در میان آتش (خاطره ای از سردار شهید حاج یدالله کلهر)
یک انبار مهمات در منطقه آتش گرفت؛مهمات ها داشت از بین میرفت و انفجار حاصله، مانع نزدیک شدن به انبار می شد.
در این موقعیت خطرناک ؛ حاج علی فضلی ، حاج یدالله و چند نفر دیگر، بدون ترس داخل انبار می رفتند و مهمات های سالم را خارج می کردند.
یکی از ارتشی ها به حاج یدالله گفت: شما دیوانه شدید؟ این چه کار خطرناکی است که می کنید
حاجی گفت : شما کاری با ما نداشته باشید؛ اگر خطری هست متوجه ماست نه شما
بچه ها خودشان را میان دود و آتش می انداختند و جعبه ها را خارج می کردند.
به حاج یدالله گفتم: چرا این کار را می کنی؟ارزشش را ندارد که جان خودت را به خطر بیندازی.
حاجی گفت: تو که نمی دانی این مهمات را به چه زحمتی تهیه کرده ام؛ گریه ام درآمده تا اینها را از عوامل بنی صدر بگیرم؛ آن وقت تو می گویی بگذارم به همین راحتی از بین برود؟
راوی: ابوذر خدابین
#شهید_کلهر
#شهید_حاج_یدالله_کلهر
#شهدای_البرز
#سردار_کلهر
#یاد_شهدا
#شجاعت
🌸بارنشر مطالب شهدا حسنه است🌸
عضو کانال موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار شوید 🔻
@ostovar313
✍🏻 کشاورزاده تنکابنی ستاره درخشان جنگ!
🌷(به مناسبت ۸ اردیبهشت ، سالروز شهادت شهید شیرودی)
حدود دو و سه ماهی از شروع جنگ گذشته بود،بالاخره بعد پیگیریها و آموزشهای سخت، با جمعی از بچههای شهر و روستاهای اطراف آن،از محلهها و جاهای مختلف جمع شده تا روانه جبهه شویم.
با گروهی از این جمع یک دوره سخت آموزشی را در آبان گذرانده بودیم.
اما هیچیک از ما تمایلی به عزیمت به جبهههای غرب را نداشت.بحث خرمشهر و شهرهای دیگر جنوب و اخبار نبردهای جبهه جنوب همه مارا هوایی جبهه جنوب کرده بود. حتی یک بار به همراه یکی از دوستانم، رغم آنکه وسایل را هم برداشته و ساک را بسته و برای اعزام تا سپاه هم رفته بودیم اما وقتی فهمیدیم، میخواهند به غرب اعزام مان کنند برگشتیم.
اما این بار با جمع بیشتری حدود ۱۲۰ از دوستانی بودند که در اوایل آبان ۵۹ با گروهی که در اردوگاه گهرباران زیر نظر شهید بزرگوار آقای درویشی آموزش نظامی را دیده بودیم و جمعی دیگر از افرادی که قبلا در دوره خدمت سربازی آموزشها را در یگانهای نظامی گذرانده بودند.
از طریق سپاه ساری بدون تعیین مقصد اعزام، رهسپار تهران شدیم تا برای عزیمت به جبهه آمده و سازماندهی شویم. در تهران مجدد یک دوره آموزش فشرده چند روزه را در پادگان امام حسین علیهالسلام که بیشتر مربیهاش از نیروهای گارد سابق بودند،گذراندیم . بعد از آنجا در ورزشگاه اسب دوانی در اتوبان افسریه که نیمه تعطیل بود، مستقر شدیم.
بچهها با همان روحیه سخاوتمندانه و گشاده دستی مازندرانیها پولهاشون را رو هم گذاشته ظروف و وسایل چای و پخت و پز و بساط غذا را برای اتراق چند روزه تدارک کردند.
اولین گروهی اعزامی به جبهه بودیم که وارد این مجموعه ورزشی شدیم، لذا فاقد هر نوع امکاناتی برای اقامت بود. بعدا به مرکز اصلی اعزام تبدیل شد و پادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام نام گذاری شد. بسیج هنوز سازمان گسترده و استحکام نگرفته بود. سپاه محور همه اعزامها و امور نیروهای داوطلب مردمی برای جبههها بود.
پاسدار جوان آذربایجانی به نام انگوتی را به عنوان فرمانده ما تعیین کردند که خیلی منضبط و سختگیر بود، در اعزام دیگری به فیض شهادت نائل شد.
