eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
198 دنبال‌کننده
963 عکس
665 ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل تازه جنگ از تو خواب و خانه اگر دزدید از من تو را گرفت و نگاهت را در خون نشانده باز غمی تازه آن‌ چشم‌های سرمه‌سیاهت را یادت که هست؟ گوشه‌ی ریل‌آهن گفتی شناسنامه‌ی من زخم است بوسیدمت دوبار و سپس در مه کردم درست شال و کلاهت را ما از دو سوی ریل روان بودیم ما از هزار سو نگران بودیم گفتی اگر زدند و من افتادم تنها برو ادامه‌ی راهت را گفتم شب است و نور خطر دارد اینجا درخت نیز تبر دارد خاموش کن به گریه در آغوشم سیگارهای روشن آهت را گفتم عبور می‌کنی از دریا گفتی ولی بدون گذرنامه؟... گفتم قسم بخور به سحر، شاید دنیا قبول کرد گواهت را افتادی از بلندی و می‌گفتی: من عاشقم، گناه من از عشق است پنداشت ‌هم‌عشیره‌ی سارایی رودی که شست و برد گناهت را... ### نام تو را گذاشته‌ام باران اسم تو را گذاشته‌ام انجیر فردا میان باغچه می‌کارم بعد از اذان صبح، گیاهت را [برای تهیه‌ی کتاب کوبه می‌توانید از لینک موجود در بیو اقدام کنید.] https://www.instagram.com/p/CTM4PVOKNwn/?utm_medium=share_sheet
علیه‌‌السلام 🔹فرق می‌کند🔹 مست از غم توام غم تو فرق می‌کند محو توام که عالم تو فرق می‌کند با یک نگاه می‌کشی و زنده می‌کنی مثل مسیح، نه، دم تو فرق می‌کند یک دم نگاه کن که مرا زیر و رو کنی باید عوض شد آدم تو فرق می‌کند تنها کمی به من نظر لطف می‌کنی؟ آقای مهربان! کم تو فرق می‌کند زخمی‌ست در دلم که علاجی نداشته‌ست جز مرحمت که مرهم تو فرق می‌کند اشک غمت برای من أحلی من العسل گفتم برای من غم تو فرق می‌کند صلح تو روضه است، حماسه‌ست، غربت است ماهی تو و محرم تو فرق می‌کند باید خیال کرد تجسم نمود، نه؟ نه، گنبد تو، پرچم تو فرق می‌کند لختی بخند قافیه‌ام را به هم بریز آقای من! تبسم تو فرق می‌کند 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام🔹 شگفتا کرامات ماهی تمام چه ماهی که خورشید صبح است و شام چه ماهی که فرزند اُم القُری چه ماهی که لبخند بیت الحرام چه ماهی چه مردی سلامٌ علیه چه مردی چه ماهی علیه‌السلام چه حُسن شروعی‌ست ماه رجب چه حُسن ختامی‌ست ماه صیام همه عمر او یک نماز است و بس سکوتش قعود و خروشش قیام دم از حق زده دم به دم تیغ او اگر در مصاف است اگر در نیام چه ژرف است آری چه ژرف و شگرف کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام در اوصاف آن حسن بی‌خاتمه رسید این ترنم به حسن ختام به لب دارم این نغمه را دم به دم به سر دارم این سایه را مستدام امیری حسینٌ و نعم الامیر امامی علیٌ و نعم الامام سید محمد جواد @aleyasein
علیهاالسلام 🔹فداها ابوها🔹 به دریا رسیدم پس از جستجوها به دریای پهناور آرزوها به دریای محضی که این خاک سوزان گرفته از امواج او آبروها سلام ای که لطف کریمانهٔ تو کشانده دلم را به این سمت و سوها سلام ای که گشته شب بارگاهت به لطف نگاهت شب آرزوها شراب طهور است و تسنیم نور است که در این حرم می‌چکد از سبوها چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری به جانم بتابان از این رنگ و بوها هیاهوی اشک است و آه و تبسم مرا غوطه‌ور کن در این های و هوها به مدح تو گفتند و گفتیم اما تو هستی فراتر از این گفتگوها که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود: فداها ابوها فداها ابوها به شوق مدینه به اینجا رسیدم به زهرا رسیدم پس از جستجوها سیدمحمدجواد @aleyasein @ostadmojahedi
🔹برای چه؟🔹 بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟ افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟ راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»... بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟... پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟ گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را کشتند مردمان مسلمان برای چه؟» آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا از تو دریغ آمده باران برای چه؟... صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا؟ موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟... این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟ قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟ تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟ چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟... ای در غمت صحایف پیشین گریسته ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟ 📝 @ostadmojahedi
بسم الله الرحمن الرحیم بس در جام ما نریز از این بیشتر، بس است ما را همین پیاله‌ی خون جگر بس است دارایی زیاد به دردی نمی‌خورد حال‌ِخراب و خون‌ِدل و چشم‌ِتر بس است آه! ای کلاغ مشتی یک‌رنگ باصفا در صدهزار عیب همین یک‌هنر بس است دیگر چه‌احتیاج‌ به حرف‌وحدیث‌ها وقتی برای آینه‌ها یک‌نظر بس است این شعرهای خسته به آیندگان اگر از حال ما کمی برساند خبر بس است در جنگ نابرابر دنیا برای صلح موی سپید آمده بر روی سر بس است وقتی که حال و روز مرا خوش نمی‌کند دیگر بس است این غزل بی‌ثمر، ... 🔹لینک خرید مستقیم کتاب از سایت؛ https://emtiazpub.ir/product/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D9%86%D9%82%D8%B7%D9%87-%D8%B6%D8%B9%D9%81/ @Mojtaba_khorsandi
🔹زنده‌تر🔹 سینه‌ها با سوختن، ارزنده‌تر خواهند شد شمع‌ها در عمق شب، تابنده‌تر خواهند شد امتیاز ماست‌‌ مُردن! می‌کُشند و غافل‌اند دم به دم با مرگِ ما بازنده‌تر خواهند شد سنگ اگر هم‌صحبت آیینه‌های ما شود ما زبان‌هامان از این بُرّنده‌تر خواهند شد چون جواب صخره تکراری‌ست، پرسش‌های موج، بعد از این از صخره‌ها کوبنده‌تر خواهند شد چشم‌هایی که پیِ میراث ما افتاده‌اند منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد! اهل دنیا را خیال مرگ حتی می‌کُشد عاشقان با مرگ اما زنده‌تر خواهند شد ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش! تحفه‌ها، تزیین شده، زیبنده‌تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست بی‌تفاوت‌ها فقط شرمنده‌تر خواهند شد! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3553@ShereHeyat
🔹آخرین لبخند🔹 در نگاهت دیده‌ایم این وصف بی‌مانند را پاکی الوند را، بی‌باکی اروند را در شب خوف و خطر اعجاز تکبیرت شکست هم سکوت شهر را، هم میله‌های بند را نقش سرخ سربلندی مانده بر پیشانی‌ات بی‌گمان دست شهیدی بسته این سربند را در قدم‌های پدر شوری حماسی دیده‌ایم حال می‌بینیم گام‌ محکم فرزند را آری از اسطوره می‌گویند در افسانه‌ها ما به چشم خویش دیدیم آنچه می‌گویند را دید چشم آسمان روی لب پر خون تو بین آغوش شهیدان آخرین لبخند را 📝
زمان: حجم: 779.4K
