🔵 سرنوشت محتوم دل سپردن به آمریکا
2⃣ نیاز آمریکا به تسلط بر ایران
🔷 در این میان، محمدرضا پهلوی سعی کرد تا با نزدیک شدن به آمریکا، و اخذ کمکهای متعدد مالی و انسانی، بر بحرانها فائق آید.
🔷 از آن طرف آمریکا نیز به شدت نیازمند تسلط بر ایران بود. چراکه #سرزمین_ایران از منظر استراتژیک، در منطقهی #هارتلند ( #قلب_زمین ) واقع شده است، یعنی جاییکه شاهراه و نبض انرژی جهان محسوب میشود.
🔷 علاوه بر این، مساحت بزرگ سرزمین ایران، جمعیت زیاد، وجود منابع و ذخائر متعدد زمینی (نفت، گاز، سنگهای گرانقیمت و...)، همجواری با خلیج فارس و دریای عمان در جنوب و دریای خزر در شمال، وجود همسایگان متعدد در پیرامون سرزمین و دهها مؤلفهی دیگر، از جمله موضوعاتی است که اهمیت سوقالجیشی ایران را افزایش داده است.
@chekhabarazkoja
🔆 #چهل_سال_پاسخگویی 🔆
1⃣7⃣📌 پرسش یکی از #دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی از #رهبری
٨٢/٢/٢٢
❓ لطفاً نظر صریح خود را راجع به لوایح دوگانه دولت که این روزها در سطح رسانهها جنجال زیادی برایش ایجاد کردهاند، بیان فرموده و راهنماییهای لازم را برای روشن شدن افکار مبذول فرمایید.
💢 #پاسخ مقام معظم رهبری :
🔆 درباره محتوای این لوایح، بنده قطعاً اظهارنظر نمیکنم. اینکه ایشان فرمودند نظر صریحتان را بگویید، بنده نظر غیر صریحم را هم نمیگویم! این کار، یک روند قانونی دارد. مجلس در اینجا شأنی دارد، دولت و شورای نگهبان هم شأنی دارند، راه قانونی هم وجود دارد که باید طی شود. هر لایحهای که #دولت به #مجلس بدهد و مجلس و #شورای_نگهبان آن را بگذرانند، طبعاً #معتبر است؛ هم برای بنده و هم برای شما. هر کدام هم این روند را طی نکند، طبعاً معتبر نیست. بنابراین درباره محتوایش بنده نظر نمیدهم.
#لایحه
#دولت
#مجلس
#شورای_نگهبان
#قانون
@chekhabarazkoja
🔆 #چهل_سال_پاسخگویی 🔆
2⃣7⃣📌 پرسش یکی از #دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی از #رهبری
٨٢/٢/٢٢
❓ اینجانب بدون یک ذرّه عقبنشینی از اصول و ارزشهای #انقلاب و #ولایت، به عرض میرساند که موارد زیر در کشور دارای مشکل است:
1️⃣ بخش اول:
نهاد #قوّه _قضاییّه با همه زحماتی که میکشد، دچار مشکلات فراوانی است. قاضی بهشدّت در حال خراب شدن است و #نظارت کافی و لازم بر اجزای قوّه قضاییّه نمیشود.
💢 #پاسخ مقام معظم رهبری :
🔆 البته #قوّه_قضاییّه مُحسّناتی هم دارد؛ کارهای خوبی هم در آن شده؛ ممکن است عیوبی هم داشته باشد. آنچه بنده میتوانم عرض کنم، این است که قوّه قضاییّه رو به #پیشرفت است؛ این چیزی است که بنده میفهمم و واقع قضیه هم همین است. معیار و ملاک باید این باشد. خیلی از کارها تدریجی انجام میگیرد؛ اما آنچه مهم است این است که انسان باید احساس کند این جریان به سمت جلو حرکت میکند. البته گاهی کمشتاب است، که باید پر شتابترش کرد؛ اما آنچه باید مورد اعتراض قرار گیرد - اگر هست - سکوت، رکون، نرفتن به سمت جلو و یا - خدای نکرده - رفتن به سمت عقب است. بنده اینرا در قوّه قضاییّه احساس نمیکنم؛ بنده حرکت به جلو را بهطور روشن حس میکنم. البته بلاشک عیوبی هم وجود دارد؛ همانطور که در خیلی جاهای دیگر هم هست؛ در خود ما هم وجود دارد.