بعد توقف چند روزه و سازماندهی در دستهها و گروهانها، خبر اعزام به غرب را به ما دادند، یک روزی را مقاومت کردیم و به صورت قهر و ناراحتی هر یک در گوشهای خلوت کرده و بر این بداقبالی و سلب توفیق در اعزام به جبهههای جنوب سخت غصه دار بودیم و برخی هم سخت در تکاپو تا از این اعزام جلوگیری کنند، و تعدادی کمی هم از همراهی با بچهها منصرف شدند، اما نشد و مسئولان اعزام سپاه با نصایح و اصرار و ترسیم وضع بغرنج جبهههای غرب وادارمان کردند تا بپذیریم.
با تلخکامی و ناراحتی و غُر و لُنگهای زیاد سوار بر اتوبوسها و روانه کرمانشاه شدیم. استقبال مردم کرمانشاه در بدو ورود، شگفتزده مان کرده بود، باور کردنی نبود، خیلی با نان برنجی و شیرینی به استقبال آمده بودند و عدهای با خودروی شخصی جلوی ساختمان محل استقرار ما منتظر و آماده ایستاده تا اگر کسی نیاز داشت به جایی برود، ببرندش !
شب را در مرکز خانه جوانان کرمانشاه که در اختیار هلال احمر بود، در یک سالن بزرگ استراحت کردیم . صبح با دوست نازنین و خوبم جناب حاج سید محمد(میرمختار) میرشفیعی که سابقه دوستیام با او به روزها و حوادث انقلاب بر میگشت، به دیدن آیةالله اشرفی اصفهانی به مسجد آیةالله بروجردی رفتیم و نماز را به ایشان اقتدا کردیم و بعد نماز هم دقایقی در محضرشان و به تماشای چهره نورانیاش نشستیم. این قطعه از صفحات شیرین این سفر بود.
در تاریکی شب حرکتمان دادند و
روانه منطقه سر پل ذهاب و قصر شیرین شدیم. قبل طلوع آفتاب به پادگان ابوذر رسیدیم تا قبل رسیدن به آن ،از مقصد سفر چیزی به ما نگفته بودند.
شکوه و استواری آن و دیدن محیط و منطقهای که حکایت از ایستادگی قهرمانان شجاع در برابر دشمن داشت،باعث مباهات و در میان اخبار سقوط شهرها و پادگانها دلگرم کننده بود!
صدای غرش و شلیک گلولهها و توپخانه از فاصله دور به گوش میرسید ، که همه را به حس و حال محیط جنگ نزدیک میکرد!
پادگان دو قسمت شده بود، بخشی از آن در اختیار سپاه برای پشتیبانی از جبهه غرب قرار داشت و بخش بزرگی از آن در اختیار هوانیروز و ارتش بود.
پادگانی بزرگ در کنار کوههایی بلند که همانند گیسوانی آشفته خود را شلال کرده بودند روی آن !
در یکی از ساختمانهای آن مستقر شدیم.
از کرمانشاه که به سمت قصر شیرین حرکت کردیم اوضاع خاص شهرهای کرند و اسلامآباد غرب حکایت از جنگ و غیرعادی بودن شهرها داشت.
مهاجران زیادی از روستاها و شهرهای مختلف نوار مرزی به این دو شهر آمده و در اردوگاه یا چادرها و منازل آشنایان و اماکن عمومی اسکان یافته و جمیعت زیاد و وضیعت اسکان در اماکن عمومی و تردد وانتهای پر از اثاثیه، چهره شهر را دگرگون ساخته بود و خبر از کوچ و جابجایی جمیعت داشت.
با آنکه همه بچهها برای رسیدن به خط مقدم که آن روزها برای ما معنای مبهم و شورانگیز و تصویری از نبرد سخت را تداعی و تبادل میکرد، اما نام پادگان ابوذر و افسر بزرگی که روزهای نخست جنگ قهرمانی بزرگ برای همه ما جوانان آن روزها بود، آن قدر بزرگ و پرجاذبه بود که دیدنش را بر رفتن به خط مقدم که ماهها برای رسیدن به آن لحظه شماری میکردیم، ترجیح دهیم و از این حضور و توفیق، تلخی عزیمت به غرب کمی تحمل پذیر شود.
سوالات زیادی در ذهن داشتیم و دنبال کسی که از او بپرسیم و پاسخی دریافت کنیم. در هر فرصتی که پیش میآمد و با نیروهایی که در پادگان مستقر بودند رو به رو میشدیم، سوالات مان را طرح میکردیم.
از موقعیت دشمن و نیروهای خودی و
کی و چه جوری به خط میروند؟
از هوانیروز و سراغ گرفتن از افسر بزرگ و قهرمان آن روزهای نبرد، اکبر شیرودی.
اکثراً به دلیل مسائل امنیتی مبهم و گنگ پاسخ میدادند تا اینکه یکی از پاسداران از آشنایان از کار درآمد و با گرمی و خوشرویی تمام که از خصلتهای همیشگیاش بود، دعوتم را پذیرفت و به جمع دوستان اعزامی از ساری آمد و همه دورش حلقه زدیم.
پاسدار جوان و مؤدب و پاک، مرحوم سرهنگ فداکار و خوش اخلاق و بزرگوار حاج سید محمود حسینی!
آن روزها پاسداران درجه و عنوانی جز "برادر" نداشتند. برادر محمود شد، مشاور و راهنما و دوست بچهها.
او به همراه جمعی از پاسداران از مازندران قبل از ما، به این منطقه آمده بودند. از جمله جوان دوست داشتنی که به ایشان ارادت خاصی داشتم و در جوانی هم مرد پخته و بزرگ و بسیار متین بود و پسر ارشد همسایه بی آزار و خوب و صمیمی ما، جناب سردار حاج رضا اسماعیلی بود که آن ایام ورود ما در ارتفاعات سرپل ذهاب در خط مقدم حضور داشت و توفیق دیدارش را نداشتم. وی در همین اعزام در منطقه مجروح شد.
از برادر محمود حسینی از فاصله پادگان تا خط و موقعیت دشمن، از وضیعت جنگ، منطقه و نیروها پرسیدیم و پرسیدیم.
از قهرمان محبوب، جناب شیرودی، از شهید عزیز کشوری که چند روزی از شهادتش نگذشته بود.
از محل استقرار آقای شیرودی در پادگان؟ و چگونگی ملاقات و دیدنش؟ از شجاعتها و مقاومتش!
سوال از دیدن افسر شجاع و قهرمان آن روزهای نبرد و دفاع از کشور، همه تازه واردهای پادگان ابوذر بود که مانند کوهی در برابر متجاوزان بعثی ایستادند و اجازه ندادند پادگان بزرگ و استراتژیک و شهر سرپل ذهاب اشغال شود و در اصل استان بزرگ کرمانشاه را از اشغال دشمن نجات دادند و بر خلاف دستور رئیسجمهور وقت، او و دوستانش پادگان را تخلیه نکردند و تحویل دشمن ندادند.
سروان اکبر شیرودی!
بالاخره با راهنمایی برادر سید محمود، عصر پاییزی و سرد پادگان ابوذر، او را در بخش هوانیروز یافتیم.
چقدر شورانگیز و لحظههای زیبا و وصف نشدنی بود، باورمان نبود که در کنار او باشیم و از نزدیک او را ببینیم.
چهره مصمم، روحیه قوی، لبخند و با نشاط و
جوان رشید و صمیمی!
چهرهای که برای همیشه در ذهن ما نقش بست. گویا سالها با او آشنا و رفیقیم!
بزرگترهای جمع ما که دو مهندس جوان دوست داشتنی شهر ما جناب مهندس شتابان که یک چهره فوتبالی در ساری بود و در حوزه توسعه شبکه برق هم چهره شناخته شده بود و مهندس رحیمی که از نیروی خدوم جهاد و تکنسین و جوان دیگری به نام علیزاده، و شهید عزیز و محجوب جناب زارع که در همین اعزام در سرابگرم به شهادت رسید و احتمالا اولین شهید جنگ تحمیلی از ساری بود، میدان دار گفتوگو با او شدند و ما جوانترها بیشتر شنونده بودیم و دیدن چهره آن دلاور جبهه غرب مطلوبمان !
با توجه به شرایط منطقه و شروع فصل بارندگی شدی، یک هفتهای در پادگان برای سازماندهی مجدد، ماندیم و هر روز قرار ما عصرها بخش هوانیروز در محوطهای باز و محصور به سیم خاردار، دیدار با افسر بزرگ، شیرودی، همه را سراسیمه روانه محل موعود میکرد.
