هدایت شده از دل گویه مُحِب!(:
سلام خدمت همراهان #دلگویهمُحِب
قرار بود بعد از روز عاشورا چله برداریم.
1_چله دعا✨
(زیارت عاشورا، حدیث کساء، دعای توسل و....)
2_چله ترک گناه و اخلاق بد🤭
(هرگناهی که شما الان درگیرش هستی مثل غیبت🤫
دروغ🤭، ترک نماز، عصبانیت😡 و.....)
3_چله نماز اول وقت
(حداقل تا نیم ساعت بعد از اذان❗️)
4_خواندن دعای فرج و سلامتی امام زمان (عج) 🤲
🇵🇸دختࢪےچادࢪےام🇵🇸
سلام خدمت همراهان #دلگویهمُحِب قرار بود بعد از روز عاشورا چله برداریم. 1_چله دعا✨ (زیارت عاشورا،
اگه دوست دارید چله بگیرید همراه محب باشید🌱
حضرت زینب(س)خطاب به امام سجاد(ع):
آری خداوند متعال
مردانی از این امت را که ناشناس حکام جابرند
و در آسمان شهرهترند تا در زمین
متعهد کرد که
به تکفین و تدفین این عزیزان بپردازند
اعضای پراکنده این پیکر ها جمع کنند و بپوشانند
و این جسد های پاره پاره را دفن کنند
و برای مقبره پدرت،سیدالشهدا در زمین طف
پرچمی برافرازند که در گذر زمان محو نشود
و یاد و خاطره اش در حافظه تاریخ باقی بماند
و هرچه سردمداران کفر و پیروان ضلالت
در نابودی آن بکوشند
ظهور و اعتلای آن قوت گیرد و استمرار پذیرد
📚 #آفتابدرحجاب | #بنی_اسد
Mohammadhosein.Hadadian.Nasromen.Allah(320).mp3
8.91M
قلهواللهبگونصرمناللهبگو..🖤🏴
#محرم #امامحسین
26.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهدی رسولی با نوحه
تمدن غرب را به چالش کشید...
🇵🇸دختࢪےچادࢪےام🇵🇸
مهدی رسولی با نوحه تمدن غرب را به چالش کشید...
مهدی رسولی درباره این نوحه در فضای مجازی نوشت:
«روزگار غریبیست نازنین! روزگاری که گنجشک را رنگ کرده و به جای قناری میفروشند؛ روزگاری که همه چیز در جلوَت است و خلوت کمیاب؛ روزگاری که قبل از این که سؤالی بپرسیم، پاسخ را به جای ما جویده و در دهانمان میگذارند؛ روزگاری که جسمها چاق و فکرها لاغر شدهاند؛ روزگاری که تعلق فراوان است و تفکر کم؛ روزگاری که زندگی مدرن طوری همه چیز را احاطه کرده است که کنار زدن پرده آن از مقابل چشمان بسیاری از انسانها، بسیار دشوار است.
محرم، یعنی زمانی برای فکر کردن به بالاترین مفاهیم انسانی. محرم، ایام شهادت کسی است که خلوت و مناجاتش، جنگاوریاش، خانوادهداریاش، عبادتش، سخاوتش، مهربانیاش، خشمش، مظلومیتش و هر جنبه دیگری از وجودش، زبانزد تاریخ است؛ پس محرم یعنی از زندگی غیرانسانی جدا شویم و در کنار عزاداری برای او، به بالاترین مفاهیم انسانی فکر کنیم.
من هم تصمیم گرفتم این چند خط شعر را دقیقاً در اوج ایام محرم تقدیم کنم تا بیشتر به آن فکر کنیم. پیشامد حوادثی نظیر اتفاقات ۱۴۰۱ نشان میدهد مفاهیم والای اسلامی و انسانی، برای عدهای از جوانان و نوجوانان جامعه ما (هرچند تعدادشان کم باشد) تا چه حد پایمال شده است و علوّ انسانیت، تا چه حد جای خود را به حضیضِ حیوانیت بخشیده است.
این چند خط را تقدیم به جوانان و نوجوانانی میکنم که به دنبال «آزادی» و «رهایی» هستند و از نسل من و پیش از من بیشتر میدانند و بیشتر فکر میکنند و فرصتهای بیشتری دارند. این چند خط را من خواندم و شما را هم دعوت میکنم در آن تفکر کنید. حسین، تمامیِ آن چیزی است که ما به دنبالش هستیم؛ جای دیگری خود را خسته نکنیم. اگر دلمان پرواز میخواهد، خودمان را از شهپر او محروم نکنیم. یا علی
تعجب میکنم از کسانی که درهم و دینار
از دستشان می رود تاسف میخورند اما
غروب ها تاسف نمیخورند که یک روز
از عمرشان رفت که دیگر باز نمیگردد!
امام سجاد علیهالسلام♥️
هرکس #سوره_تکاثر را روز دوشنبه یا چهارشنبه ۴۰ بار بخواند، مالِ عظیم یا خِیری به او رسد که در ذهن و تصورات او نگنجد!😍🌱
✍🏻کشکولافشاری
هرکس سوره تکاثر را در نمازهای واجب یا مستحب خود بخواند، خداوند برای او اجر و ثواب صد شهید را بنویسد.
و هر که آن را در نماز مستحبی بخواند، برای او ثواب پنجاه شهید نوشته میشود و در نماز واجبش چهل صف از فرشتگان به همراه او نماز میگزارند.
✍🏻امامصادق(ع)▪️ثوابالأعمال
🇵🇸دختࢪےچادࢪےام🇵🇸
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. °
انشاءالله امروز ادامه رمان رو میزارم
🇵🇸دختࢪےچادࢪےام🇵🇸
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. °
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷
🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ..
🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ..
° #ابوحلما
°قسمت ۳۶
°°قرار
بعد از شام،
محمد و مادرش مشغول شستن ظرفها بودند که حاج حسین آمد کنار عروسش به پشتی تکیه داد و گفت:
-وقتی بی هوش بودم...باباتو دیدم
+بابا مرتضام! چه طوری بود؟
-جوون،خوشتیپ، سرحال، عین اون موقع که تو جبهه باهم میرفتیم شناسایی
+چ..چیزیم گفت؟
-خیلی باهم حرف زدیم
+چی میگفت؟ چه حرفایی؟
-سید هم حرف همه شهدا رو زد؛ گفت تحت هیچ شرایطی #رهبروتنهانذارین. گفت باید با #حفاظت از نظام اسلامی برای #ظهور امام زمان(عج)زمینه سازی کنیم.
حلما آهی کشید و خیره گلهای قالی شد. حاج حسین دست عروسش را گرفت و با مهربانی گفت:
-دخترم! میخوام چیز مهمی بهت بگم
+بفرمایید باباجون
-میدونم محمد مخالفت میکنه منم نمیخوام بهت فشار بیاد، هیچ اجباریم نیست ولی #ضرورت هست.
+من متوجه نمیشم اصلا
-اگه شرایطی پیش بیاد که بتونی از دین و کشورت مقابل دشمنا #دفاع کنی...
+من؟ اخه چه شرایطی؟
-موقعیتی که بتونی با حفظ حریم و ارزشات، #راهپدرتو برای دفاع از این آب و خاک ادامه بدی...
ناگاه محمد به تقاطع نگاه های همسر و پدرش رسید. مکثی کرد و گفت:
-ولی بابا...
حلما و حاج حسین به طرف محمد برگشتند. محمد با اعتراض ادامه داد:
-حلما به اندازه کافی تو این مدت استرس داشته، مثلا از دانشگاه مرخصی گرفت که...
حسین لبخندی زد و گفت:
_منم اصراری ندارم بابا فقط...
حلما کلام هر دو را به دایره سکوت کشید:
+باشه
حسین یاعلی(ع) گفت،
و درحالی که بلند می شد رو به محمد گفت:
_پس چند روزی اینجا بمونید با خودم حلما رو ببرم سر پرونده...
بعد چند قدم جلوتر دستی بر شانه محمد زد و گفت:
_مراقبش هستم بابا نگران نباش.
این را گفت و رفت طرف اتاق مطالعه اش. محمد روبروی حلما نشست. خودش را در مردمک سیاه چشمان همسرش، تماشا کرد.
فقط زیرلب نجوا کرد:
-حلما!
حلما چشم هایش را آرام برهم زد و گفت:
+آسمان بارِ امانت نتوانست کشید، قرعه کار به نامِ منِ دیوانه زدند!
محمد شانه سر حلما را برداشت، آرام دسته موهای جلوی پیشانی همسرش را شانه زد و گفت:
-ولی باید یه قراری بذاریم
+چی؟
-هر وقت مهم نیست کجای کار باشه هرلحظه احساس خطر یا سختی کردی...
+میام بیرون
-قول؟
+قول
-جونِ محمد؟
+قسم نده دیگه
-بگو جونِ محمد
+جون...محمد
فردای آن روز بعد از اینکه محمد دیرتر از همیشه سرکار رفت. حلما و حاج حسین صبحانه خوردند و راه افتادند.
مدتی بعد حاج حسین جلوی یک ساختمان دو طبقه نگهداشت. ماشین را پارک کرد و گفت:
_پیاده شو باباجان.
🇮🇷ادامه دارد...
🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین