✅پاسخ:
قضا و قدر (آن چه خداوند عالم براي انسان حكم كرده) دو گونه است: يكي قضا و قدر حتمي كه اصلاً قابل تغيير نيست؛ مانند مرگ انسان و ديگري قضا و قدر غير حتمي كه تحت شرايطي تغيير پذير است، مثل اینکه انسان با رعایت بهداشت، صله رحم، صدقه، عمر بیشتری داشته باشد و مرگ او به تاخیر افتد.
«اختيار» انسان نیز يكي از قضا و قدرهاي حتمي است؛ يعني خداوند حكم كرده است كه انسان با اختيار خود كارهايش را انجام دهد و نيز حكم كرده است كه هر چيزي با محقق شدن اسباب آن (قانون عليّت) به وجود آيد. تقدير الهي، سببي در عرض اسباب طبيعي نيست كه بتوان گفت: روشن شدن روز و تاريك شدن شب، مريض شدن انسان و امثال آن، هر كدام دو سبب مستقل و جداگانهاي دارند، يعني يكي ارادهی الهي و ديگري سبب طبيعي كه گاهي درخت به سبب طبيعي برويد خواه خدا مقدر كرده باشد يا نه و گاه به سبب تقدير الهي و خواست خدا، بلكه اسباب طبيعي، داخل قضاي الهي هستند؛1 یعنی قضای الهی بر این است که با کامل شدن علتها امری واقع شود. برای مثال چوب به سبب شعله ور شدن، به ذغال تبدیل شود.
یکی از اعتقادات ما، علم خدای متعال به اعمال و رفتار ماست که او از پیش میداند، ما چه خواهیم کرد. اما علم او با اختیار ما ناسازگار نیست. با اين توضيح كه خداوند در ازل علم دارد، فلان شخص در آينده با اراده و اختيار خود فلان كار را انجام خواهد داد يا با اختيار خود آن را ترك خواهد كرد. خدا به همه كارها، با حفظ مبادي و علل آنها آگاه است؛ یعنی تنها فعل انسان معلوم خدا نيست؛ بلكه فعل او همراه با مبادي تحقق آن، معلوم خداست كه يكي از آنها اختيار انسان است. میتوانیم با مثال، مساله را برای خود ساده کنیم. فرض کنیم گروهی با بررسیهای علمی، به این نتیجه رسیدهاند که این کوه آتشفشانی تا دقایقی دیگر، فوران خواهد کرد. آیا علم و اطلاع اینان سبب فوران کوه شده و کوه در فوران کردن مجبور است؟ یا آنکه علم هیچ نوع تعیین کنندگیای برای عرصه تکوین ندارد؟ با توجه به این مثال به خوبی مییابیم که علم الهی، ما را مجبور نخواهد کرد. خصوصا که در علم الهی، اختیار ما نیز قرار دارد؛ یعنی خدای متعال میداند که ما با اختیار خود فلان کار را انجام میدهیم یا ترک میکنیم.2
نتیجه:
1. قضا و قدر دو گونه است: حتمی و غیرحتمی.
2. يكي از قضا و قدرهاي حتمي، اختيار انسان ميباشد؛ يعني خداوند حكم كرده است كه انسان با اختيار خود كارهايي را انجام دهد.
3. تقدير الهي سببي در عرض اسباب طبيعي نيست، بلكه اسباب طبيعي داخل قضاي الهي هستند.
4. علم خدای متعال به اعمال و رفتارما با اختیار ما ناسازگار نیست و ما را مجبور نخواهد کرد؛ زیرا فعل انسان همراه با مبادي تحقق آن معلوم خداست كه يكي از آنها اختيار انسان است.