با چهره خندان و آغوش گشادهاش برای جمع ما که داوطلبان مردمی و از قشرهای مختلف بودیم، همانند یک استاد و برادر بزرگ و مهربان تا غروب آفتاب و ایستاده از وضعیت جنگ و اقدامهای افسران و سربازان شجاع در روزهای اول هجوم بعثیها و کمبودها و مشکلات و از رفقای شهیدش و جغرافیای منطقه، شیرین و با حوصله سخن میگفت !
از همه میگفت جز از خود!
به ویژه از دوست شهیدش شهید والامقام کشوری که خود قهرمان دیگر این نبرد سخت بود که در ۱۵ آذر، چند روز قبل از ورود ما به شهادت رسیده بود، از او با اندوه و حسرت و با عظمت یاد میکرد !
از مشکلات همه گفت جز از مشقات خودش!
از کمبودها و سختی و رنج مردم مهاجر قصر شیرین و سرپل ذهاب دردمندانه سخنمیگفت ولی هیچ از رنج و مشکلات خود کلامی نراند و نگفت!
روح بزرگی داشت و گرچه بر زمین ایستاده بود اما در افلاک سیر میکرد و از آن فراز دنیای ما برای او بسیار حقیر و کوچک مینمود!
هرگاه او را با القاب میخواندیم، میگفت: برادر! من اکبر شیرودی کشاورزاده تنکابنیام، سرباز وطن و امام!
کوهی از اخلاص بود و دریایی از ایمان در راه هدف !
چند بار پروازش از پادگان و فرود در میان مردم آواره و گله داران و ساکن در دامنههای کوههای بین پادگان و شهر خالی از سکنه، را دیده بودیم که میگفتند، کمکهایی را به همت خلبانان و خیرین تهیه و برای آنها میبرد از مواد غذایی و دارو و پتو و کفش!
بعدها که در ارتفاعات مستقر شدیم بارها این منظره را شاهد بودیم و احساس میکردیم همچنان در پادگان ابوذر پای صحبتش نشستهایم.
تحلیل روشن و عالمانهای از علت تهاجم داشت و در مقابل او و دوستان انقلابیاش فرمانده آن روز پادگان آقای ابوشریف قرار داشت.
ابوشریف از مبارزان انقلابی که وقتی نامش با محاسن بلند و تیپ خاصش برای ما تداعیگر چریکهای فلسطینی بود، آن ایام در جناح بنیصدر قرار گرفته بود و از حامیان وی بود که نقش بازدارندگی برای نیروهای انقلابی در مقابل متجاوزان بعثی را ایفا میکرد.
شیرودی با همه صلابتش، کلافه و خسته از بنیصدر و دوستان او و سیاستهای نادرست شان در جنگ بود و از برخی همفکرانش در نیروهای مسلح سخت دلگیر و شکوه داشت.
و از چهره نفاق به سردستگی سرهنگ به ظاهر انقلابی تودهای آن روز جبهه غرب، آقای عطایی هم نگران بود.
اگرچه اسمی از کسی- جز بنی صدر - نمیبرد، اما معلوم بود از کی و چی سخن میگوید!
روایت او از صبر و مقاومت افسران و سربازان مظلوم روزهای اول جنگ در مقابل متجاوزان بعثی و عدم تخلیه پادگان و حفظ شهر سر پل ذهاب و عدم اجازه اشغال شهرهای دیگری که اگر سرپل و پادگان ابوذر اشغال میشد، حتمی بود و حماسه نبرد هوانیروز با تانکهای مدرن دشمن که آن شهید عزیز با تمام وجود لمس و درک کرده بود، موجب شرمندگی و خجلت ما در بیرغبتی به حضور در جبهههای غرب شد و بعد آن جلسه کسی دیگر از
حضور در آنجا لب به شکوه و اعتراض نگشود و در برابر آن استوانه جهاد و مقاومت و صبر، خاضع و شاکر بودیم!
به درستی شهید بزرگوار چمران در حق او فرمود او ستاره درخشان جبهههای غرب بود.
رضوان خداوند بر روح بلند آن شهید بصیر و شجاع و دوست و همرزم شجاعش شهید کشوری عزیز!
(برگی از خاطرات دوران دفاع مقدس )
حمید احمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞واکنش اردوغان به کمک ترکیه در شناسائی موشک و پهباد های ایرانی شلیک شده به اسرائیل « به زبان ترکی استانبولی»
🔸در فضای رسانه ای ترکیه بحث است که پایگاه کورجیک آمریکا که برای کمک به امنیت فضای اسرائیل طراحی شده در حمله هوائی ایران به اسرائیل در شناسائی موشک ها نقش اساسی داشته است
▪️اردوغان در کنفرانس فلسطین در ترکیه اعلام کرد مرکز رادرا کورجیک برای امنیت ترکیه و دوستان طراحی شده است و این پایگاه با هیچ دولت و تشکیلاتی ارتباط اطلاعاتی و نظامی ندارد و این یک دروغ است و این دروغ را نگوئید نمیتوانید با این دروغ فرار کنید اگر اسنادی یا ورقی در این مورد دارید اعلام کنید و آن را اثبات کنید ..
گفتنی است طبق قرارداد آوریل ۱۹۹۶ بین ترکیه و رژیم صهیونسیتی این دو کشور به هم تعهد دادند که از حریم هوایی یکدیگر استفاده و به هم کمک کنند
#اردوغان
#نفاق
#ترکیه
#حمایت_از_صهیونیسم
#غزه_مظلوم
#قفقاز_آناتولی
برای دریافت مطالب شهدا و جبهه مقاومت به کانال موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار بپیوندید 🔻
@ostovar313
🔻دلیل حمایت رژیم صهیونسیتی از کریدور میانی
▪️کریدور میانی از چین شروع و از قزاقستان، دریای خزر، آذربایجان، گرجستان و ترکیه میگذرد و سپس به جنوب و مرکز اروپا میرسد.
🔹ایوب کارا، وزیر سابق ارتباطات رژیم اشغالگر قدس، در اینباره باور دارد:
▪️اگر کریدور میانی ساخته شود، ما نیز میتوانیم به آن متصل شویم، زیرا ایجاد ارتباط قویتر بین جمهوریهای ترک، رژیم صهیونسیتی و جهان عرب، به مقابله با حکومت ایران کمک میکند. میتوانیم از طریق ترکیه با کشتی به آن متصل و سپس از طریق قطار از رژیم صهیونسیتی به اردن و عربستان و از آنجا به امارات وصل شویم.
✅این امر به گسترش تجارت بین چین، جمهوریهای ترک، رژیم صهیونسیتی و کشورهای عربی کمک میکند. رژیم صهیونسیتی، عربستان و اردن میدانند که باید قطاری باشد که از اسرائیل به کشورهای حاشیه خلیج فارس میرود. آنها در مورد آن صحبت و به آن فکر میکنند.
توافق عربستان با رژیم صهیونسیتی میتواند با قطار جدیدی مانند زمان عثمانی با راه آهن آغاز شود. مردم حجاز میخواهند آن را دوباره تکرار کنند. این در برنامه توافق نامه ابراهیم است و در آینده هم اتفاق خواهد افتاد.
🇮🇷گروه جهادی فرهنگی شهید حاج رسول استوار 🔻
🇮🇷 @ostovar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صیحه آسمانی رخ داد!؟
خداوند متعال قادر است که اسباب را به سرعت و یا به صورت غیر عادی فراهم کند، در این شکی نیست اما باید به این نکته نیز توجه داشت، آن صیحه ی آسمانی که برحق منتظر آن هستیم، جنگ غزه می تواند همان “صیحه ی آسمانی” باشد که عموم بشریت را مخاطب قرار داده و یک غربالگری عظیم در سطح جهان به وجود آورده!!
#ظهور
#غزه
موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار
@ostovar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فیلم عملیات شهادت طلبانه حسن ساکلانان علیه نیروهای امنیتی رژیم
🎞در این فیلم عملیات شهادت طلبانه یک گردشگر اهل ترکیه در قدس میبینید.
🔸پلیس رژیم صهیونیستی در بیانیهای اعلام کرد یک گردشگر ترکیه ای پلیس صهیونیست را در قدس اشغالی با سلاح سرد مورد حمله قرار داده است.
🔸نیروهای امنیتی صهیونیستی به سمت این گردشگر شلیک کرده و او را به شهادت رساندند.
🔸همچنین منابع عبری زبان اعلام کردند مجری عملیات شهادت طلبانه قدس حسن ساکلانان گردشگر ۳۴ ساله اهل ترکیه است.
