اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمیگردد، در منزلش دچار مکاشفهای میشود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) میبیند، به گفته خود وی در این حال به او میفهمانند که هر آنچه میخواستی از حالا به بعد بگیر. وی میگوید از همانجا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
غصه های دنیا را به کسی نگو👌
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اگر از نفست شکست خوردی...👌
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
«ماجرای روز تاسوعا».mp3
11.09M
ماجرای امان نامه شمر برای حضرت ابالفضل عباس(ع)
حضرت عباس عصبانی شدن و امان نامه شمر رو پاره کردن و گقتن: امان خدا بهتر است از امان عبیدالله بن زیاد
#امام_حسین
#قسمت_نهم
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
«ماجرای شب عاشورا».mp3
13.03M
ماجرای گفتگوی امام حسین(ع) با یاران با وفای خود درون خیمه
امام حسین(ع) فرمودند: من یارانی بهتر از شما و اهل بیتی بهتر از خانواده خودم نمیشناسم
#امام_حسین
#قسمت_دهم
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
هدایت شده از فروشگاه عسل باقیات الصالحات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طرح_اربعین فروش عسل مرکبات
ارسال بسته های حاوی عسل🍯 این روزها سرعت بیشتری گرفته.
تاکنون بالاتر از #چهل_تُن_عسل_بهاره_مرکبات🌱 امسال در بسته های مختلف یک کیلویی تا سه کیلویی توزیع شده و ادامه دارد.
📦کار بسته بندی جهت ارسال پُستی در روزهای اخیر در مزرعه شدت گرفته تا به تعداد بیشتری از افراد، قبل از #اربعین عسل امسال تحویل شود.🚚
🔔فرصت را از دست ندهید.👇
جهت کسب اطلاعات بیشتر به #پست_سنجاق_شده در کانال زیر مراجعه نمایید.
https://eitaa.com/froshgahebaghyatosalehat
لطفا این اگهی نشر دهید.متشکرم
اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی
اوضاع خیلی بی ریخت می شود
همیشه بگویید
الحمدلله، شکر خدا.
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی.
اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگوالحمدلله.
آن وقت غمت را از بین می برد
امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است.
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خداوند مربی است و ما مربا
برای پختن مربا باید هم شیرینی به کار برد هم ترشی؛گاهی گرمش کرد گاهی سردش.
خدا هم با ما همین کار را میکند.به مربی خود اعتماد کنیم و در کارش اظهار نظر نکنیم و به کارش تن بدهیم و تسلیم شویم
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گفته شده است حاج اسماعیل دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاههایی نو دارد. روشها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانستهاند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمیکرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود. وی معتقد بود: از راه ائمه میتوان به مقصد رسید، اما راه امام حسین(ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند.
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
درخواست حاج اسماعیل از شهید هادی
خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سالها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبهها بود، میآمدند و از کلام ساده، اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان میگرفتند. یکی از این افراد، شهید جاویدالاثر «ابراهیم هادی» بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است👇👇
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۲۴
#حاج_اسماعیل_دولابی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!
گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!
من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرفها
ادامه...👇👇
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e