#قوه_قضائیه
#پیشرفت
@chekhabarazkoja
پاییز
#برگی_از_تاریخ #غیر_قابل_روتوش 🎞 #روایت_تاریخی 📖《محمد رضا پهلوی به روایت حضرت آیت الله خامنه ای》
کسی به استقبالش نمیرفت
9⃣📌ما در آن سالهای حاکمیت طاغوت دیده بودیم که وقتی شاه به مشهد میآمد، کسی به استقبالش نمیرفت؛ و چون میخواستند به مسیری که او عبور میکرد و درخت و گلکاری هم نداشت، سر و صورتی بدهند، من دیده بودم که شهرداران بیعرضه و استانداران بخوربخور آنچنانی در آن سالها، درخت سبز میآوردند و روی همین خاکهای اطراف آن خیابانی که مسیر او بود، آن را میکاشتند! اگر بد میآوردند و او آمدنش چهار روز عقب میافتاد، همهی درختها خشک شده بود.
@chekhabarazkoja
پاییز
#بیست_محاسبه_غلط_آمریکا 9⃣آمریکایی ها گمان می کردند با فوت حضرت امام مسیر انقلاب منحرف شده و دوره ج
#بیست_محاسبه_غلط_آمریکا
0⃣1⃣با روی کار آمدن دولت اصلاحات در کشور، آمریکا گمان کرد دوره انقلاب به سر آمده و مردم دیگر روحیه سال های پیش را ندارند. از منظر آنها ایران در حال پیمودن راه شوروی سابق به سمت فروپاشی بود و با طراحی ها و توطئه های آنها این طرح باید به زودی نتیجه می داد. نتیجه نهایی این دوره نیز برخلاف تصورات آنها بود.
@chekhabarazkoja
پاییز
#بیست_محاسبه_غلط_آمریکا 0⃣1⃣با روی کار آمدن دولت اصلاحات در کشور، آمریکا گمان کرد دوره انقلاب به سر
#بیست_محاسبه_غلط_آمریکا
1⃣1⃣ وضع شدیدترین تحریم های تاریخ بشری علیه ایران با هدف شوراندن ملت علیه نظام، محاسبه غلط دیگر دشمن بود که علی رغم شدت و حدت آن، تعبیر نشده است.
@chekhabarazkoja
پاییز
#بیست_محاسبه_غلط_آمریکا 1⃣1⃣ وضع شدیدترین تحریم های تاریخ بشری علیه ایران با هدف شوراندن ملت علیه ن
#بیست_مساحبه_غلط_آمریکا
2⃣1⃣ آشوب های تیر ماه سال 78 و فتنه 88 دو مورد دیگر از اشتباه محاسباتی آمریکاست. آنها با تمام ابزار و توان از آشوبگران و فتنه گران حمایت کرده و کار انقلاب را تمام شده فرض کردند اما حضور بموقع مردم در صحنه، خیال شوم آنان را نقش برآب کرد.
@chekhabarazkoja
پاییز
💙ادامه داستان #غریب_غرب 📖داستان زندگی شهید محمد بروجردی #مسیح_کردستان @chekhabarazkoja
🌹 #غریب_غرب ۱۸
📖علاوه بر آنها ،گروه دیگری هم توی کارگاه بودند؛ کارگر هایی که بیشترشان کرد بودند و حتی نمازشان را باهم و به جماعت میخواندند.
حدس زد یکی از گروه هایی باشند که اساس نامه شان هر روز مثل نقل و نبات توی کوچه ها پخش می شود،اما تا با آنها حرف نمیزد ،نمیتوانست از کارشان سردربیاورد.
یکی شان را دید و گفت که حاضر است با گروهشان همکاری کند .وقتی او از حزب حرف زد و گفت«همه ی ما عضو حزب هستیم و حزب مستقله و مرام نامه داره ،حرف آخر را هم حزب میزنه .»میرزا پرسید « پس آقای خمینی چی ؟بقیه آقایان مراجع تقلید؟»
_حزب خودش توی متن انقلابه و رهبر مذهبی هم داره .ما کاری به مراجع یا کس دیگه نداریم .
این حرف برایش تازگی داشت .فکر اینکه گروهی تا این حد از مراجع دور باشندبرایش پذیرفتنی نبود.