منبع:
http://www.pasokhbesoalat.ir/
🔰 @p_eteghadi 🔰
✅پاسخ:
این سوال را میتوان از جنبههای مختلف پاسخ داد:
1ـ پاسخ عرفانی: توجه به فقر وجودی انسان نسبت به خدا
خداوند در قرآن کریم میفرماید: ««يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد و (تنها) خداوند، بىنياز و ستوده است». (فاطر/15) یعنی همه انسانها عین فقر و نیاز به خداوند هستند و از خودشان هیچ استقلال وجودیای ندارند. برای فهم این آیه به دو مثال زیر توجه کنید:
مثال 1: هرگاه شما گل سرخی را در ذهن خود تصور کنید، صورت آن گل سرخ در ذهن شما موجود میشود و هرگاه نیز به آن توجه نکنید، از بین خواهد رفت؛ بنابراین بودن و نبودن صورت آن گل سرخ وابسته به اراده و اختیار شماست؛ چون شما خالق و وجود دهندۀ به آن هستید و صورت گل سرخ وجودی مستقل از وجود شما ندارد.
مثال 2: آیا شما میتوانید در ذهن خود، انسانی را خلق کنید که آن انسان دارای صفات گوناگونی از جمله صفت اختیار باشد؛ یعنی با اراده و اختیار خود راه برود، غذا بخورد، کتاب بخواند، حرف بزند و...؟ بيشك ميتوانيد؛ پس هرچند که تولد آن انسان ذهنی در اختیار خودش نیست و کاملاً به دست شماست؛ اما شما به او اراده و اختیار دادهاید که افعالش را انجام دهد؛ پس کارهای او در اختیار خودش است؛ اما نه اختیار کامل و جدای از اختیار شما؛ چون آن انسان ذهنی مدام در حال وجود گرفتن از شماست؛ پس اراده و اختیار او نیز در طول اراده و اختیار شماست و این مستلزم هیچ جبری برای آن انسان ذهنی نیست.
بنابراین با توجه به وابستگی وجودی انسان، باید توجه داشت:
الف) گاهي انسان، «مورد كار» است؛ يعني كار بر روي او انجام ميگيرد؛1 (خودش كاري را انجام نميدهد، كه بگوييم اختيار دارد يا ندارد) مانند تولد و مرگ انسان، که به طوركامل از محدودۀ افعال انسان بیرون است؛ در این صورت جبر و اختیار معنا ندارد؛ بلکه وجود او به وجود خدا و اراده الهی وابسته است.
ب) امّا گاهي انسان، «مصدر كار» است؛ یعنی خودش کاری را انجام میدهد، در این صورت بحث از جبری یا اختیاری بودن افعال وی مطرح میشود که پاسخ به این بحث در مثال 2 تبیین شد.
رابطه ما با خداوند نیز چنین است؛ یعنی در اصل وجودمان و اوصاف و ویژگیهای آن حتی در اراده و اختیار داشتنمان نیز مقهور اراده الهی هستیم و خدا خواسته که ما فقط در انجام افعال خود مختار باشیم. نحوۀ وجودی که خداوند به ما داده به گونهای است که گرایش به یکسری امور، از جمله کمال طلبی، حس کنجکاوی، زیبایی دوستی و ... را به طور ذاتي داریم، وجود این گرایشهای فطری، زمینه را برای تشخیص خوب و بد افعال برایمان فراهم میسازد تا بتوانیم با اختیار خود راه سعادت یا شقاوت را در پیش گیریم. پس وجود ما کاملاً وابسته به وجود خداوند است و مرگ و زندگی ما نیز به اراده و اختیار اوست؛ هرچند که انجام کارهایمان با اراده خودمان است؛ زیرا خدا اراده کرده است که ما با افعال اختیاری خود، راه کمال را طی کنیم و به سعادت یا شقاوت برسیم.
