساس این تصور، مسایل مربوط به سیر و سلوك و چگونگی سیر الی الله از جمله اسرار است که در کتاب و سنّت رایج، بیان نشده، بلکه به خزانه سینه مردان الهی سپرده شده و این مردان الهی که همان «اقطاب» هستند در هر عصری وجود دارند و یکی پس از دیگری این اسرار را تلقی میکنند.
🔹اگر کسی بخواهد در مسایل معنوی و عرفان و سیر و سلوك و معرفت الله به جایی برسد راهی غیراز مراجعه به «قطب» ندارد و از هر طریق دیگری که برود جز ضلالت و هلاکت چیزی نصیبش نخواهد شد.
🔹این اعتقاد که، مسایل مربوط به سیر و سلوك و کسب مقامات معنوی در کتاب و سنّت رایج وجود ندارد، در واقع همان آموزه معروف متصوفه مبنی بر تمایز بین «شریعت» و «طريقت» است.
🔹متصوفه معتقدند اسلام شریعتی دارد و طریقتی. شریعت همین احکام حلال و حرام و واجب و مستحب و طهارت و نجاست و امثال آنها است که در دسترس همگان قرار دارد و تفصیل آنها به طور معمول در رسالههای عملیه ذکر میشود. شریعت، به تعبير متصوفه، پوسته و ظاهر دین است؛ ولی مغزو باطن دین عبارت است از طریقت، که آن نیز از اسرار الهی و نزد صاحبان سرّاست و در دسترس همگان قرار داده نشده است.
🔹در مورد ارتباط شریعت و طریقت و این پوسته و مغز، نظر متصوفه یکسان نیست. برخی از آنان معتقدند که طريقت فرع بر شریعت است؛ به این معنا که همه احکام شرع باید در همه مراحل کاملا رعایت شود؛ ولی در کنار آن، يك سری آداب و رسوم و کارها و مسایلی نیز به نام طریقت وجود دارد که آنها را نیز باید ملتزم بود و عمل کرد؛ در غیر این صورت همیشه در پوسته و قشر و ظاهر دین باقی خواهیم ماند و هیچ گاه به کنه و مغزو حقیقت آن دست نخواهیم یافت.
🔹در مقابل، برخی دیگر از متصوفه ضمن تفكيك شریعت از طریقت معتقدند شریعت مقدمه و دروازه ای است برای ورود به طریقت و انسان با عمل به احکام شرعی آمادگی و استعداد ورود به طریقت را پیدا میکند؛ ولی پس از پشت سرگذاشتن شریعت و ورود به مرحله طريقت، دیگر رعایت احکام شرعی لزومی ندارد. به عبارت دیگر، مقصود خداوند از حلال و حرام و واجب و مستحب و نظایر آنها این است که افراد با عمل به آنها شایستگی دریافت انوار معنوی و تجلیات ربوبی را پیدا کنند؛
🔹از همین رو پس از آن که این ظرفیت و شایستگی ایجاد شد مقصود حاصل است و نیازی به ادامه رعایت احکام شرعی و عمل به آنها نیست! این گروه حتی احکام و اعمال عبادی را نیز از این امر مستثنا نمی کنند و از جمله معتقدند برای کسی که از پوسته دین عبور کرده و پای به مرحله طریقت گذارده، خواندن نماز ضرورتی ندارد! آنان در این باره ضمن بیان مطالبی از این قبیل، به برخی آیات و روایات نیز تمسك میکنند.
🔹برای مثال، یکی از آیاتی که در این زمینه به آن استناد میشود این آیه شریفه است:
❇️ «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ »؛
و پروردگارت را عبادت کن تا يقين (مرگ) تو فرا رسد.
ادامه 👇
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۱۸- انسان کامل در فلسفه
♦️استاد مطهری:
«خلاصه نظریات عقلیون: عرض کردیم که به عقیده فلاسفه قدیم اساساً جوهر انسان همان عقل اوست، «من» واقعی انسان همان عقل اوست. همچنان که بدن انسان جزء شخصیت انسان نیست، قوا و استعدادهای روحی و روانی مختلفی که انسان دارد هیچ کدام جزء شخصیت واقعی انسان نیستند.
شخصیت واقعی انسان همان نیرویی است که فکرکننده است.
انسان یعنی همان که فکر میکند، نه آن که میبیند (آن که میبیند ابزاری است در دست آن که فکر میکند، نه آن که تخیل میکند (آن که تخیل میکند ابزاری است در دست آن که فکر میکند) و نه آن که مثلاً میخواهد و دوست دارد یا دارای شهوت و خشم است. جوهر انسان فکر کردن است و انسان کامل یعنی انسانی که در فکر کردن به حد کمال رسیده است، یعنی جهان و هستی را آنچنان که هست دریافت و کشف کرده است.
در این مکتب امر دیگری هم (غیر از اینکه جوهر انسان و من واقعی او عقل
اوست) مورد توجه است و آن این است که عقل نیرویی است که توانایی دارد جهان را آنچنان که هست کشف کند، واقعیت جهان را آنچنان که هست در خود منعکس کند، آینه ای است که میتواند صورت جهان را در خود صحیح و درست منعکس کند. حکمای اسلامی که این نظر را قبول کرده اند. » [۱]
♦️و نیز میگوید:
«دو اشکال وارد بر مکتب عقلیون: از نظر فلاسفه، جوهر انسان فقط عقلم اوست، باقی همه طفیلی اند، همه ابزار و وسیله هستند. اگر بدن داده شده، ابزاری برای عقل است؛ اگر چشم و گوش داده شده، ابزاری برای عقل است. حافظه و قوّه خیال و قوّه واهمه و هرقوّه و نیرو و استعدادی که در ما وجود دارد، همه وسیلههایی برای ذات ما هستند، وذات ما همان عقل است.
