هنگامی که برادران یوسف می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟
یوسف گفت:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم:
کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت. روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم...
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او حتی بر برادرانم تکیه نکنم....
#پندونصیحت
https://eitaa.com/joinchat/994967711C457677cd67
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این قشنگتر نمیشد سلیقه و آگاهی بخشی از جامعه رو به تصویر کشید
می دانید چرا بعضی از کارها درست نمی شود ، میزان فهم ها تعیین کننده است ؛ روی فهم ها باید کار کرد و گرنه بسیار خسته می شوی
دانش ، فهم را بالا می برد و گرنه معطل می شوی
می دانی چرا خیلی از کارها خوب جلو نمی رود ؟ چون فهم نیست .
می دانی چرا بسیاری از رذائل می آید ؟ چون فهم نیست
می دانی چرا از خیلی از حوزه های بایسته لذت نمی بریم ؟ چون فهم نیست
می دانی چرا دائما در حال کینه هستیم ؟ چون فهم نیست
می دانی چرا دائم مجادله می کنیم ؟
چون فهم نیست
می دانی چرا باید مثل باقی آدم ها شد ؟ چون فهم نیست
مواظب باشیم فهم مان از دست نرود و گرنه :
عقلمان می خشکد
دستمان می خشکد
پایمان می خشکد
زبانمان می خشکد
از آدم خشک هیچ کاری بر نمی آید
« اللهم اخرجنی من ظلمات الوهم و اکرمنی بنور الفهم »
#پندونصیحت
https://eitaa.com/joinchat/994967711C457677cd67
مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساس توسعه کشورشون قرار گرفته :
بخاطر میخی نعلی افتاد
بخاطر نعلی ، اسبی افتاد
بخاطر اسبی ، سواری افتاد
بخاطر سواری ، جنگی شكست خورد
بخاطر شكستی ، مملكتی نابود شد
و همه اینها بخاطر كسی بود كه میخ را خوب نكوبیده بود...
یادمان باشد هر كار ما، حتی كوچك،
اثری بزرگ دارد كه شاید در همان لحظه ما نبینیم.
👇👇👇👇
حیف است دوباره این مطلب بالا تکرار نشود چون ما ضربه هایی که می خوریم همه اش از همین است
خدا خیر ما را می خواهد ( خیرک الینا نازل ) ولی ما با بد سلیقگی اوضاع را خراب می کنیم
خدای ما مهربان حکیم است ولی ما بی حساب و کتاب زندگی می کنیم ؛ اینجاست که چوب می خوریم و بهترین ها را به بدترین ها تبدیل می کنیم ( ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک )
تقصیر خدا نیست بلکه تقصیر خودمان است
#پندونصیحت
https://eitaa.com/joinchat/994967711C457677cd67
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جوجه انتظار دارد طبیعت همان رفتاری با او انجام دهد که پدر و مادرش می کرده اند و چون دهانش را باز کرده است خوراکش (کرم) در دهانش قرار گیرد .
ابتداء دوران کودکی وابستگی و احساس آن زیاد است از اینرو نیاز است که پدرها و مادرها بیش تر به چنین نیازی متوجه باشند و بر اساس آن با کودکان تعامل کنند ولی زمانی می رسد که نباید بسیار به دیگران تکیه کند و بلکه خود کودک از پس کار خود بر آید .
بچه هایی که ادب نمی شوند مخصوصاً در سنین هفت سالگی به بعد ، بچه هایی هستند که در جایجای زندگی شان دچار مشکل می شوند و همه جای زندگی خود به جای اینکه خودشان دست به کار شوند انتظار دارند که دیگران به میدان بیایند و مشکل آن را حل کنند دقیقا مثل این جوجه ای که منتظر است کرم به دهانش وارد شود .
انسان هایی که در زندگی ، کارهایی که خود می توانند انجام دهند را منتظرند ، همیشه زندگی خرابی دارند . پس بی حساب و کتاب « منتظر » نباشیم .
در تعاملات اجتماعی
در حوزه تحصیلی
در حوزه کاری
در حوزه معنوی
در حوزه خانوادگی
منتظر نباشیم و طلبکارانه ورود نکنیم ؛ در بسیاری از موارد بدون انتظار خودمان می توانیم پیش قدم باشیم و مشکلاتی را حل نماییم
#پندونصیحت
https://eitaa.com/joinchat/994967711C457677cd67
🔰قبل از انجام هر کاری :
✅تمام راه ها
✅تمام قله ها
✅تمام مانع ها را برسی کنید..
#استاد_منصوری
#عکس_نوشته
#استاد_درس
#پندونصیحت
https://eitaa.com/joinchat/994967711C457677cd67
آهنگری پس از گذراندن جوانی پر شر و شور ، تصمیم گرفت وقت و زندگی خود را وقف خدا کند.
سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد،اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش روز به روز بیشتر می شد .
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد،
گفت :
واقعا عجیب است...! درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خدا ترسی بشوی،زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده...
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد، او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمیفهمید چه بر سر زندگیاش آمده .
اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود.
بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم.
بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم.
یک بار کافی نیست ...
آهنگر مدتی سکوت کرد، و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد.
حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد.
میدانم که این فولاد، هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد...
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد.
ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم، این است :
خدای من...
از کارت دست نکش،
میخواهم شکلی راکه تو میخواهی،به خودم بگیرم.
با هر روشی که میپسندی ادامه بده ،
هر مدت که لازم است ادامه بده ،
اما هرگز ،
مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن...
#پندونصیحت
https://eitaa.com/joinchat/994967711C457677cd67