🔸به گفته این منابع این گردشگر روز گذشته از طریق اردن وارد اراضی اشغالی شده و نماز ظهر امروز را در مسجد الاقصی اقامه کرده سپس عملیات شهادت طلبانه خود را اجرا کرده است.
🔻این روزها برخی مردم ترکیه بیدار شده و رفتاری عکس دولت اردوغان از خود بروز می دهند
دستور
در گیلانغرب، یک بار که برای شناسایی رفته بودیم،متوجه پارک موتوری دشمن شدیم.حاج یدالله گفت : تجهیزات دشمن را منهدم کنیم،قبول کردیم و درگیر شدیم.
وسایل و تجهیزاتشان رو گلوله باران کردیم و یکی از بچه هابه تانکر گازوئیل آر.پی.جی زد و منفجرش کرد. آتش تمام منطقه را پر کرد. در حین بازگشت متوجه شدیم دشمن موقعیت را شناسایی کرده و دنبالمان است. حاجی گفت: بچهها عجله کنید.من اینجا می مانم و سعی می کنم آنها را معطل کنم تا شما دور شوید.
گفتیم : ما می مانیم و دفاع می کنیم. قبول نکرد.گفت: نه !باید بروید. هر چه اصرار کردیم، قبول نکرد.گفت: وقتی به شما می گویم بروید ،باید بروید. حرکت کنید ،من خودم را به شما می رسانم. هیچ وقت این طور صحبت نمی کرد که مثلا دستور می دهم؛ولی آن موقع شرایط حساس بود. با این برخورد فهمیدیم جای اصرار نیست و حرکت کردیم ولی دائم نگاهمان به پشت سر بود. او یکه و تنها ایستاده بود تا جلوی دشمن را بگیرد. مدتی صبر کرد، بعد که مطمئن شد ما دور شده ایم ، بلند شد و خود را به ما رساند.
راوی:ابوذر خدابین
#شهید_کلهر
#شب_جمعه
#شهید_حاج_یدالله_کلهر
موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار 🔻
@ostovar313
آن نامه
همیشه طوری رفتار می کرد که کسی نفهمد او فرمانده است.وقتی کسی از کارش می پرسید می گفت: من یک بسیجی هستم؛ مانند همه بسیجی های دیگر. اوایل جنگ، اجناس اهدایی برای جبهه جمع کرده بودیم و می خواستیم به منطقه ببریم. تیپ المهدی تازه از آزاد سازی سایت ۴ و ۵ برگشته بود. وقتی به شهرک المهدی رسیدیم، ما را راه ندادند. گفتند باید اجازه نامه داشته باشید.گفتیم با حاج کلهر کار داریم، از دوستان او هستیم. اجازه دادند داخل شویم. وقتی وارد شهرک شدیم،دیدیم حاجی و چند نفر دیگر می آیند.ماشین ما را که دید شناخت جلو آمد و سلام و احوالپرسی کرد. گفت: به موقع رسیدید اگر دیرتر می آمدید نمی توانستیم همدیگر را ببینیم. گفتیم: چرا؟
گفت: نذرکرده بودیم بعد از این عملیات برویم مشهد ، حالا همگی داشتیم می رفتیم. گفتم: حالا این اجناس را از ما تحویل بگیرید و یک نامه هم بدهید که از جبهه بازدید کنیم. گفت: در مورد تحویل جنسها حرفی نیست، ولی در مورد نامه من چکاره ام که بخواهم به شما نامه بدهم، صبر کنید بروم برایتان نامه بگیرم.
رفت و بعد از مدتی با یک نامه برگشت. نامه را نگاه کردم، دیدم دست خط خود اوست. فهمیدم نخواسته پیش همراهان من، خودش را نشان دهد. چیزی نگفتیم و خداحافظی کردیم. تا مدتی که آنجا بودیم ، هر جا که می رفتیم، به خاطر نامه حاجی ، ما را تحویل می گرفتند.
راوی:ولی اله کلهر
#شهید_کلهر
#شهید_حاج_یدالله_کلهر
🇮🇷 عضو موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار شوید 🔻
@ostovar313
ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد
نقشه موقعیت مزار مطهر امام جعفر صادق علیه السلام در قبرستان بقیع
موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار
🔻
@ostovar313