👇👇👇👇
2ـ پاسخ فلسفی
«تولد» در لغت به معنای به دست آمدن چیزی از چیز دیگر است؛ خواه آن چیز مادی باشد یا معنوی.2 با توجه به این معنای لغوی، تولد انسان به معنای زاییده شدن وی از چیز دیگر است؛ یعنی انسان از نیستی محض نشأت نگرفته؛ بلکه قبل از تولد نیز موجود بوده است؛ اما نه وجودی جدا و مستقل از علت خود. همانند هنرمندی که آثار هنری زیبا خلق میکند. قبل از اینکه آنها را در خارج بیافریند، آنها در ذهن او موجود بودهاند. انسانها هم قبل از تولد، در صلب پدران خود و در مراحل بالاتر در مرتبه علم ازلی خدا موجود بودهاند. بنابر آیه15 سوره فاطر: « «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» انسان، عین فقر و نیاز به خالق خود است که از مرتبه علم ازلی خدا تنزّل یافته و در خارج موجود شده است (يعني از خفا بيرون آمده و به ظهور رسيده است) و هر لحظه و هر آن، از وجود آن فیّاض مطلق و رحيم فیض دريافت ميكند. از این روی میتوان اولین مرحله از شکلگیری هویّت انسانی را مرتبۀ «علم ازلی» تلقی نمود که به تعبیر قرآن کریم،3 انسان در این مرحله، چیزی نبوده و وجود عینی نداشته؛ بلکه در مرتبه علم الهی به صورت بسیط و اجمالی حضور داشته است. سپس از آن مرحله تنزّلکرده و شیئیّت (وجود مادي) مییابد، هرچند در این مرحله نیز شيء ناچيز و غيرقابل ذكري است،4 اما در ابتدای وجود يافتن مادی خود قراردارد که در ذرّات غذا و سپس در اصلاب پدران خود مستقر گشته است5 و با حرکت جوهری و استکمال وجودی، شایسته تبدیل به وجود کاملتری که فراتر از عالم ماده و طبیعت است؛ میگردد،6 در این صورت هویّت انسانی او یعنی همان «روح» و یا «نفس مجرده» عینیّت مییابد و امتياز انسان از ديگر موجودات7 بلكه امتياز روح از بدن جسمانی شکل میگیرد8 که این پایینترین درجه نفس انسانی است.
انسان در تمام این مراحل شكلگيري، هیچ اختیاری از خود ندارد؛ چون وجود جدایی از علت خود ندارد؛ بلکه همین که لطف الهی شامل حالش شده و در خارج موجود میشود، میتواند با اختیار خود افعالش را انجام دهد.
از طرفی «مرگ» نیز به معنای نیستی و فنای محض نیست؛ بلکه به معنای انتقال از یک عالم به عالم دیگر است و به عبارت دیگر نیستیِ از دنیای ماده و تولد در دنیای کاملتر است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دار إِلَى دَار»؛9 «خداوند، شما را براى فناء و نابودى خلق نکرده؛ بلکه شما را آفریده که همیشه بمانید و هنگام مرگ، فقط از این منزل به منزل دیگرى منتقل میشوید».
👇👇👇👇
اما اینکه انسان، اختیاری در مرگ خود ندارد، حکمتهای فراوانی دارد، از جمله:
1ـ اگر انسان زمان مرگ خود را انتخاب کند، چه بسا در طول زندگی هر شرارت و فسادی را مرتکب میشود و خودسازی و توبه را به سالهای پایانی واگذار میکند و این با حکمت الهی سازگار نیست؛ زیرا خداوند در آیه دوم سوره ملک میفرماید: «اَلّذى خَلَقَ الْموتَ وَ الْحَیوةَ لِیَبْلُوَکُم اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً». یعنی زندگی و مرگ برای آزمایش انسان است تا معلوم شود کدام یک از آنها نیکوکارترند؟
2ـ اگر مرگ انسان به اختیار خودش بود، هرگز نمیخواست که بمیرد و حیات جاودانه در دنیا را برای خود انتخاب میکرد و این با نظام احسن بودن جهان سازگار نیست؛ زیرا عالم ماده دارای محدودیتهای فراوانی است و ظرفیت تراکم جمعیت را ندارد و از طرفی گذر زمان، پیری و فرتوتی را نیز برای انسان به ارمغان میآورد از اینرو نمیتواند به امورات خود بپردازد. حال اگر همه انسانهایی که متولد میشوند، بخواهند که جاودانه در این دنیا باقی باشند، هم با کمبود امکانات مادی مواجه شده و عرصۀ زندگی بر آنها تنگ میشود و هم در اثر کسالت و پیری مزاحمت برای دیگران ایجاد خواهند کرد. همانطور که در حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که برخی از امتهای گذشته از پیامبر خود درخواست کردند تا از خداوند بخواهد که مرگ را از آنها بردارد، آن پیامبر دعا نمود و خداوند نیز اجابت نموده و مرگ را از آنان برداشت، در نتیجه نسل شان زیاد و جریان زندگی برایشان مختل گردید؛ زیرا هر فردی تمام وقت خود را برای رسیدگی به پدران و اجداد پیر خود صرف میکرد و از رسیدگی به امور خود باز میماند.10
منبع:
http://www.pasokhbesoalat.ir/
🔰 @p_eteghadi 🔰
✅پاسخ:
خداوند در قرآن میفرماید :«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر؛ قطعا همه انسانها در زيانند»(عصر/2). برای یافتن پاسخ این سوال باید نکاتی در مورد این آیه گفته شود:
1. مراد از «خُسر» در این آیه، «كم شدن تدریجی و از بين رفتن عُمر» است و اين يك روند طبيعى بوده؛ زیرا تولد، آغاز عُمْر و زندگی انسان است که با گذشت زمان بتدريج از آن، کم میشود و در نهایت با مُردن پايان مييابد.1
2. هر انسانی چه مؤمن باشد چه کافر، در نُقصان و كم شدن است و کسی از آن مستثنی نیست؛ زیرا سُنَّت الهی بر این تحقق گرفته که انسان با استعدادها و کمالات بالقوهای که دارد به تدریج به سمت کسب کمالات و شکوفایی استعدادها حرکت کند؛ از اینرو سرمایه عمر را به تدریج از دست می دهد، اما این از دست دادن عمر و کم شدن سرمایه در مورد انسانهای مؤمن و کافر متفاوت است:
الف) انسانهای کافر به خاطر سوء اختیار، در مسیری غیر از انسانیت قدم بر میدارند و آرام آرام گوهر وجودی خود را از دست میدهند تا مهلتی که خداوند به آنها داده بود، تمام شود. آنها همان کسانی هستند که در قرآن کریم به چهار پایان و حتی گمراه تر و پستتر از آن تعبیر شدهاند2.
ب) انسانهای مؤمن، با حُسن اختیار و مبارزه با هوای نفس به سمت شکوفایی کمالات انسانیای که خداوند در فطرت آنها به امانت گذاشته است، گام برمیدارند و آرام آرام گوهر وجودی خود را کامل میکنند تا عمرشان در دنیا تمام شود. مؤمنْ در حال كم شدن، به چیز عالى و قابل بقا تبديل ميگردد.
مثال خُسران مؤمن و کافر، مثال دو دانه گندم است که یکی از آنها پخته شده و در اثر حرارت، سلولهای آن مرده است و دیگری سالم و زنده است. هرگاه آن دو را در زمین بکاریم هر دو به تدریج شروع به پوسیدن و تلخ شدن میکنند. اوّلى فقط ميپوسد و چيزى از آن باقى نمىماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن و تلخ شدن جوانه ميزند، ريشه ميدواند، سر از خاك بيرون میآورد و به چيز ديگر كه عالى و قوى و پُر بركت است، تبديل ميگردد.3
3. خداوند در آیه بعدی از همین سوره راه نجات از خسران را ایمان و عمل صالح معرفی میکند: « إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ؛ مگر كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و يكديگر را به طرفدارى و انجام حق سفارش كردند و يكديگر را به صبر و استقامت توصيه نمودند».
بنابراین ایمان، عمل صالح و همچنین کمک به یکدیگرو انجام آن با صبر و استقامت تنها چيزى است كه مىتواند جلوی اين زيان بزرگ را بگيرد و آن را به منفعت و سودى عظيم تبدیل كند.4
منبع:
http://www.pasokhbesoalat.ir/
🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋نماز حضرت زینب برای شفای بیماری
🔰 @p_eteghadi 🔰
امیرالمؤمنین علیه السلام:
إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى، لَا يُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً، وَ الْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا، فَالْبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصٌ، وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ
همانا دنيا نهايت ديد كوردل است که آن سوى دنيا را نمى نگرد، امّا انسان آگاه، نگاهش از دنيا عبور كرده از پس آن سراى جاويدان آخرت را مى بيند. پس انسان آگاه به دنيا دل نمى بندد و انسان كور دل تمام توجّه اش دنياست. بينا از دنيا زاد و توشه برگيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم مى كند
قسمتی از خطبه 133 نهج البلاغه
🔰 @p_eteghadi 🔰
✅پاسخ:
حجاب امری فطری و دارای فوائد و دلایل عقلائی موجه در بعد فردی و اجتماعی است که بيتوجهي به آن، آسیبهای جبران ناپذیری برای فرد و جامعه به همراه دارد. بینشها و گرایشهای فطری، گاهی به صورت آگاهانه یا نیمه آگاهانه مورد قبول افراد قرار میگیرد؛ ولی در عمل به دلایل مختلف به آن توجه نمیشود، مانند کسی که قانون علیت را به زبان رد میکند؛ اما با شنیدن هر صدایی به دنبال علت آن میگردد.
پیشینه حجاب به حیات انسان بر روی زمین برمیگردد؛ بنابراین آنچه باید مورد سؤال و واکاوی قرار گیرد، رویگردانی بعضی جوامع از حجاب است؛ البته حجاب به دلیل فطری بودن، هرگز از جانب همه اندیشمندان مورد تردید قرار نگرفته و دانشمندان بسیاری به ضرورت این امر فطری و عقلایی پی برده و آن را ستودهاند و به اثرات مخرب بیحجابی در جامعه اقرار کرده و معتقدند عفت و حجاب از ويژگيهاي انسانی است که با فطرت او همخوانی دارد.
نظرات چندی از این اندیشمندان برای نمونه ذکر میشود:
«بارون دومونتسكیو» از متفكران سیاسی فرانسه در كتاب «روح القوانین» مینویسد: «قوانین طبیعت حكم میكند، زن خوددار باشد؛ زیرا مرد، با تهور(بی باکی) آفریده شده و زن نیروی خودداری بیشتری دارد؛ بنابراین حجاب میتواند بین آن دو تعادل ایجاد کند. براساس همین اصل، تمام ملل جهان معتقدند كه زنان باید حیا و حجاب داشته باشند».1
«لئوتولستوی» نویسنده و فیلسوف روسی، عامل ازدیاد طلاق در اروپا را تمدن فاسد و اختلاط جنسی و نبودن حجاب دانسته و میگوید:
«زن به واسطه معاشرت با مردی كه موافق میل اوست، از همسر خود روی میگرداند و محبت صادقانه به عنوان اساس رابطه خانوادگی در اروپا نادر است».2
با توجه به نظرات فوق این سؤال مطرح است: چه اتفاقی افتاد که بعضی جوامع انسانی به سمت برهنگی تغییر مسیر دادند؟
بحث حقوق زنان اولین بار در سال 1930 میلادی در آمریکا مطرح شد. «اِیرِن روسو» تهیه کننده و کارگردان یهودی- آمریکایی میگوید: «نیک راکفلر3 در یک جلسه خصوصی به من گفت که هزینه نهضتهای آزادی زنان را ما پرداخت کردیم و این به دو دلیل بود:
1.چون زنان در خانه بودند، ما نمیتوانستیم از نصف جمعیت کشور مالیات بگیریم.
2.با اشتغال زنان در جامعه بچهها از سن پایین در مدرسه حضور دارند و ما میتوانیم به گونهای آنان را تربیت کنیم که هر طور میخواهیم فکر کنند؛ در این صورت جایگاه خانواده تضعیف میشود و بچهها دولت را به عنوان خانواده خود میپذیرند؛ همچنین به مدرسه همانند مقامات مسؤول خود نگاه میکنند.»
دکتر «دکلن هِیز» نویسنده و فعال سیاسی آمریکایی میگوید: آمریکا به دنبال دو چیز است:
1.سلطه کامل بر دنیا.
2.در صورت دست نیافتن به سلطه کامل بر کشورها، هدف دوم، ایجاد بیثباتی در کشورها و کنترل آن است.
«گلوریا استاینم» که از بنیانگذاران گروه فمینیستی موسوم به «now» است، در یکی از کتابهای خود مطلب فوق را تأیید کرده، میگوید: «سازمان سیا بودجه مجله زنان را که توسط وی برای آزادی زنان منتشر میشد، تأمین میکرده است؛ با این هدف که از زنان مالیات گرفته شود و خانوادههای آمریکایی از هم فرو پاشد».4
اگر مبانی فکری انسان غربی واکاوی شود، علت این همه تغییر در دیدگاه انسان غربی مشخص میگردد. نظام اجتماعی و اقتصادی قرون وسطا به شدت متأثر از تفکرحاکم بر کلیسا و نظام فئودالی بود. تجارت و بازرگانی با گسترش شهرها، به تدریج رونق گرفت و طبقه جدیدی به نام بورژوا (تاجر و بازرگان) ظهور یافت. این گروه، از ملاکان یا فئودالها، مستقل بودند و چون بیشتر خواستههایشان امور دنیوی بود، به کلیسا هم تعلق خاطری نداشتند؛ بنابراین تا زمانی که اندیشه دینی کلیسا؛ یعنی اصالت آخرت و مذموم بودن ثروتاندوزی در جامعه رواج داشت، قادر به تراکم سرمایه و اندوختن ثروت نبودند. در این شرایط بود که این گروه کوشش کرد، دین را از صحنه جامعه طرد و حذف کند یا با شرایط فکری و اجتماعی جدید منطبق سازد. تحقق چنین تفکری به جهانبینی جدیدی نیاز داشت که دنیا را به جای آخرت بنشاند و فعالیت برای کسب دنیا پسندیده و مقدس تلقی گردد.5
این گروه که ثروت و در نتیجه قدرت را در اختیار داشتند، فلاسفه و دانشمندانی را استخدام کردند که این تغییر جهان بینی را توجیه دینی کند و در واقع از راه دین به پیکره دین ضربه وارد کنند.
«ژان کالون» متکلم پروتستانی از جمله دانشمندانی بود که در رواج تفکر جدید نقش داشت، او به مکتب تقدیرگرایی معتقد بود که سرنوشت انسان را از پیش تعیین شده میدانست و نشانه انسان بهشتی از نظر کالون، موفقیت مادی بود؛ زیرا موفقیت مادی را علامت توجه خدا به انسان میدانست.6
👇👇👇
جهانبینی جدیدِ انسان غربی در قالب مکاتبی، چون سکولاریسم و مدرنیسم ظهور کرد. سکولاریسم در اصطلاح یک مکتب است که هم تبیین کننده جهان و هم تعیین کننده ارزشها است و نظامی برگرفته از فلسفه اجتماعی و سیاسی است که همه اَشکال ایمان و شخصیتهای مذهبی را رد میکند؛ بنابراین به شدت با مظاهر دینی از جمله حجاب، غیرت و ... مبارزه میکند.
