eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پدرم بسیار شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. هیچگاه ندیدم عصبانی شود. در خانه ما احترام به مادر واجب بود. ما هشت خواهر و برادر بودیم و همه مادرمان را خانم صدا می‌زدیم. پدر همیشه با مادرم شوخی می‌کرد و می‌گفت معصومه! اگر من تو را نگرفته بودم الان خانه پدرت نشسته بودی! شیخ در کلاس‌های اخلاق به شاگردانش می‌گفت شما نمی‌خواهد به هر کسی که از راه می‌رسد بگویید قربانت بروم. این قربانت بروم را در خانه به همسرتان بگویید. این رفتارهاست که باعث علاقه میان زن و شوهر می‌شود. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شیخ رجبعلی خیاط به افرادی که گرفتار بودند ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» را توصیه می‌کرد و به شخص دیگری می‌گفت «و لا حول و لا قوه…» را بخوان. نمی‌دانم سرّ و راز این «واو» که به اول دعا اضافه می‌کرد چه بود. شیخ دعای «یستشیر» را با حال و هوای خاصی می‌خواند و این دعا را بسیار توصیه می‌کرد. از مرحوم دکتر فرزام(یکی از شاگردان شیخ رجبعلی) نقل است که دعای ایشان همیشه این بود: «خدایا! ما را برای خودت تکمیل و تربیت فرما و برای لقای خودت آماده کن ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
یکی از ارادتمندان شیخ که نقل کرده شب قبل از وفات شیخ از طریق رویای صادقه فوت ایشان به او الهام شده بوده، ماجرای وفات شیخ را چنین نقل می‌کند: شبی که فردای آن شیخ از دنیا رفت، در خواب دیدم که دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوین را می‌بندند، پرسیدم: چه خبره؟ گفتند آشیخ رجبعلی خیاط از دنیا رفته. نگران از خواب بیدار شدم. ساعت سه نیمه شب بود. خواب خود را رؤیای صادقه یافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دلیل این حضور بی‌موقع سؤال کرد، جریان رؤیای خود را تعریف کردم. ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و میش، به طرف منزل شیخ راه افتادیم. شیخ در را گشود، داخل شدیم و نشستیم، شیخ هم نشست و فرمود: «کجا بودید این موقع صبح زود؟ » من خوابم را نگفتم، قدری صحبت کردیم، شیخ به پهلو خوابید و دستش را زیر سر گذاشت و فرمود: «چیزی بگویید، شعری بخوانید ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
یکی خواند: خوش‌ تر از ایام عشق ایام نیست صبح روز عاشقان را شام نیست اوقات خوش آن بودکه با دوست به سرشد باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود ایشان هم پس از گوش سپردن به این شعر از دنیا رفتند. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره های واقعی
🌹🌹🌹🌹🌹 و مال امسال هست و بطور از مزرعه تقدیم می گردد.کلی با مغازه داره.
هدایت شده از خانواده دینی
📣📣همکاری در فروش📣📣 کسب درآمد عالی شغل دوم جهت کسب اطلاعات بیشتر به در کانال زیر مراجعه نمایید. https://eitaa.com/froshgahebaghyatosalehat لطفا این اگهی را نشر دهید. متشکرم
👆👆👆
سلام علیکم🌹 امروز در خدمتتون هستم با اسطوره شماره ۲۴: حاج اسماعیل دولابی 👇👇 همچنین قسمت نهم و دهم داستان امام حسین علیه السلام برای کودکان🧒👧
اسطوره شماره ۲۴ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 محمداسماعیل دولابی، در سال ۱۲۸۲ش در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال در جلسات درس علمای دینی مانند سید محمدشریف شیرازی، محمدعلی شاه‌آبادی، محمدتقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و محمدجواد انصاری همدانی شرکت کرد. وی جلسات وعظی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی(ع) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) احساس می‌کند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمی‌گردد، در منزلش دچار مکاشفه‌ای می‌شود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) می‌بیند، به گفته خود وی در این حال به او می‌فهمانند که هر آنچه می‌خواستی از حالا به بعد بگیر. وی می‌گوید از همان‌جا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 غصه های دنیا را به کسی نگو👌 ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e