آیا ما میتوانیم تأییدی برای این مطلب از اسلام پیدا کنیم؟
نه. ما برای این مطلب که انسان جوهرش فقط عقل باشد و بس، نمی توانیم از اسلام تأییدی بیاوریم. اسلام آن نظریههای دیگر را تأیید میکند که عقل را يك شاخه از وجود انسان میداند، نه تمام وجود و هستی انسان به سراغ مطلب سوم میرویم. معمولاً كتب فلسفی ما ایمان اسلامی را فقط به شناخت، تفسیر میکنند. میگویند: ایمان در اسلام یعنی شناخت و بس؛ ایمان به خدا یعنی شناخت خدا، ایمان به پیغمبریعنی شناخت پیغمبر، ایمان به ملائك یعنی شناخت ملائك، ایمان به يوم الاخر (معاد) یعنی شناخت معاد، و هرکجا که در قرآن «ایمان» آمده است معنایش معرفت و شناخت است و غیر از این چیزی نیست. این مطلب به هیچ وجه با آنچه که اسلام میگوید قابل انطباق نیست. در اسلام، «ایمان» حقیقتی است بیش از شناخت. » [۱]
♦️و نیز میگوید:
«مجموعاً (انسان کامل) فلاسفه انسان کامل نیست، انسان ناقص است، یعنی قسمتی از کمال را دارد.
اینکه برای کمال عقلی، اصالت قائل شده اند درست است.
ولی انسان کامل فلاسفه، از این جهت که آنها سایر جنبههای کمالات انسانی را نادیده گرفته اند و همه کمالات انسان را در کمال عقلی او جستجو کرده اند، انسان نیمه کامل است، انسان ناقص است. انسان کامل فلاسفه فقط مجسمه ای است از دانایی، فقط میداند؛ یعنی انسان کاملی که آنها فرض کرده اند، موجودی است که خوب میداند. چنین انسانی خوب میداند ولی موجودی است خالی از شوق، خالی از حرکت، خالی از حرارت، خالی از زیبایی، خالی از همه چیز؛ فقط میداند. آن موجودی که تمام هنرش این است که خوب میداند و دانستنش هم تمام هستی را فرامی گیرد و «جهانی است بنشسته در گوشه ای»، انسان کامل اسلام نیست، انسان نیمه کامل اسلام است. » [٣]
-----------------------------
📚 منابع :
[۱]: مجموعه آثار، ج ۲۳، ص: ۱۸۲
[٢]: مجموعه آثار، ج ۲۳، ص: ۱۸۶
[٣]: مجموعه آثار، ج ۲۳، ص: ۱۹۵
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۱۹- انسان کامل در عرفان (١)
اشاره
♦️استاد مطهری:
«در این مکتب (عرفا)، انسان کامل در آخرعین خدا میشود؛ اصلاً انسان کامل حقیقی خودِ خداست و هر انسانی که انسان کامل میشود، از خودش فانی میشود و به خدا میرسد. راجع به این مکتب هم در جای خود
صحبت میکنیم» [۱]
♦️و نیز میگوید:
«حال باید نظر اسلام را در این زمینه بیان کنیم که آیا «انسان کامل» عرفا با موازین اسلامی جور در میآید یا نه، چون معلوم شد که منظور عرفا از انسان کامل چیست. انسان کامل عرفا انسانی است که به خدا میرسد؛ وقتی به خدا رسید، مظهر کامل همه اسماء و صفات الهی میشود و آیینه ای میشود که ذات حق در او ظهور و تجلی میکند. » [۲]
استاد مطهری برخی اشکالات مکتب عرفان را این گونه بیان میکند:
«۱. تحقیر عقل
تا این مقدار میشود برای «انسان کامل» عرفا از اسلام تأیید آورد. اما در مکتب عرفان يك چیزهایی تحقیر شده است که اسلام با آن تحقیرها موافق نیست و به همین دلیل انسان کامل عرفان انسان نیمه کامل است.
در عرفان، خیلی علم و عقل تحقیر شده است؛ در حالی که اسلام در عین اینکه دل را قبول دارد عقل را هم تحقیر نمی کند؛ در عین اینکه دل را قبول دارد، عشق و سیر و سلوك را قبول دارد، هرگز حاضر نیست عقل و فکر و استدلال و منطق را تحقیر کند؛ برای عقل و فکر و استدلال و تعقل نهایت احترام را قائل است........
۲. درون گرایی مطلق
مسئله دیگری که در انسان کامل عرفان وجود دارد و اسلام آن را تأیید نمی کند، این است که در عرفان فقط درون گرایی مطرح است، یعنی برون گرایی
خیلی تحت الشعاع قرار گرفته است؛ جنبه فردی در آن زیاد است و جنبه اجتماعی محوشده یا بگوییم کمرنگ شده است. انسان کامل عرفان انسان اجتماعی نیست، انسانی است که فقط سر در گریبان خودش دارد و بس. ولی اسلام ضمن آنکه همه آنچه را که در مورد دل و عشق و سیر و سلوك و علم افاضی وعلم معنوی و تهذیب نفس گفته میشود تأیید میکند،
انسان کاملش انسان جامع است، برون گرا هم هست، جامعه گرا هم هست، همیشه سر در گریبان خودش فرو نبرده است؛.....
این يك نقطه ضعف دیگری است که در انسان کامل تصوف دیده میشود. البته بسیاری از پیشروان عرفان چون شدیداً تحت تأثیر تعلیمات اسلامی بوده اند، متوجه این نکته بوده اند و در کلمات خود به این نکته اشاره کرده اند.
اما به هرحال گاهی کم و بیش این افراط پیدا شده است؛ یعنی درون گرایی به حدی رسیده که دیگر برون گرایی نفی شده است. اسلام این جهت را تأیید نمی کند.
------------------------------
📚 منابع :
[۱]: مجموعه آثار، ج ۲۳، ص: ۱۶۸
[۲]: مجموعه آثارج ۲۳، ص: ۲۰۱
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
---------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 انسان کامل در عرفان (٢)
⏭️ بخش قبلی
۳. نفس کُشی
اشاره
يك جهت دیگر در این مکتب مطرح است و آن مربوط به نفس کُشی است. ما در تعبیرات اسلامی کلمه «نفس کشی» نداریم.
یکی دو جا تعبيراماتَ نَفسَهُ داریم که یکی در نهج البلاغه است که برایتان خواندم و تعبیر موتوا قَبلَ أن تَموتوا را هم داریم. معمولاً در تعبیرات اسلامی صحبت از تهذیب و اصلاح نفس است.
