「پـاتـوقـمـون🎙」
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
🍃ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ - تهران
🍂شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ - فکه
🍁آرامگاه: به وسعت قلب های عاشق
🌸ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله #غیاثی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود.
🌺حضور در #هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر #علامه_محمد_تقی_جعفری و #عسکری_دولابی بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود.
🌼پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد. ابراهیم همچون معلم و پهلوانی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شد.
🌸اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی ورزش #باستانی شروع کرد. در #والیبال و #کشتی بی نظیر بود.
🌺مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده #بازی_دراز و #گیلانغرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند.
🌼در #والفجر_مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان #کمیل و #حنظله در کانالهای #فکه مقاومت کردند اما تسلیم نشدند.
🌸سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او راندید.
◈ اینجا صحبت #عشق در میان است
❁join❁⇩
@p_bache_mazhabiya
#بچه مذهبیا🌸🌈
همونا که #هیئت هرشبشون سره جاشهـ✨
ولی شوخے های بعد هیئتشونمـ به راهه😅🎈
همونا کهـ شما تو لباس #سیاهه محرمـ دیدی و گفتی اینا افسردن😏🍂
بیا تو لباسه #شادیه نیمه شعبانمـ ببینشون☺️✌️🌸
اونایے که میبینے همش مداحے گوش میدن
❌افسرده نیستن🙂
فقط وقتی مداحے گوش میکنن یه #امیدے پیدا میکنن....💫
که باید نوکریه خاندان #علیو بکنن🌱
که باید منتظر #قائمـ آل محمد (عج)باشه😍
اون موقعست که حالشون خوب میشه♥️
اون پسرایے که دیدے وقتے دختر میبینن اخم میکنن..
بیا شوخے هاشون با خواهرشون ببین🙊😆
دختری که با چادرش با اخم رو گرفته
بد اخلاق نیست❌
امانت داره😍
اون پسرایے که میگن #شهادت...
شکست عشقی نخوردن که بخوان به خاطرش با #شهادت از این دنیا خلاص بشن..
نه❌
اون دنیا با #رفیقاشون قرار دارن..🙌
قرار گذاشتن کسی با جسمی که سر داره پیشه ارباب #نره💔
اون دخترایے که میگن همسر آیندم باید عاشق شهادت باشه نمی خوان زود از دستش راحت شن...🍃
نه❌
مے خوان به حضرت #زینب بگن:
بی بی خودم نمیتونم بیام ولی #عزیزامو که میتونمـ برات فدا کنمـ🤗
♡ اینجا صحبت #عشق در میان است.
..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍..
@p_bache_mazhabiya
#سلام_بر_شهدا
#خاطره
نماز عید فطر
دوساله بود که او را همراه خودم برای نماز #عیدفطر به مسجد محل بردم☺️
مسجد دوقدمی خانه،وسط کوچه بود.قبل از شروع نماز کلی خوراکی و اسباب بازی جلویش گذاشتم تا مشغول شود. 😍
در قنوت رکعت اول حواسم به سمت #محمدرضا کشیده شد،از لای انگشتان دستم نگاهش کردم.بچه خوش خوراکی بود،خوراکیهایش را مشت میکرد و میخورد و در همان چند دقیقه اول همه را #نوشجان کرده بود 😄
خیالم راحت بود که مشغول است. اواخر رکعت اول بود که متوجه شدم #محمدرضا نیست. 😞
بانگرانی نمازم را تمام کردم ،از صدای اعتراض نمازگزاران متوجه شدم #دستهگلی به آب داده است 😄
شرمنده شدم 😢 ،چادرم را سرم کشیدم و سریع رفتم،#محمدرضا را از صف اول بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم حتی کفشها م را هم نپوشیدم و پابرهنه به خانه برگشتم.
#محمدرضا همه مهرها را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها بازی میکرد 😅
چون بچه #بازیگوشی بود کنترلش سخت بود و من دیگر تا وقتی که تشخیص دادم او را با خودم #مسجد و #هیئت نبردم،اما #مسجد و #هیئت را به خانه آوردم 😊 و روی #اعتقادات بچه ها کار کردم.
( 🌺 مادرشهید 🌺 )
♡ اینجا صحبت #عشق در میان است.
..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍..
@p_bache_mazhabiya