🔸سرعت عمل و به هنگام بودن
🔹بیشک سرعت عمل یکی از ویژگیهای ضروری هر فرمانده نظامی است. اما ماهیت کارزاری که او در آن وارد شده بود به گونهای بود که بایستی چون صاعقه بر سر دشمن غدار فرود میآمد. مکالمه مسئولین منطقه با او و خبردادن از نزدیک شدن داعش به آنان و استمداد جستن از او و حضور برق آسایش در میانه میدان در کمترین زمان ممکن و شکستن محاصرهای که حلقه آن توسط داعش دما دم تنگتر میشد تنها یکی از خاطرات ماندگاری است که مسئولین منطقه از آن با شگفتی یاد میکنند.
#ذوالفقار
🔷✔️ڪــانـال #دختری چادری ام
https://eitaa.com/ourgod
#بہۆقتشعࢪ🎼
ما زمزمه حضوࢪ ࢪا ميفهݦيم🗣
معناے زلاݪ نوࢪ را میفهمیم✨
از بس ڪہ به داغ انټظارت مانديم😞
اے باؤࢪ دݪ ظهؤࢪ را ميفهمیم.❤️
https://eitaa.com/ourgod
#انگیزشی✨
تـــــ♡ـــــو
منحصر به فرد هستی و
شبیه تو وجود نداره •°🦋
《🙈♥️》
https://eitaa.com/ourgod
#چـِــڶـہ
#ݩمآݫاَوَڶِ_وَقـتــ
#رۈݫبیست_وششم
رسول خدا(ص)فرمودند:
هر کس در هر کجا که باشد اگر بر نماز جماعت مداومت کند،مانند برق سریع و درخشان همراه نخستین گروه بهشتیان از روی صراط میگذرد.🧡🍊
🍃🌸🍃🌸🍃
https://eitaa.com/ourgod
گاهی باران بر زمین میبارد🌨
تا بر خشکی های لبش غلبه کند💖
و این خدا است که ابر را به اشک انداخت تا زمین از پا در نیاید ✨✨
پس چرا تا این خدا راهنمای زندگی تو است ترس داری ؟؟؟؟؟
بی آنکه به فکر غصه هایت باشی بلند بگو
خدایا دست من به اسمون نمیرسه ولی دست تو که به زمین میرسه
پس دست منو رها نکن.....
#دلانه
{🌸✨}
https://eitaa.com/ourgod
#عشق_با_طعم_سادگی❤️🍃
#پارت19
زبونم رو گزیدم تا بلند نخندم به این چشم و ابرو اومدن عطیه...بحث باهاش فایده نداشت
بعضی وقتها واقعا می خواست خواهرشوهر بشه و بامزه!بحث رو عوض کردم.
_راستی آقا امیر محمد و نفیسه جون نمیان؟
عطیه پشت چشمی نازک کرد_دلت برای جاری جونت تنگ شده بشینین پشت سر منه یک دونه
خواهر شوهر حرف بزنین!؟!
اخم مصنوعی کردم_لوس نشو دیگه ...دلم برای وروجکشون تنگ شده... امیرسام رو خیلی وقته
ندیدم شب عاشورا هم که نبودن!
پوفی کردو احساس کردم صورتش درهم شد _دل منم براش تنگ شده ولی اونا هیچ وقت خونه
عمو اکبر نمیان!
نگاه متعجبم رو دوختم به نگاه ناراحت عطیه_چرا آخه؟
بی فکرو بی مقدمه گفت: چون عمو یک غساله!
عطیه ناراحت و پشیمون از حرف و بحث پیش اومده با خودش زیرلب چیزی گفت و من به ذهنم
فشار آوردم تا بفهمم ربط این نیومدن رو با شغل عمواکبر !
با اینکه خودم تا سرحد مرگ از مرده و غسالخونه ها وحشت داشتم ولی حرمت داشت این شغل
برام که وظیفه هر مسلمونی بود ولی همه ما فراری ازش و چه دیدگاه بدی از این شغل توی
دیدگاه عامه مردم بود و چه اشتباه بود این دیدگاه که وظیفه تک تک خودمون هم بودو باالخره
میرسیدیم به جایی که کارمون گره بخوره به یک غسال !
به نتیجه نمیرسیدم... حتی نمیتونستم با خودم فکر کنم که شاید از عمو اکبر دلخورباشن و
کدورتی باشه...چون می دونستم عمو اکبر حسابی مهمون نواز و مهربونه با یک چهره نورانی که
حاصل نمازهای سر وقت و با خضوع و خشوعش, که من چندبار دیده بودم و غبطه خورده بودم که
چرا من وقت نماز به جای اینکه همه ذهنم باشه برای خدا یاد کارهای نکرده و حاجت های
درخواستیم از خدا میافتم!
_چطوری عمو جون ؟ مامان بابا خوب بودن؟
از فکر بیرون اومدم با لبخند جواب عمو اکبر رو دادم_ممنون سالم رسوندن خدمتتون
https://eitaa.com/ourgod
#عشق_با_طعم_سادگی❤️🍃
#پارت20
با لحن خون گرمی گفت: سالمت باشن سالم مارو هم بهشون برسون
فاطمه خانوم سینی چایی رو جلوم گرفت و نتونستم جواب عمو اکبر رو بدم با احترام دستم رو لبه
سینی گرفتم_ممنون نمی خورم!
فاطمه خانوم_چرا مادر تازه دمه بفرمایین
_ممنون خیلی هم خوبه ولی راستش من اهل چایی نیستم!
فاطمه خانوم_آب جوش برات بیارم دخترم؟
لبخندم پررنگ تر شد به این محبت بی غل وغش _نه ممنون
متوجه نگاه زیر چشمی امیرعلی شدم و یادم افتاد به هم نزدیکیم به فاصله چهار انگشت و دلم
رفت برای این نزدیکی بدون اخمهاش!
_ به سالمتی شنیدم دانشگاه هم قبول شدی عمو!
نگاهم رو باز چرخوندم سمت عمو اکبر اصال امشب دلم نمی خوست این لبخند واقعی رو از خودم
دور کنم_بله انشااهلل از بهمن کالسهام شروع میشه.
فاطمه خانوم کنار عمو اکبر و عمه همدم نشست_ان شااهلل به سالمتی... موفق باشی
با خجالت لبخند زدم _ممنون
عمه هم به لبخندم لبخند با محبتی زدکه عمو اکبر دوباره پرسید_حاال چی قبول شدی محیاخانوم؟
اینبار عمو احمد بابای امیر علی, که از بچگی برام عمو احمد بود جواب داد.
_ ریاضی ...درست میگم بابا؟
چه قدر گرم شدم از این بابا گفتن عمو احمد ...حاال من دوتا بابا داشتم دخترها هم که بابایی!
لبخندم عمق گرفت و لحنم گرمتر شد_ بله درسته.
نگاه عمو احمد پر از تحسین روم بود و من معذب و خجالت زده نشسته کمی جابه جا شدم و
دستم رو تکیه گاه خودم کردم... ولی وقتی حس کردم انگشتر فیروزه ی امیر علی رو زیر دستم
قلبم ریخت ...
https://eitaa.com/ourgod
{✨🌙}
#شــبــآݩگآـــهــۍ
مھࢪبانا🌿
سࢪآغاز ۅ سࢪانجامِ پناهِ مݩ تۅیـے
شب ࢪا آغوش گشۅدے🌌
ۅ با سڪۅت آࢪامش دادے^^
بہ ما نیز آࢪامش بقبولاݩ♥️
https://eitaa.com/ourgod
🔻بعضی ها می گویند:🧐
چادر سرکردن بی کلاسی است ، عقب افتادگی است !😕
ولی اگر اقتـداء به زهــرا بی کلاسی است...
اقتـداء به زینب بی کلاسی است...
پس ما هم با صـدای بلنـد اعلام می کنیم.. 😏
"که ما عقب افتـاده ایم و به این خصلت هم افتخار می کنیم"✌️♥️
🔴حالا ما میخواییم یه کانال بهتون معرفی کنیم به اسمِ ✨چـــ🦋ــادریهایــِ💙بـاکـلاسـ…✨↘️
🔘یه کانال پر از⬇️
•|🦋|•#پروفــایـــلـــ🌟
•|🦋|•#عکــســـ_نــوشـتـهــ🌈
•|🦋|•#والـپــیــپـر💫
•|🦋|•#داسـتانــ📖
•|🦋|•#تــلـــنـگــر🔖
•|🦋|•#اخــبـارمــهــمـ🖇
•|🦋|•#کـلــیــپـــ_هـــایـــ_جـذابـ
•|🦋|•#دانــســتـــنـــیـــهــا📄
•|🦋|•#مداحــیــهـــا🎤
•|🦋|•#رمـــانــ💟
•|🦋| •#تـــمــ 🌸
💢این کانال هم برای آقــایونِ👨💼
هم برای بانوان🧕
🔰یه سر بزن شاید خوشت اومد💚
⬇️✨⤵️✨⬇️✨⤵️✨⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2966290452Ceda4928393
ما دختریم🧕🏻 دخترایی که از جنس ظهور
دختران دهه هشتادی و تمدن سازیم ..😍✌️
ما دخترایی هستیم ڪہ عشقمون چادرمونه وکار فرهنگی در زمینه عفاف و حجابه ..!😋💪
ما دخترایی هستیم کہ شاید بارها به خاطر حجابمون و کار فرهنگی مون تمسخر شدیم 💝
ولی پا پس نڪشیدیم...! 🙆🏼♀🤞
ما دختران دهه هشتادی هستیم که داخل کانالمون همه چی هست 🤩
از چالش +جایزه گرفته🙊 تااا هیئت های دلچسب دخترونه و استوری مناسبتی و جمله های انگیزشی کہ خیلی بهتون انگیزه میده 😍💪و... خیلی چیزایی باحال و دخترونه و یک سری کارها در زمینه عفاف و حجاب و سبک زندگی ایرانی اسلامی به حول قوه الهی انجام دادیم و میخوایم انجام بدیم داخل کانالمون هست که باید خودت ببینی 😍🤭
💥لطفا انگشت مبارکتون روی لینک کانالمون بزنید و آرزوی شهادت برای ادمین های دهه هشتادی بکنید و وارد بشید 🤗👇
⚪️ آیدی کانالمون در ایتا👇
https://eitaa.com/yazainab314
🔴 پیجمون در اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/dokhtaran_tamadon_saz
دخترا دهه هشتادی منتظرتونیما ... 🤞🤠
هدف ما دختران تمدن ساز رسیدن به آرمان شهر مهدوی و لبخند رضایت بر لبان امام زمان (عج)و حضرت اقاست به امید آن روز ❤️😍
#دختران_حضرت_آقا
#دختران_حاج_قاسم
#دختران_تمدن_ساز