در تعبیرات شعرا مسئله نفس کشی و نفس کشتن زیاد آمده است.
حال ما با تعبیر، چندان مخالفتی نداریم، ولی درباره مسئله نفس کشی و به عبارت دیگر خود را درهم شکستن، خود را کوبیدن، یعنی خودبین نبودن و خودپسند و خودخواه نبودن، در عرفاني ما طوری سخن گفته شده است که غالباً يك نكته بسیار اساسی که در اسلام از آن به «کرامت نفس» تعبیر میکنیم، مورد غفلت واقع
شده است. » [۱]
♦️استاد مصباح یزدی:
«و اما در مورد «قطب» که متصوفه به آن معتقدند و او را در هر زمان «انسان کامل» میدانند، باید بگوییم که این عقیده با عقیده صحيح شیعه سازگار نیست. البته به يك معنا میتوان گفت در هر زمان قطب و انسان کاملی وجود دارد، ولی آن قطب و انسان کامل غیر از «امام معصوم (علیه السّلام) » نیست.
🔹به این معنا، در زمان ما نیز قطب وجود دارد و آن قطب، وجود مقدس حضرت ولی عصر، امام زمان (علیه السّلام) است. آموزهها و تعالیم تشیع راستین هرگز این عقیده را بر نمی تابد که غیر از امام معصوم (علیه السّلام) در هر زمانی باید انسان کامل دیگری نیز وجود داشته باشد که شخصیت او مثل امام معصوم مطلق و بی هیچ پیرایه و نقصی است و باید مانند امام معصوم در برابر او نیز تسلیم کامل و مطلق بود.
🔹علاوه بر اینکه برخی از صوفیه در این راستا معتقدند که وجود قطب با وجود امام زمان (علیه السّلام) اتحاد پیدا میکند، و به عبارت دیگر قایل به امام زمان نوعی هستند و میگویند امام زمان شخص خاصی نیست، بلکه آن امام زمان نوعی در هر زمانی در جسم و کالبد قطب آن زمان حلول میکند!... در هر صورت چنین اعتقادی به طور قطع و يقين مردود و باطل است و هیچ گاه از معارف شیعه چنین چیزی به دست نمی آید. اگر منظور از قطب تنها کاملترین انسان در هر زمان است، آن شخص کسی غیر از امام معصوم (علیه السّلام) و در زمان حاضر حضرت ولی عصر (علیه السّلام) - شخص دیگری نیست.
🔹ما چنین اعتقادی نداریم که غیر از امام معصوم (علیه السّلام) به طور حتم فرد شاخص دیگری به نام «قطب » که او نیز انسان کامل است، باید وجود داشته
باشد.
🔹اصل این مسأله هیچ دلیل و برهانی ندارد، تا چه رسد به اینکه همچون برخی فِرَق متصوفه بگوییم این افراد يك سلسلههایی هستند و به صورت موروثی یکی پس از دیگری به مقام قطبیت نائل میشوند.
🔹چنین چیزی نزد شیعه امامیه ثابت نیست و اعتقاد به آن هیچ لزومی ندارد و بلکه دلیل بر خلاف آن قائم است. از نظر ما، در عصر غیبت، گذشته از وجود مقدس امام زمان (علیه السّلام) اصالتاً هیچ کس به مقام عصمت و مقامی که ائمه اطهار (علیهم السّلام) نائل گشته اند، نخواهد رسید [٢] و هر کس هر مقدار هم که تکامل پیدا کند و به هر مقام و مرتبه ای هم که برسد سرانجام مهمان امام (علیه السّلام) خواهد بود و هرچه دریافت کند از مجرای فیض امام
معصوم (علیه السّلام) است.
🔹از این رو به اعتقاد ما غیر از امام معصوم (علیه السّلام) هیچ فرد شاخص دیگری که حتماً باید او را شناخت و به او سر سپرد وجود ندارد. » [٣]
-----------------------------
📚 منابع :
[۱]: مجموعه آثاراستاد شهید مطهری، ج ۲۳، ص: ۲۰۷ - ۲۱۰
[٢]: امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در نهج البلاغه تصریح میکند که هیچ کس از این امت را نمی توان به اهل بیت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)، یعنی ائمه معصومین (علیهم السّلام) قياس نمود: هُمْ [آلِ مُحَمَّد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ] مُوضِعُ سِرّهِ وَلَجَأ أمْرِهِ وَ عَيبَةُ عِلْمِهِ وَ مَؤْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِينِهِ بِهِمْ أَقَامَ اِنْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ اِرْتِعَادَ فَرَائِصِهِ... لاَ يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لاَ يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ اَلدِّينِ وَ عِمَادُ اَلْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِيءُ اَلْغَالِي وَ بِهِمْ يَلْحَقُ اَلتَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ اَلْوَلاَيَةِ وَ فِيهِمُ اَلْوَصِيَّةُ وَ اَلْوِرَاثَةُ.
(نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه ۲»
[٣]: در جستجوی عرفان اسلامی ص۳۳۳-۳۳۴
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
-----------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 انسان کامل در عرفان (٣)
⏭️ بخش قبلی
🔶 کرامات صوفيه
کارهای خارق العاده بر دو قسم است :
۱- معجزات انبیاء و ائمه (علیهم السّلام) که افراد بشر از آوردن نظيرآن عاجزند. مانند شق القمر.
۲- کارهایی که با ریاضتهای نفسانی یا اموری مانند سحرو کهانت و شعبده، همه افراد میتوانند آن را انجام دهند مانند کارهای خارق العاده مرتاضان هند.
👈 و کرامات صوفیه از قبيل قسم دوم است.
♦️مرحوم علامه خوئی مینویسد:
«در منشا و سبب کرامتها و کارهای خارق العاده ای که از این طائفه صادر میشود همانند خبردادن از امور غیبی و مستجاب شدن دعا و تأثير نفسها و طي الأرض و مانند آن از مطالبی که از آنان نقل میکنند و در کتابهایشان برای همین غرض مینویسند مثل کتاب تذكرة الاولياء و غير آن با استعانت از توفیق الهی میگویم که ظهور کرامات از اولیاء خدا که دارای مقام علم و عمل بوده اند... قابل انکار
نیست....
و از اصحاب پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و اتباع ائمه (علیهم السّلام) آنان که در مقام معرفت و ولایت کامل بوده اند
و از علماء راسخ و غیر آنان از بندگان صالح و متقی یعنی آنان که متصف به صفات بیان شده در خطبه صد و نود و دو در حديث همام و غیر آن بوده اند کراماتی متجاوز از حدّ شمارش نقل شده
ظهور آن کرامات از ایشان عنایت خاص الهی است به ایشان و لطف مخصوصی است در حق آنان نشانه گرامی بودن آنان نزد خدا و ابراز شرافت و قرب آنان به خدای متعال است»
«اما غیر این گروه از اهل دروغ و تصوف و... پس ظهور بعضی از خوارق عادات از اینان مستند به یکی از این امور است :
🔹۱- شعبده
که عبارتست حرکات سریعی که کارهای عجیبی به نمایش گذاشته میشود به طوری که بجهت سرعت انتقال، امر بر حسّ انسان مشتبه میشود و به نظرش مسأله خلاف واقع جلوه میکند.
🔹۲- تنجيم
که عبارتست از استدلال به حرکات ستارگان بر بعضی از حوادث مثلا آذر از راه ستارگان خبر به آمدن حضرت ابراهیم (علیه السّلام) داد امام صادق (علیه السّلام) طبق روایتی که از ایشان در تفسیر علی بن ابراهيم نقل شده فرمودند: آذر پدر حضرت ابراهیم (عموی حضرت ابراهیم منجّم نمرود بن کنعان بود به نمرود گفت من در حساب نجوم چنین میبینم که این زمان مردی به وجود میآید که این آیین را از بین میبرد و دعوت به دین دیگری میکند نمرود گفت در کدام شهر خواهد بود او گفت در همین شهرها
🔹۳- علم کهانت
و آن کاریست که بوسیله آن اجنّه را در اختیار واطاعت خود میگیرند
از کتاب قواعد علامه (قدس سرّه) نقل شده که ایشان فرموده: کاهن کسی است که خبر آوردنده ای از جنّ دارد که خبرها را برایش میآورد و در کتاب نهايه آمده است که کهانت بدست آوردن خبرهایی از وقایع آینده است و در میان عرب نیز کاهنانی بودند که بعضی از آنان اعتقاد داشتند که بعضی از جنیان تابع او هستند و برایشان خبر میآوردند و بعضی از آنان نیز از راه اطلاعاتی که از گفتار شخص مخاطب یا کارهایش یا حالشبه دست میآوردند خبرهایی میدادند
🔹۴- از راه سحر و جادو
از کتاب ایضاح مرحوم فخر المحققين نقل شده که در توضیح سحر میفرمایند: ایجاد امور خارق العاده یا از راه تاثیرات نفسانی است که همان سحراست یا با کمک گرفتن از فلکیات فقط که عبارت است از خواندن ستارگان یا از راه ممزوج نمودن نیروهای آسمانی با نیروهای زمینی که عبارت است از طلسمات یا از راه کمک گرفتن از ارواح که نام آن عزائم است و از همین نوع است
نیرنگها و تمام اینها در شریعت سید المرسلین (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) حرام است.
🔹۵- استخدام اجنه و شیاطین
که در کتاب مسالک این قسم را داخل در کهانت دانسته ولی در کتاب دروس آن را جزء سحر قرار داده، حرام است و فرموده: حرام است کهانت و سحر به وسیله کلام یا نوشتن یا رقعه یا دود کردن با گیاهان دارویی مرتبط با ستارگان و تصفيه نفس و تصاویر و گره زدنها و دمیدن و قسمها و سوگندها به چیزی که معنایش فهمیده نمی شود و انجامش به دیگران ضرر میرساند.
و از اقسام سحر است به خدمت گرفتن فرشتگان و اجنه و احضار شیاطین برای غیب گویی و شفای مریض.
و از اقسام سحر است احضار روح در بدن واسطه ای مثلا کودک یا زن و غیب گویی از زبان او.
📚 منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئی)، ج۱۳، ص: ۳۵۳-۳۵۶
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 انسان کامل در عرفان (۴)
⏭️ بخش قبلی
🔶 مبالغه در کرامات
♦️بعضی از صوفیه نوشته اند:
«حضرت سلطان ولد [فرزند مولوی] حکایت فرمود که: روزی حضرت والدم در مدح مولانا شمس الدین تبریزی مبالغه عظیم میفرمود و از حدّ بیرون مقامات و کرامات و قدرتهای او را بیان کرد، که من از غایت شادی بیامدم و از بیرون در حجره او سرنهادم و ایستادم. فرمود که: بهاء الدين چه لاغست؟ [۱]
گفتم: امروز پدرم اوصاف عظمت شما را بسیار کرد. گفت: و الله والله من از دریای عظمت پدرت يك قطره نیستم، اما هزار چندانم که فرمود. باز بحضرت مولانا آمدم، سرنهادم که: مولانا شمس الدین چنین گفت. مولانا فرمود: خود را ستود و عظمت خود را نمود و صد چندانست که فرمود. » [۲]
🔶 گفتار متعارض در کرامات
♦️فرزند آقای محمد حسین طهرانی از قول پدر نقل میکند:
« مقامات و مکاشفات و کرامات، اثباتاً و نفي دلالت برکمال سالک و عدم آن ندارند، بلکه اقتضای شاکله و نوع نفوس است که برخی زیاد میبینند و برخی کم برای بعضی باب مکاشفه باز است و برای بعضی بسته و چه بسا وجود این امور سد راه تعالی و رشد سالک شود و عطش طلب او را برای تحصیل حضرت پروردگار فرونشانده و
به همین امور خسیسه قانع شود» [٣]
✍️ اگر کرامات سالک نفیا یا اثباتا دلالت بر کمال یا عدم آن ندارد پس نقل کرامات صوفيه سودی ندارد و دلالت بر حقّانیت آنها نمی کند بنابراین چه انگیزه ای موجب میشود که کرامات نقل کنید و به مناسبتهای مختلفی از کارهای خارق العاده مشایخ صوفیه تبلیغ نمائید؟!
♦️مثلا فرزند آقای محمد حسین طهرانی مینویسد:
«حقير مدتها بود که با یک مشکل نفسانی درگیر بود که حلّ نشده و باقی مانده بود یکبار حضرت علّامه والد ابتداء درباره آن از حقیر سئوال فرموده و بنده مشکل را عرض کردم فرمودند: چرا تا بحال نگفتی آقا؟ اینکه چیزی نیست به مجرّد اینکه این کلمات از دهان نورانی ایشان خارج شد مشکل حقير بالمرّه برطرف شد نظیر این مساله برای حقیر در خدمت حضرت آقای حاج سید هاشم حدّاد اتفاق افتاد» [۴]
♦️و نیز نوشته اند:
«حضرت آقای حدّاد نفسشان کیمیا بود هرچه اراده میکردند به مجرّد اراده محقّق میشد و گرههای کور و مشکلات لا ينحلّ چه در امور مادّی و چه در امر سلوک و عقبات و کریوههای راه خدا به یک اشاره ایشان حلّ میشد ما بارها این امر را تجربه نموده بودیم» [۵]
♦️آقای محمد حسین طهرانی درباره استادشان [آقای حداد) مینویسد: «چون خود در مقامی ارجمندتر، و افقی وسیع ترو قلّه ای بالاتر قرار دارد و بر تمام کائنات و مخلوقات حضرت حقّ متعال از آن نظر مینگرد او بر خود و بر غیر خود از آن مقام منيع شاهد و ناظر است» [۶]
♦️درباره مقام فناء و بقاء بالله مینویسد:
«بقاء بالله که به حسب حال، کاملان واصل را دست میدهد آنست که بعد از فناء سالک در تجلّی ذاتی، به بقاء حقّ باقی گردد و خود را مطلق بی تعین جسمانی و روحانی بیند و علم خود را محیط به همه ذرّات کائنات مشاهده نماید و متّصف به جميع صفات الهی باشد و قیوم و مدبّر عالم باشد» [٧]
✍️ آقای محمد حسین طهرانی در مقامات معنوی آقای حدّاد مینویسد که ایشان به مقام بقاء و فناء رسیده اند. یعنی محیط به همه ذرّات کائنات بوده اند.
♦️آقای محمد حسین طهرانی درباره استادشان مینویسد:
«حضرت آقای حاج سید هاشم در افق دیگری زندگی مینمود، و اگر بخواهیم تعبير صحیحی را ادا کنیم در لا افق زندگی میکرد آنجا که از تعین برون جسته، و از اسم و صفت گذشته، و جامع جميع اسماء و صفات حضرت حقّ متعال به نحو أتمّ و اکمل، و مورد تجلّیات ذاتيه وحدانيه قهاریه، اسماء اربعه را تماما طی نموده و به مقام انسان کامل رسیده بود» [٨]
«حضرت آقای حدّاد در اواخر عمر مشاهد میشد که پس از مقام فناء صرف وتمکّن در تجرد دارای مقام بقاء بوده اند» [٩]
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۲۰- گفتار متعارض درباره سقوط تکالیف شرعیه از صوفیان
♦️آقای محمد حسین طهرانی مینویسد:
«پوشیده نماند که از ابتدای سیرو سلوک تا آخرین مرحله از آن، سالک باید در تمام امور ملازم شرع انور باشد و به قدر سر سوزنی از ظاهر شریعت تجاوز ننماید پس اگر کسی را ببینی که دعوی سلوک کند و ملازم تقوی و ورع نبوده و از جمیع احکام الهيه شرعيه متابعت ننماید و به قدر سر سوزنی از صراط مستقیم شریعت حقه انحراف نماید او را منافق میدانی مگر آنچه به عذر یا خطا یا نسیان از او سرزند و اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فيوضات ربانیه تکلیف از او ساقط میگردد سخنی است کذب و افترائی است بس عظیم» [١]
♦️ولی در موضعی آقای محمد حسین طهرانی تصریح میکند که سالک از مقام تکلیف بیرون میرود مینویسد:
«چون برای وی (سالک) درهائی از غیب گشوده شد باید تا سرحدّ امکان عمل به مقتضای ظاهر احکام و به مقتضای باطنِ کشف شده بنماید و اگر برای او جمع میان عمل به ظاهر و باطن امکان نداشت پس تا هنگامی که آن حال باطنی و آن وارده ملکوتی بر حال این سالک غلبه پیدا ننموده، باز واجب است براو از علم ظاهر پیروی کند و اگر آن وارده و حال باطن غلبه پیدا کرد و سالک را مغلوب نمود به طوری که از مقام تکلیف بیرون برود در این صورت باید به مقتضای حالش عمل کند چرا که وی در حکم مجذوبين است که جذبه الهيه آن آنان را فرا گرفته و از اراده و اختیار خارج نموده است» [٢]
♦️ابن عربی میگوید:
فان صدر منهم (المحدثون) ما هو في الظاهرتعدٍّ لحدود من حدود الله فذلک الحدّ هو بالنسبة اليک حدّ و بالنسبه اليه مباح لا معصية فيه وأنت لا تعلم.
فما أتى محرّما من هذه صفته فانّه من قيل له، اعمل ما شئت فما عمل إلّا ما اُبيح له عمله [٣] ..