پلک وا کردی و دیدند سحر می‌آید آفتاب از دل چشمان تو در می‌آید کهکشان خم شد و بر قلب شب آرام نوشت چه کسی از پس اوصاف تو بر می‌آید؟ بخت مهتاب سپید است که با شور و شعف در شب چشم تو دائم به سفر می‌آید صبح‌ها خنده به لب می‌رود از محضر تو هر نسیمی که شبانگاه پکر می آید کوچه از نو متولد شد و با شوق سرود کودکی ماه تر از قرص قمر می‌آید ابر با پنجره‌ای گفت که لبخند بزن دارد احساسی خوشی سمت بشر می‌آید پنجره با هیجان رو به جهان وا شد و گفت عطر لبخند، از آغوش پدر می‌آید بوسه‌ای از لب پر شور پدر رو به تو گفت نعمتی بهتر از این طفل؟ مگر می‌آید؟ دارد انگار علی عین خودش را به بغل آری، عباس به حیدر چقدر می‌آید
مطروحه به شاخه های سبز من دست تبر نمی رسد که گفته انتفاضه با خون به ثمر نمی رسد؟ شکوفه های باغ زیتونِ مرا تگرگ زد به ریشه ی ستبر من ولی ضرر نمی رسد هزار و چند غنچه ام به خاک و خون کشیده شد از این به خون نشستگان مگر خبر نمی رسد صدای ضجّه ی مرا چوب شِکن چرا ندید ندید یا صدای من به گوش کَر نمی رسد شراکت کلاغ با مترسکان عجیب نیست به این کلاغ رو سیاه غیر شرر نمی رسد به ماهِ سرزمین من چنگ بزن چنگ بزن دست پلنگِ خام تا قرص قمر نمی رسد کوچ نمی کنم من از خانه ی مادریِ خود تا نرود دشمنِ من فتح و ظَفر نمی رسد شهاب عمر نحس او رو به زوال می رود مجالِ ظلمِ شب بدان تا به سحر نمی رسد پیکر سرزمین من زخمی و شرحه شرحه شد ولی شبیه قصّه ها قصه به سَر نمی رسد
1.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چه را خواستی ای دوست نباید نشود با تو یک مسأله دارست اگر صد نشود چند تکه ورق رنگ شده خواهد بود گل اگر از بغل نام شما رد نشود مترصد شده ام نام شما را ببرم من اگر نام شما را ببرم بد نشود! نام اگر نام شما... شرم حضور کلمه خاک اگر خاک شما حیف که مرقد نشود همه ی عالم و آدم سرِ جای خودشان حاصل جمع همه میم (ص) نشود اهل بازار به هر جنس که شد دست زدند کاش نامت سبب کسب درآمد نشود .
💠
هنر تعالی بخش
🔹 شما فرق بین دیوان منوچهری دامغانی با مرحوم را می ‌بینید؛ یكی نازل است یكی متنزّل؛ خیلی فرق است! بیان ذلك این است كه یك وقت هنرمندی است ادیب که انواع و اقسام پرنده‌ ها را می‌ شناسد صداها را می ‌شناسد درخت ها را می ‌شناسد برگ ها را می ‌شناسد، در یك غزل یا یك قصیده مثلاً ده‌ تا مرغ را با آهنگ هایشان درخت را با برگ هایشان گل را با رنگ هایشان می‌ شمارد، این می ‌شود منوچهری دامغانی؛ این است نیست. 🔹 یك وقت مثل مرحوم حافظ می شود؛ حافظ آن بالایی را آورده تشبیه كرده به درخت و گل و بلبل؛ ولی این، خود این پایینی ‌ها را ردیف و جمع كرده است! فرق حافظ و جناب منوچهری دامغانی _ گرچه او هم اشعار بلندی در بعضی از موارد دارد _ فرق بین نازل و متزّل است. 🔹 كسی كه هنرمندی او در این است كه انواع و اقسام مرغ ها را می‌‌ شناسد انواع و اقسام درخت ها را می ‌شناسد انواع و اقسام برگ ها را می ‌شناسد انواع و اقسام میوه‌ ها را می‌ شناسد انواع و اقسام گل ها و رنگ ها را می‌ شناسد، اینها را در یا ‌ای ردیف بكند، این می ‌شود منوچهری دامغانی! این نازل ها را جمع كرده این اشعار پیامی ندارد. یك وقت است كه از بالا را آورده در ساخته و آن متخیلِ ساخته را با جمال محسوس ارائه كرده، این متنزّل است یعنی نردبان درست كرده، خودش از بالا پله پله آمده پایین، دست مخاطب را می‌ گیرد، پله پله بالا می ‌برد و از مرحله حس به مرحله خیال و از مرحله خیال به می برد و او را عاقل می کند. 🔹 آن كه نتواند در راه بیاید و است، آن مطلب دیگری است؛ اما اگر كسی استعداد آن را دارد و می ‌تواند بیاید، اینها می ‌توانند بالا ببرند، برای اینكه راه درست كردند نردبان كردند راهنمایی هم كردند چراغ هم دادند. 📚 فلسفه هنر جلسه 7 تاریخ: 1390/01/24 🌐 https://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra