🎙 خاطره حاج قاسم سلیمانی از سوءقصد به جان سید حسن نصرالله
🏷بخش اول
🔸️در جنگ سی و سه روزه #حزبالله یک اتاق عملیات در قلب #ضاحیه وجود داشت که عموماً پیوسته ساختمانهایی در مجاور آن مورد #بمباران قرار میگرفتند و منهدم میشدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ بلندمرتبهی دوازده سیزده طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین میشدند و کاملاً با #خاک یکسان میشدند.
🔹️این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود بلکه یک اتاق #عملیات معمولی بود اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن پیشبینی شده بود.
🔸️یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریباً همهی #مسئولان ادارهی جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت یازده شب، بعد از اینکه ساختمانهای اطرافمان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که یک خطر جدی نسبت به #سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابهجا بکنیم.
🔹️من و #عماد با هم مشورت کردیم، سید بهسختی میپذیرفت که از اتاق عملیات خارج بشود. خارج شدن او هم اینگونه نبود که از ضاحیه خارج بشود بلکه باید از یک ساختمانی که فکر میکردیم #دشمن ممکن است بهدلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل میشد...
ادامه دارد...
🎙خاطره حاج قاسم سلیمانی از سوءقصد به جان سیدحسن نصرالله
🏷 بخش دوم
🔹هواپیماهای #اِمکا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز میکردند و بر همهی رفتوآمدها کنترل #دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد میکرد نمیگذشتند.
🔸️ساعت دوازده شب، ضاحیه سوتوکور بود و اصلاً انگار در آنجا، در آن قلب #ضاحیه که مرکز #اصلی حزبالله بود هیچکس زندگی نمیکرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. #فاصلهی زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود.
🔹️وقتی منتقل شدیم بهمحض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، #بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند.در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط #سید و مخصوصاً ارتباط #عماد قطع میشد. #مجدداً بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند.
🔸️احساس میشد که این دو بمباران، زدن #سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ #خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای #رژیم بالای سر ضاحیه میآمد.
ادامه دارد...
🎙خاطره حاج قاسم سلیمانی از سوءقصد به جان سیدحسن نصرالله
🏷 بخش سوم
🔸️عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این #درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه #محفوظ نمیکرد چون دوربین هواپیمای اِمکا حرارت بدن انسان را از #حرارت دیگر اشیاء تفکیک میکرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصهی حضرت #مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود.
🔹 #عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بهسرعت برگشت. عماد #بینظیر بود؛ مخصوصاً در طراحی. تا قبل از اینکه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِمکا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِمکا بر ماشین #متمرکز شد.
🔸️میدانید که اِمکا اطلاعات دوربینش را مستقیماً به #تلآویو منتقل میکرد و آنها این صحنه را در اتاق عملیاتشان میدیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به #زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریباً ساعت دو نیمهشب مجدداً به اتاق عملیات #برگشتیم.