«اگر از کسانی که محدّث هستند کاری صادر شود که ظاهراً تجاوز از حدود الهی است پس آن حدّ نسبت به توحدّ است امّا نسبت به او مباح است و معصیتی در آن نیست و تونمی دانی در حقیقت او حرامی انجام نداده چون محدّث از کسانی است که به او گفته شده هرکاری میخواهی انجام بده که همه کارها بر تو مباح و حلال است. »
«و من عباد الله من لم يأت في نفس الأمر إلّا ما ابيح له ان ياتيه بالنظر الى هذا الشخص على الخصوص... انّ الله يقول للعبد لحالة خاصة افعل ما شئت فقد غفرت لک فهذا هو المباح و من اتي مباحا لم يؤاخذه الله به وان كان في العموم في الظاهر معصية فما هو عند الشرع في حقّ هذا الشخص معصية» [۴]
«در میان بندگان خدا عده ای هستند که هیچ عملی جز کار حلال از آنها صادر نشده..... خداوند به عبد خود برای حالت خاصی که او دارد میگوید هرچه میخواهی انجام ده که من تو را بخشیدم این عمل مباح است اگر چه برای عموم در ظاهر معصیت باشد اما در شرع در حق او معصیت نمی باشد»
استاد حسن زاده: «لكن چون احکام تجلیات الهیه بر قلب عارف غلبه کرد او را از دایره تکلیف و طور عقل به در میبرد که قلب اصلا قادر بر مراعات أدب نیست و در این هنگام ترك أدب خود ادب است» [۵]
♦️عين القضاة همدانی:
«امّا کسی که قالب را باز گذاشته باشد، و بشریت افکنده باشد، و از خود بیرون آمده باشد تکلیف و حکم خطاب برخیزد، و حكم جان و دل قائم شود.
کفر و ایمان بر قالب تعلّق دارد. آن کس که «« تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» او را کشف شده باشد، قلم امرو تکلیف از و برداشته شود «ليس على الخراب خراج»، و احوال باطن در زیر تکلیف و امر و نهی نیاید. » [۶]
------------------------------
📚 منابع :
[١]: رساله لب اللباب ص ۵۲
[٢]: روح مجرد ص۳۳۴
[٣]: فتوحات ج۲ ص۸۰
[۴]: همان ج ۱۴ ص۶۲۲
[۵]: ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص۱۶۰
[۶]: تمهیدات، متن، ص: ۳۵۱
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠۲۱- عدم ورود مراحل سیروسلوک در شرع
♦️ملاصدرا:
«واعلم أن للسلاك من العرفاء والأولياء أسفارا أربعة - أحدها السفر من الخلق إلى الحق. وثانيها السفر بالحق في الحق. والسفر الثالث يقابل الأول لأنه من الحق إلى الخلق بالحق. و الرابع يقابل الثاني من وجه لأنه بالحق في الخلق. » [۱]
مراحل سیر و سلوک یا (اسفار اربعه) در نزد عرفا و صوفیه این گونه است
۱- سفراز خلق به سوی حق
۲- سفر به حق در حق
۳ - سفر سوم مقابل سفر اول است زیرا سفر از حق به سوی خلق است با حق ۴ سفر چهارم از جهتی در مقابل سفر دوم است زیرا سفر با حق در خلق است.
♦️استاد مصباح یزدی:
«تأکید میکنیم که این همه بدان معنا نیست که هر آن چه این بزرگان [عرفا] گفته اند صحیح و مطابق با فرمایشات حضرات معصومين (علیهم السّلام) است. این تقطيعها و مرحله بندی کردن و منزل درست کردنها به این صورت قطعاً امری اعتباری است و در کلمات پیامبر و ائمه (علیهم السّلام) به این صورت وجود ندارد. » [۲]
♦️استاد مطهری:
«سیر و سلوك عرفانی نیز ورای زهد اسلامی است، زیرا در سیرو سلوك يك سلسله معانی و مفاهیم طرح میشود از قبیل عشق و محبت خدا، فنای در خدا، تجلی خدا بر قلب عارف که در زهد اسلامی مطرح نیست. طریقت عرفانی نیز امری است ورای شریعت اسلامی، زیرا در آداب طریقت مسائلی طرح میشود که فقه از آنها بی خبر است. » [۳]
♦️استاد جوادی آملی در نقد مراحل سیر و سلوک میگوید:
«خلاصه آنکه کسی که از خلق به حق سفر میکند دو نقص عمیق نظری و عملی دامنگیر اوست؛ اما نقص عقل نظری، آن که کثرت که ماسوای حق است مورد اندیشه و تأمل فکری او قرار میگیرد و اما نقص عقل عملی، آن که همّت که از اوصاف بخش عملی نفس سال است متوجّه غیر خدا بوده و به آن تکیه میکند... آنچه تا کنون در باره تحلیل اسفار اربعه گفته شد راجع به پای چوبین استدلال بود که پایمردی صاحبان چنان پائی، در محدوده علوم حصولی است نه حضوری، و سرمایه آنها علم اليقين است نه عين اليقين، چه رسد به حق اليقين؛ و سالك این راه نیز عقل نظری است نه عقل عملی، لذا نتیجه آن حکمت و کلام میباشد نه عرفان» [۴]
------------------------------
📚 منابع :
[۱]: اسفار ج ۱ ص ۱۳
[۲]: در جستجوی عرفان اسلامی ص ۲۱۷
[۳]: مجموعه آثار ج۱۴ ص ۵۵۴
[۴]: رحیق مختوم ج ۱ بخش ۱ ص ۹۱-۹۲
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۲۲- شطحيات
♦️ملاصدرا به جهله صوفیه اعتراض میکند و میگوید از آنان شطحیات [ادّعاهای عریض و طويل] صادر میشود:
«في بطلان شطحیات المتصوّفين و ضرر استماعها للمسلمين: اعلم أنّ المراد ب «الشّطح» و المعنى به صنفان من الكلام الصّادر منهم: أحدهما الدّعاوی الطّويلة العريضة في العشق مع الله و الوصال معه المغني عن القيام بالأعمال الظّاهرة والعبادات البدنية؛ حتّى ينتهي قوم منهم إلى دعوى الاتّحاد و ارتفاع الحجاب و المشاهدة بالرؤية و المشافهة بالخطاب. فيقولون: «رأينا كذا، وقيل لنا كذا». و يتشبّهون بالحسين الحلّاج الّذي صلب لأجل إطلاقه كلمات من هذا الجنس، ويستشهدون بقوله: «أنا الحقّ» وبما يحكون عن أبي يزيد البسطامي أنّه قال: «سبحانی، سبحانی، ما أعظم شأنی! ».
وهذا فنّ من الكلام عظم ضرره في العوامّ أعظم من السّموم المهلكة للأبدان؛ حتّى ترك جماعة من أهل الفلاحة فلاحتهم وأظهروا مثل هذه الدّعاوى... الصّنف الثّاني من شطحياتهم کلمات غير مفهومة لها ظواهر رائقة و فيها عبارات هائلة ليس وراءها طائل إلّا أنّها [تشوّش] القلوب و[تدهش] العقول واتحير) الأذهان، أو يحمل على أن يفهم منها معاني ما أريد بها ولا يكون لها مفهوم عند قائلها أيضا، بل يصدرها عن خبط في عقله وتشويش في خياله. » [۱]
«در مورد باطل بودن شطحیات متصوفه و ضرر شنیدن آن برای مسلمانان: بدان که مقصود از شطح دو نوع گفتار و کلام است که از اینان صادر میشود یکی ادعاهای عریض و طویل درعشق به خدا و وصال با او که دیگر نیازی به انجام دستورات شرعی و عبادات بدنی نیست تا جایی که عده ای از آنان تا سر حدّ ادّعای اتحاد با خدا و برطرف شدن حجابها و مشاهده و مشافهه هم جلو میروند مثلا میگویند چنین دیدم و چنین به ما گفته شد و خود را شبیه به حسین حلاج میکنند که بخاطر همین گونه سخنان بر سردار رفت و استدلال به قول حلاج میکنند که گفت «من خدا هستم»
استدلال میکنند به آنچه از ابو یزید بسطامی حکایت شده که گفت «من پاک و منزّه هستم چقدر مقام من بلند و عظیم است» این گونه سخنان ضررش بر مسلمین از سموم مهلکه بدتر است تا جایی که عده ای از کشاورزان کار خود را کنار گذاشتند از این ادعاها سردادند.... نوع دوم از شطحیات اینان سخنانی است که اصلا مفهوم و معنایی ندارد ظاهری زیبا دارد اما هیچ فایده و مطلبی درون آن نیست جز اینکه دل و عقل و ذهن تو را مضطرب و متحیر میکند. یا اینکه آن کلمات را بر معانی حمل کنیم که مقصود نبوده اند و پیش گوینده نیز مفهومی ندارند بلکه از روی اشتباه عقلش و تشویش در خیالش از او صادر شده است. »
✍️ حاصل گفتار ملاصدرا این است که از جهله صوفیه دو گونه سخن صادر میشود:
۱- ادّعاهای طویل و بلند بالا درباره عشق و وصال به خداوند
۲- سخنان مبهم که ظاهری شگفت انگیز دارد که موجب تشویش اذهان وتحير عقول میگردد.
ولی هردو گونه گفتار از مشایخ صوفیه که ملاصدرا مدافع و مبین عقائد آنان میباشد صادر شده است.
👈 اما صنف اوّل: مانند آنچه ابن عربی از حلاج نقل میکند:
«وهكذا حکی عن الحلاج لما قطعت أطرافه انكتب بدمه في الأرض الله الله حيث وقع ولذلك قال:
«ما قدّ لى عضوولا مفصل» * «إلّا وفيه لكم ذکر» فهذا من هذا الباب وهؤلاء هم العشاق الذين استهلكوا في الحب هذا الاستهلاك» [٢]
👈 اما صنف دوم مانند قول ابویزید بسطامی:
«و قال أبو یزید فی مناجاته، عند تجلّى الحقّ له: «مُلكي أعظم من ملكك لكونك لي وأنا لك، فأنا ملكك و أنت
ملکی، وأنت العظيم الأعظم، و ملکی أنت، فأنت أعظم من ملكك و هوأنا» [٣]
♦️ ابن عربی در باره درجات معنوی اولیاء صوفیه میگوید:
«وأما منازلهم المعنوية في المعارف فهي مائتا ألف منزل و ثمانية وأربعون ألف منزل محققة لم ينلها أحد من الأمم قبل هذه الأمة وهي من خصائص هذه الأمة ولها أذواق مختلفة لكل ذوق وصف خاص يعرفه من ذاقه وهذا العدد منحصر في أربعة مقامات مقام العلم اللدنی و علم النور وعلم الجمع و التفرقة وعلم الكتابة الإلهية ثم بين هذه المقامات مقامات من جنسها تنتهى إلى بضع ومائة مقام كلها منازل للأولياء و يتفرع من كل مقام منازل كثيرة معلومة العدد.. فمن الأولياء من حصل جميع هذه الأنواع كأبي يزيد
البسطامی و سهل بن عبد الله» [۴]
✍️ این دعاوی هیچ گونه دلیل عقلی و شرعی ندارد و صرفا گفتاری مبتنی بر کشف و شهودی است که حجیت ندارد.
------------------------------
📚 منابع :
[۱]: كسر أصنام الجاهلية، النص، ص: ۴۶
[٢]: الفتوحات المكية، ج۲، ص: ۳۳۷
[٣]: شرح فصوص الحکم (قیصری)، ص: ۵۲۲
[۴]: الفتوحات المكية ؛ ج۲، ص۴۰
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
----------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۲۳- حلّيت شراب
♦️ملاصدرا در گزارشی میگوید که ابن سینا قائل به حلّیت شراب بوده است.
قال الشيخ في سبب شدة الفرح في شارب الخمر وشدة الغم في السوداوي: فلأن الخمر إذا شربت باعتدال ولدت روحا كثيرة معتدلة في الرقة والغلظ شديدة النورانية وذلك هو السبب الأول و سببیته للفرح أن الروح إذا كانت كثيرة معتدلة ساطعة يستعد للانفعال من أدنى سبب من المفرحات فإن المستعد للشيء يكفيه أضعف أسبابه مثل الكبريت في الاشتعال فإنّه يشتعل بأدني نار لا يشتعل الحطب بأضعافها ولهذا يكثر فرح شارب الخمر حتى يظنّ به أنّه يفرح لذاته- و ليس كذلك لأن حدوث أثر لا عن مؤثر محال....
«شیخ میگوید در سبب شدت خوشحالی در شارب الخمر و شدت غم در سوداوی علت این است که شراب اگر در حد اعتدال نوشیده شود باعث خوشحالی معتدل بين رقت و غلظت و موجب حالت نورانی شدید میشود و این همان سبب اول است، و سبب شدنش برای فرح این است که روح وقتی زیاد معتدل باشد به کمترین چیزی آمادگی خوشحال شدن از اسباب خوشحالی را دارد مثل کبریت در اشتعال که به کمترین آتشی مشتعل میشود که چوب به چند برابر آن آتش مشتعل نمی شود لذا خوشحالی شارب الخمر زیاد میشود و حتی گمان میرود که ذاتاً خوشحال است اما این طور نیست زیراپیدایش اثر بدون مؤثر محال است... »
♦️سپس ملاصدرا این نظریه را مردود میشمارد:
أقول هذه الأمور المذكورة إذا اطلع عليها ناقص العقل يصير منشأ لإقدامه على فعل الشرب و أما إذا اطلع عليها عاقل يصير بعض هذه الأسباب بل كلها باعثا لإعراضه عنه وإن لم يصل إليه حكم الشريعة الإلهية سيما وقد نصّ على تحريمه و تقبیحه بأبلغ تأكيد. [۱]
«می گویم این امور مذکوره را اگر ناقص العقلی خبردار شود سبب
می شود که اقدام به شرب خمر نماید اما اگر شخص عاقل اطلاع پیدا کند بعضی اسباب مذکور بلکه تمامش سبب دوری او از شراب میشود و لوحکم شرع به او نرسیده باشد خصوصا که شرع به تاکید تمام آن را حرام و تقبیح نموده است. »
❇️ « إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » [٢]
«جز این نیست که شراب و قمار و بتهایی که برای عبادت قرار داده اند (یا ذبح برای بت ها) و تیرها برای قمار، پلید است ناشی از عمل شیطان است پس اجتناب کنید از این پلیدی تا شما رستگار شوید. »
------------------------------
📚 منابع :
[١]: المائدة: ۹۰
[٢]: سفار ج ۴ ص۱۶۰
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
------------
@ostadhasheminasab
#نقد_صوفیه
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
💠 ۲۴- زنان در شمار حيوانات 😳
♦️ملاصدرا منافعی که خداوند از زمین به بشر عطا فرموده را میشمارد و یکی از آنها را اینگونه بیان میکند:
«ومنها تولد الحيوانات المختلفة:... بعضها للأكل... وبعضها للركوب و الزينة... و بعضها للحمل... و بعضها للتجمل و الراحة... و بعضها للنكاح «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا» [١]
«و یکی از آنها تولد حیوانات مختلف میباشد که بعضی از آنها برای خوردن و بعضی برای سوار شدن و زینت و بعضی برای حمل بار و بعضی برای زیبایی و راحت و بعضی برای ازدواج که خداوند قرار داد برای شما از نوع خودتان همسرانی. »
♦️این کلام را سبزواری این گونه توضیح میدهد:
«في إدراجها في سلك الحيوانات إيماء لطيف إلى أن النساء لضعف عقولهن و جمودهن على إدراك الجزئيات و رغبتهن إلى زخارف الدنيا كدن أن يلتحقن بالحيوانات الصامتة حقا وصدقا أغلبهن سيرتهن الدواب ولكن كساهن صورة الإنسان لئلا يشمئز عن صحبتهن و يرغب في نكاحهن ومن هنا غلب في شرعنا المطهر جانب الرجال و سلطهم عليه في كثير من الأحكام كالطلاق والنشوز و إدخال الضرر على الضرر وغيرذلك خلافا لبعض الأديان في بعض الأحكام فأين السها من البيضاء. » [٢]
«در داخل کردن زنها در شمار حيوانات اشاره ای لطیف است براینکه زنان بجهت ضعف عقولشان و جمودشان بر ادراک مسائل جزئی و میل آنان به زینتهای دنیا نزدیک است که واقعا ملحق به حیوانات گردند روش اغلب آنان روش چهار پایان است و لكن خداوند بر آنان صورت انسان را پوشانده تا ما از همنشینی با آنان ناراحت نشویم و میل به ازدواج آنان داشته باشیم و به همین جهت است که در شرع مطهر جانب مردان غلبه دارد بر زنان و مردان در بسیاری از احکام مسلط بر زنانند. مثل طلاق و یا نشوز (تمکین ندادن زن) و یا هوو برسر آنان وارد کردن و چیزهای دیگر. بر خلاف برخی ادیان در برخی احکام.
و تفاوت از ستاره سها است تا خورشید»
✍️ اگر اندک تتبعی در آیات و روایات شود بطلان گفتار فوق روشن میگردد بر هیچ متشرعی پوشیده نیست که خداوند زنان را از سلک انسانها خارج نکرده و هدف از خلقت آنان را نکاح و جماع معرفی ننموده است.
آیه ذیل به صراحت زنان و مردان مؤمن را یکسان دانسته و هر دو گروه را مشمول مغفرت و اجر عظیم شمرده است.
❇️ «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا » [٣]
«همانا مردان و زنان تسلیم شده به خدا، مردان و زنان مؤمن، مردان و زنان عبادت پیشه، مردان و زنان راستگو و راست کردار، مردان و زنان زکات دهنده و روزه دار و مردان و زنان حافظ خویش از پلیدی، مردان و زنانی که بسیار خدا را یاد میکنند، بی تردید خداوند آنان را مورد آمرزش قرار داده و پاداشی بزرگ برایشان آماده کرده. »
-----------------------------
📚 منابع :
[١]: اسفار ج ۷ ص ۱۳۶۲۳۴
[٢]: همان
[٣]: الأحزاب: ۳۵
📚 تعارض و نقد در آراء فلسفی و عرفانی
-----------
@ostadhasheminasab
🔷 با توجه به پایان یافتن سلسله مباحث
#تعارض_فلسفه_وعرفان_با_نصوص_و_ظواهر_شرعی
فهرست این سلسله مباحث در ادامه بارگذاری می گردد تا علاقمندان به مباحث نقد فلسفه و تصوف استفاده اکمل از این مباحث داشته باشند.
🔷 همچنین إن شاء الله در ادامه سلسله مباحث دیگری با موضوع مباحث اعتقادی و نقد فلسفه و تصوف در این کانال بارگذاری خواهد شد.
@ostadhasheminasab