eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
198 دنبال‌کننده
963 عکس
667 ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما گشته ایم نیست تو هم جستجو مکن آن روزها گذشت،دگر آرزو مکن
فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی ای دوست! به داد دل من دیر رسیدی از یاد بِبَر قصه‌‌ی ما را هم از امروز درباره‌ی ما هرچه شنیدی نشنیدی آرام بگیر ای دل و کم گریه کن ای چشم! انگار نفهمیدی و انگار ندیدی ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم ما آه کشیدیم، تو فریاد کشیدی گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود! خوش باش که یک چند در این راه دویدی
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از باغ می برند چراغانی‌ات کنند  تا کاج جشن های زمستانی‌ات کنند پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی‌ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانی‌ات کنند 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری https://eitaa.com/fazelenazari
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگی‌ات مرا از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنه کار کرده است چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
ای مرگ می‌رسی به من اما چقدر زود ای عشق می‌رسم به تو اما چقدر دیر
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیا تماشاییست اما زندگی اینجا اندوه دارد... رنج دارد... خستگی دارد... 🌱
نشسته سایه‌ای از آفـتاب بر رویش به روی شانه‌ طوفان رهاست گیسویش ز دوردست‌، سواران دوباره می‌آیند که بگذرند به اسبان خویش از رویش کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم که باد از دل صحرا می‌آورَد بـویش کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پـــــهلویش هـزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست که این غریب ، نهاده است سر به زانویش کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثــه افتاده است بازویـش کسی که با لب خشک و ترک ترک شده‌اش نشسته تـیر به زیر کمان ابـرویش کسی است وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویـش عجب که کــــــــــوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سـری به روی شانه طوفان رهاست گیسویش @hafez_adabiyat