eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب، فرهاد را دید و به او گفت: شما که این همه استعداد در عشق داشتی چرا عاشق خدا نشدی؟ اگر در آن وادی می افتادی شیرین کجا و شیرین آفرین کجا؟ فرهاد آه سردی کشید و گفت: افسوس که در زمان ما حتی یک نفر نبود که به ما بگوید می توان عاشق خدا شد . اگر من این را می دانستم به جای شیرین عاشق خدا می شدم. اما شیخ رجبعلی! این را بدان که من بعد از مرگ، به شیرین خودم رسیدم
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شخصی در مجالس سیدالشهدا (ع) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!» شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا - ع - به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد. پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (ع) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(ع) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود: شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم! از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.»
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ايثار شيخ رجب علي خياط همسر عارف بالله حاج شيخ رجبعلي خياط مي‌فرمايد: زماني قحطي آمده بود، پسرانم روي پشت بام آتش روشن كرده بودند، رفتم ببينم چه مي‌كنند ديدم آن دو پوست خيكي را آورده‌اند سرخ كنند كه بخورند! با ديدن اين صحنه گريه‌ام گرفت، آدم پائين، مقداري مس از منزل برداشتم، بردم زير بازارچه فروختم و قدري غذا تهيه كردم. برادرم كه شخص پولداري بود، رسيد ديد خيلي ناراحتم،‌ از علت ناراحتي سؤال كرد، جريان را گفتم. گفت خواهر چه مي‌گوئي شيخ رجبعلي را در بازار ديدم كه صد تا بليط چلوكباب ميان مردم تقسيم مي‌كند! چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است، اين مردكي مي‌خواهد درست است كه عابد و زاهد است ولي كارش درست نيست! با شنيدن حرفهاي برادرم ناراحتيم بيشتر شد. شب كه شيخ به خانه آمد با او برخورد كردم كه چرا... و با ناراحتي خوابيدم. نيمه‌هاي شب ناگاه متوجه شدم كه مرا صدا مي‌زند كه بلند شو، بلند شو، ديدم اميرالمؤمنين علي عليه السلام است، ضمن معرفي خود فرمود: «شيخ بچه‌هاي مردم را نگه داشته ما هم بچه‌هاي تو را، هر وقت بچه‌هايت از گرسنگي مردند حرف بزن
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 قبولی دعا جناب شیخ مستجاب الدعوه بود و اکثر دعاهایش مورد اجابت واقع می شد؛ ولی به ایشان گفته بودند: برای خودت دعا نکن و در سختی هایت تسلیم باش. موارد بسیاری نقل شده است که بر اثر دعای ایشان شفا یافته اند و مشکلاتشان حل شده است. یکی از دوستان ایشان می گوید: شخصی دستش سیاه شده بود و دکتره گفته بودند باید قطع شود. خدمت شیخ می رسد و التماس می کند که ایشان دعایی بکنند. شیخ می گفت: «ما از امام رضا(ع) خواستیم شفا بدهد و بعد از مدتی خوب شد. چند روز بعد دیدم دست خودم در همان قسمت دارد سیاه می شود. دوباره خدمت حضرت رفتم و این نیز برطرف شد و دلیلش این بود که برای شفاعتم باید بعضی چیزها را جبران می کردم ولی نکرده بودم و خودم به آن دچار شد ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل می‌کند: زنی بود که شوهرش سید و از دوستان جناب شیخ بود. او خیلی شوهرش را اذیّت می‎کرد پس از چندی آن زن فوت کرد هنگام دفنش جناب شیخ حضور داشت با چشم برزخی مشاهداتی کردند بعد فرمودند: روح این زن جدل می‌کند وقتی که خواستند او را دفن کنند اعمالش به شکل یک سگ سیاه درنده‎ای شد. همین که خانم فهمید این سگ باید با او دفن شود متوجه شد چه بلایی در مسیر زندگی بر سر خود آورده شروع کرد به التماس ونعره زدن دیدم خیلی ناراحت است لذا از این سید خواهش کردم که حلالش کند او هم بخاطر من حلالش کرد. سگ رفت و او را دفن کردند. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 انصاف در گرفتن اجرت يكی از روحانيون نقل می‌كند كه : عبا و قبا و لباده‌ای را بردم و به جناب شيخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت: « دو روز كار می‌برد، چهل تومان. »  روزی كه رفتم لباسها را بگيرم گفت :« اجرتش بيست تومان می‌شود. »  گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟  گفت: « فكر كردم دو روز كار می‌برد ولی يك روز كار برد.  ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 احترام به سید نابینا شیخ رجبعلی می فرمود: «سید کوری وارد جلسه شد و چون من دیدم کور است جلویش بلند نشدم. پس از آن، مرا مورد توبیخ قرار دادند که چرا جلوی پایش بلند نشدی؟ اگر چه او نمی بیند ولی تو باید احترام می گذاشتی.» ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اثر اسم نامناسب دکتری خدمت شیخ رجبعلی آمد و گفت: پسری دارم که مریض است و با این که خودم دکتر هستم علت را نمی فهمم. دکترهای دیگر هم نمی فهمند. ایشان می فرماید: «پسر تو اسمش کاظم بود، خجالت نکشیدی یک اسم اروپایی رویش گذاشتی؟ تا این اسم را عوض نکنی باید این درد را بکشد ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شیخ رجبعلی خیاط خیلی مهربان و دلسوز بود.با همه حرف می زد، موعظه می کرد، نصیحت می کرد، آدم، خیلی راحت می توانست در محضرش بنشیند، اما شب که فرا می رسید شیخ رجبعلی دیگر کسی را نمی شناخت و حالت عجیب و غریبی داشت. شب ها مرتب مشغول نجوا و راز و نیاز بود ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 یادم هست روزی یکی از امرای ارتش با چند تن از شخصیت‌های کشوری به خانه ما آمدند. وقتی دیدند لگن و کاسه گذاشته‌ایم تا باران از سقف چکه نکند، ایشان دو قطعه زمین خریدند و به پدرم گفتند یکی را برای شما خریده‌ام؛ دیگری را برای خودم اما پدر پیشنهاد ایشان را رد کرد و گفت آنچه داریم برای ما کافی است. حتی برادرانم که بعد‌ها وضع مالی‌شان خوب شده بود و قصد داشتند برای پدر خانه‌ جدیدی تهیه کنند مخالفت می‌کرد و می‌گفت برای خودتان خانه بخرید؛ برای من همین جا خوب است. پدرم اصلا دنبال تجملات نبود. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 پدرم بسیار شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. هیچگاه ندیدم عصبانی شود. در خانه ما احترام به مادر واجب بود. ما هشت خواهر و برادر بودیم و همه مادرمان را خانم صدا می‌زدیم. پدر همیشه با مادرم شوخی می‌کرد و می‌گفت معصومه! اگر من تو را نگرفته بودم الان خانه پدرت نشسته بودی! شیخ در کلاس‌های اخلاق به شاگردانش می‌گفت شما نمی‌خواهد به هر کسی که از راه می‌رسد بگویید قربانت بروم. این قربانت بروم را در خانه به همسرتان بگویید. این رفتارهاست که باعث علاقه میان زن و شوهر می‌شود. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۳ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شیخ رجبعلی خیاط به افرادی که گرفتار بودند ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» را توصیه می‌کرد و به شخص دیگری می‌گفت «و لا حول و لا قوه…» را بخوان. نمی‌دانم سرّ و راز این «واو» که به اول دعا اضافه می‌کرد چه بود. شیخ دعای «یستشیر» را با حال و هوای خاصی می‌خواند و این دعا را بسیار توصیه می‌کرد. از مرحوم دکتر فرزام(یکی از شاگردان شیخ رجبعلی) نقل است که دعای ایشان همیشه این بود: «خدایا! ما را برای خودت تکمیل و تربیت فرما و برای لقای خودت آماده کن ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e