یک روز وقتی سید جلال از پخش اعلامیه ها برگشت ،تعریف کرد که با گروهی آشنا شده که آنها هم عکس ها و نوار های امام را پخش میکرده اندو بعد معلوم شد که باسید علی اندرزگو کار میکنند.
گفت قرار گذاشته تا جایی هم دیگر را مخفیانه ببینند .وقتی برگشت ،گفت از مرام نامه ی گروه را خواسته اند ،ولی او دست خالی بوده و چیزی نداشته که نشانشان بدهد .اصلا توی باغ نبود که مرام نامه به چه دردشان میخورد و چرا از آنها چنین چیزی خواسته اند.
یکی جزوه های چاپی مجاهدین خلق(منافقین) را داده بود دستش تا قرار بعدی با خود ببرد .جزوه را به اندرزگو که نشان داده بود، «مادام که در خط امام نباشین کارتون فایده و اجری نداره که ورز و وبال هم داره » جلال شاکی شده بود و اگر کاردش را میزدی خونش نمی آمد.
همه ی ماجرا را مو به مو برای میرزا تعریف کردو میرزا هاج و واج نگاهش کرد. گفت« اگه درست گفته باشه چی؟» دست به نوشتن اساس نامه شد تا هویت گروهشان معلوم باشد.نوشت « همه ی فعالیت ها و ارتباط ها باید هم راستا و هماهنگ با رهبر نهضت ،آقای خمینی باشد.»
بیشتر اعضای گروه جوان بودند. خیلی شان تازه دور لبشان سبز شده بود. میگفتند« کودکستان باز کرده ای .» میگفت « اینطوری بهتره کسی شک نمیکنه .»
شنا کردن و ورزش های رزمی و کوه پیمایی هفتگی در مسیر امامزاده داوود و دربند همراه با خواندن کتاب های شریعتی و مطهری ، اینها برنامه شان بود.
بعضی وقتها به جان هم می افتادند و هم را میزدند .میگفتند « کشتی می گیریم.» اما این زدو خورد ها چیزی فراتر از کشتی بود . بدن هاشان را آماده میکردند تا بتوانند کتک های احتمالی ماموران شهرداری یا ساواک را تحمل کنند اماچند وقت که گذشت ،خسته شدند . می آمدند پیش میرزا و میگفتند « تا کی قراره تمرین بدن سازی کنیم و اعلامیه پخش کنیم و بریم کوه؟»
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
@chekhabarazkoja
🌹 #غریب_غرب ۱۹
📖آن روزها بازار اعلام موجودیت گروه ها داغ بود .وقتی اعلامیه ای به دستشان میرسید که گروهی اعلام میکرد فلان ساواکی را کشته یا چند پاسبان را کتک زده یا زخمی زده ، این طور سؤال ها بیشتر میشد .میرزا یکبار حتی به قم رفت و پرسان پرسان دفتر آقای خمینی را پیدا کرد و از نحوه ی مبارزه با رژیم پرسید.
_ایجاد آمادگی برای مبارزه در مرحله ی اول است و مبارزه ی مسلحانه با اجازه ی مجتهد جامع الشرایط در مراحل بعد.
مدام توی فکرش بود و آرزو میکرد که میتوانست به عراق برود و آقا را از نزدیک ببیند.
از وقتی اعلامیه هایش را خوانده بود و نوار های سخنرانیش را گوش کرده بود ، حس غریبی داشت انگار. نمیتوانست حدس بزند کسی که در نجف درس میدهد و همه ی صحبت هایش علیه شاه و دستگاه سلطنت او است نظرش در مورد عملیات مسلحانه چیست؟
اما میرزا هنوز سربازی نرفته بود و برای همین نمیتوانست به عراق برود و آقای خمینی را ببیند. یا به لبنان و فلسطین و سوریه برود در آموزش های چریکی رایج گروه های مبارز معروف به «چپ» شرکت کند.
سال ۱۳۵۲ تمام نشده بود که میرزا و محمد خودشان را برای سربازی معرفی کردند .داداش محمد از سربازی معاف شد ولی میرزا برای گذراندن آموزش سه ماهه به تربت جام رفت.
مامور سازمان اطلاعات و امنیت کشور در سوسنگرد سیگار میکشید و مدام سؤال پیچش میکرد و با دست به سرو صورتش میکوبید. از چشم های میرزا که در حالت سرو ته ،کاسه ی خون شده بود میخواند که دروغ میگوید و میخواند که دارد دروغ میگوید و میخواهد رد گم کند ،اما پرونده ای که پیش رویش باز بود ،جای مبهمی نداشت :سرباز فراری، وضع مالی نامناسب،کار گر خیاطی ،متاهل.
شش ماه در زندان سوال و جواب شد،شلاق خورد ،از پا آویزانش کردند که بگوید عضو کدام حزب و گروه بوده؟ چرا میخواسته از مرز خارج شود ؟ چرا از سربازی فرار کرده؟
آن طرف با چه کسی قرار داشته .بازجو خسته شد و گفت که طناب هایش را باز کنند واز صلابه پایین بیاورندش .خون توی صورتش دوید .حواسش رفت به فاطمه؛ فکر فاطمه یک لحظه رهایش نمیکرد.
_درست یک سال از عروسیت با فاطمه میگذرد .شش ماه است که از او خبری ندارد .در این مدت هر قدر که مادر بیتابی کرده و آه کشیده که دست از این کارهای خرابکارانه ات برداری، زنت چیزی نگفته؛ تنها و ساکت و صبور تحملت کرده .
اگر تا به حال چیزی نگفته و شکایتی نکرده ، برای این است با تو همراه باشد و تو کم نیاوری.بازجو سیگار دیگری روشن کرد و از جایش بلند شد .چند بارعرض سلول را رفت و برگشت.فریاد کشید « میخوای باور کنم از سربازی فرار کرده ای که بری اون طرف آب ،جنس از عراق بیاری؟ اونم توی جنگ؟»
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
@chekhabarazkoja
🌹 #غریب_غرب ۲۰
📖نمیدانست چرا بی اختیار یاد حاج عبدالله بوذری افتاد که از متقین و صفات آنها در نهج البلاغه میگفت و او چقدر به این حرفها نیاز داشت ؛ کسانی که یاد خدا خواب راحت را از ایشان گرفته .
_میدونی چند نفر مثل تو رو به حرف آورده م ؟ نمیخوای به زبون خوش حرف بزنی ؟
نمیدانست کجا است .میخواست هر طور شده، از زندان خلاص شود. این سؤال و جواب ها ، اینکه مدام بگوید جاسوس نیست ، باکسی قرار نداشته و بازجو ها قبول نکنند و باز او را بزنند ، چه دردی از او دوا میکرد؟ اما اگر کم می آورد حالا حالا ها باید جواب پس میداد و باز روز از نو و روزی از نو.
برای همین گفت که باز هم فرار میکند و میرود پی قاچاق .گفت اگه بدون قاچاق اموراتش نمیگذرد، مگر اینکه کنار زن و بچه اش باشد و بتواند هم سربازی برود و هم کنارش کار کند.
مدرکی علیه او نداشتند. برای همین باز جو به مادر میرزا که همه ی اهواز و سوسنگرد و آبادان را زیر پا گذاشته بود و جایش را پیدا کرده بود ،گفت تا چند روز دیگر میفرستندش تهران و آزادش میکنند .قرار شد باقی سربازیش را در فرودگاه مهرآباد و در پایگاه یکم شکاری باشد.
تهران ، داداش محمد راکه دید بغلش کرد و دم گوشش گفت«قسمت نشد برم نجف زیارت آقا.» ولی نگفت که در این شش ماه به اندازه ی تمام عمرش کتک خورده و ناسزا شنیده و شکنجه شد.
بعد از عروسی ، خانه ای نزدیک خانه ی خاله و در همان محله ی مسگر آباد اجاره کرده بود تا فاطمه نزدیک خانه اش باشد،اما حالا آقا رضا خانه ی جدیدی اطراف بازارچه ی نائب السلطنه خریده بود و پیشنهاد کرد که آنها هم آنجا زندگی کنند.
فرصت خوبی بود تا بتواند به آرزوی قدیمیش برسد فکر کرد حیاط خانه را چادر میزند و اگر توانست ، دیواری هم وسط حیاط میکشد ، چند چرخ خیاطی میخرد و کارگر هایش را سرپا میکند.
میتوانست بقیه ی کارگر ها را هم به آنجا بیاورد ، در اینصورت ، هم کار و کاسبیش رونق میگرفت و هم کارش پوشش خوبی برای فعالیتهایش بود. زیاد درد نکشید ؛ درد سرش جور کردن پول خرید مواد اولیه و چرخ های خیاطی بود.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
@chekhabarazkoja