چنین انسانی با کنار گذاشتن وحی و آموزههای دینی به عقل و فهم انسان اعتماد کرد و در همه ابعاد علم، سیاست، هنر و ... به دنبال چیزی است که دنیازدگی او را اشباع و خواستههایش را در بعد مادی تأمین کرده و او را بر طبیعت مسلط سازد.7
با این مقدمه، علت مخالفت برخی دانشمندان با مسأله حجاب روشن میشود، آیا حجاب با علم، هنر، تمدن، فعالیت اجتماعی، شغل و ... تعارض دارد؟ هر انسانی با فطرت سالم و کمی تأمل درمییابد که حجاب با هیچ یک تعارض ندارد؛ بلکه به اعتراف عقلا _که به بعضی اشاره شد_ حجاب با حفظ ایمان و اخلاق سبب تحکیم خانواده، جامعه و ...میشود.
حقیقت این است که دانشمندان مخالف با حجاب به بهانه حمایت از حقوق زنان چند گروه هستند: 1ـ دستهای نظریه پردازان سکولاریسم بوده با مال یا مقام توسط سرمایهداران غربی اجیر شدند تا به تببین و توجیه دینی مبانی مکتب سکولاریسم بپردازند.
2ـ دسته دیگر کسانی هستند که در فضای این مکتب و با جهانبینی مادی رشد کرده؛ جز این دیدگاه تفکر دیگری نمیشناسند و یا به اندیشه دیگری در فضای تبلیغاتی غرب اعتماد نمیکنند.
3ـ دسته آخر آن گروه از مسلمانان هستند که مقهور فرهنگ و تمدن غرب شده، تمام تغییرات جامعه غربی را پیشرفت تلقی میکنند و این پیشرفت را به غلط و تحت تبلیغات رسانهای، حاصل روی-گردانی انسان غربی از دین و مظاهر دینی میدانند؛ در حالی که قرنها قبل از پیدایش فرهنگ غربی، مسلمانان در سایه تشویق قرآن و سنت به علم آموزی، تمدنی درخشان را به وجود آوردند.8
نتیجه
1.فطری بودن حجاب به معنای اعتقاد آگاهانه همه مردم به این موضوع نیست؛ زیرا گاهی امر فطری مورد غفلت واقع میشود.
2. بسیاری از اندیشمندان، معتقد به حجاب و خواهان رواج آن در جامعه هستند.
3. مخالفت بعضی از اندیشمندان با حجاب، برخاسته از جهان بینی سکولار آنهاست که به پشتوانه پول و قدرت بر مردم تحمیل شده است.
🔰 @p_eteghadi 🔰
📖 کتاب علی از زبان علی
‼️زندگی و زمانه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از زبان خود حضرت‼️
✔️ استاد علیرضا پناهیان: اگر دست جوان به این کتاب برسد...❓
🔆 امیرالمومنین(ع) از هر نظر بی نظیر است. در اولیا، اوصیا و بزرگان کسی را جز ایشان سراغ نداریم که خودش زندگی را از ابتدا تا انتها بیان کرده باشد.
⬅️ این کتاب از اول تا آخر از زبان حضرت علی(ع) است و پاورقی جزئی دارد."علی از زبان علی علیه السلام" از 10 فصل دوران مکه, دوران مدینه, دوران خلفا, دوران خلافت, دوران جنگ جمل, دوران جنگ صفین, دوران حکمیت, دوران جنگ نهروان, دوران غارت ها و دوران شهادت تشکیل شده است.
🌸 زبان کتاب بسیار #جذاب و #دلنشین است. در زمان خواندن کتاب احساس میکنید امام علی علیه السلام برایتان سخن میگوید و با ادب در محضر ایشان گوش می دهید🌷
#معرفی_کتاب
🔰 @p_eteghadi 🔰
✅پاسخ:
معمولا تصور عرف مردم از بد فرجامی، شور بختی و بدبختی؛ مشکلات و حوادث ناخوشایندی، مانند بیماری، فقرمالی، ازدواج ناموفق، فرزند ناصالح و... است که گذران زندگی را برای افراد سخت می کند، درحالی که متون دینی وجود این سختی ها را بنابرحکمت و مصلحتی که درپی دارد، برای زندگی دنیایی لازم و ضروری دانسته است؛ امام هادی علیه السلام دراین باره می فرماید:« إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الدُّنْيَا دَارَ بَلْوَى وَ الْآخِرَةَ دَارَ عُقْبَى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْيَا لِثَوَابِ الْآخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوَابَ الْآخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْيَا عِوَضاً؛ خدا دنيا را جاى گرفتارى قرار داده و آخرت را سراى پاداش، گرفتارى دنيا را سبب ثواب آخرت و ثواب آخرت را عوض گرفتارى دنيا قرار داده است »
و از طرفی شرع مقدس، تنها فرد گمراه و منحرف از راه هدایت را بدبخت میداند نه کسی را که مبتلا به مشکلات دنیوی شده؛1 چنانچه در قرآن آمده است:« إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ؛ زيانكاران واقعى كسانى هستند سرمايه وجود خود و خانواده خويش را در قيامت از دست مىدهند، بدانيد خسران مبين همين است».(زمر/15)
واکنش انسان ها در مقابل این مشکلات و سختی ها متفاوت است؛ برخی آن¬ها را نردبانی برای ترقی قرار داده و با ایمان و عمل صالح، به صبر و استقامت می پردازند و از طریق آن به هدایت و رستگاری میرسند؛2 اما برخی دیگر با اظهار عجز و ناتوانی، مدام از بدی روزگار و مشکلات مینالند و با افکار واهی و کارهای نادرست بر گمراهی خود می افزایند، آنها کسانی هستند که با بیاعتنایی به پیام الهی و رویگردانی از حق، دچار قساوت و تاریکی قلب می شوند3 و از رحمت خداوند مأیوس هستند.4
بنابراین بدبختی واقعی، عاقبت به شرّی است که همان گمراهی از حق و ناامیدی از رحمت الهی است؛ اما مشکلات و سختیها، لازمه زندگی دنیایی است؛ همانطور که خداوند میفرماید:« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ؛ ما انسان را در رنج آفریدیم»(بلد/4)؛ یعنی زندگی دنیایی انسان از همان ابتدای شکل گیری نطفه در درون رحم و آغاز تولد و تا لحظات پایانی عمر که به پیری و فرتوتی می رسد، مملو از رنج هاست5 و این رنج ها ربطی به گروه خاصی مثلا مسلمانان یا مؤمنان ندارد؛ بلکه همه انسانها حتی افراد بیدین و کافر نیز به مشکلات و سختیها گرفتار هستند. خداوند در قرآن فرموده است:«... إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ...؛ اگر شما رنج مىبريد، آنان[کفار] نيز مانند شما رنج مىبرند با اين تفاوت كه شما از خدا اميد پاداش داريد و آنان ندارند»(نساء/104)6
البته شدت و ضعف این سختی ها به میزان ظرفیت افراد نیز بستگی دارد؛ زیرا تحمل سختی ها و مشکلات، موجب افزایش صبر و استقامت گشته و عنصر مهمی برای شکل گیری شخصیت افراد است؛ ازاینرو هراندازه که توجه انسان به خداوند بیشتر باشد، ایمان او قویتر میشود و امید به زندگی در او افزایش می یابد؛ به همین دلیل در روایات به نقش اساسی سختی ها در شکوفایی استعدادهای درونی افراد مؤمن، برای تقرّب به خدا تأکید شده است. چنان كه مطالعه تاریخ زندگی انبيا و اوليا نشان می دهد، هر كدام از ايشان كه مقامش نزد خداوند بالاتر بوده، بیشتر مورد اذيّت قرار گرفته است. در روایتی نقل شده: «البلاء للولاء ثمّ للاوصياء ثمّ للامثل فلأمثل»7 يعنى بلاياى دنيا، ابتدا متوجّه پيغمبران است؛ زیرا آنها بهترين خلق هستند و بعد از ايشان به اوصياى ايشان و بعد از اوصيا، براى شيعيان و دوستان ايشان است.
👇👇👇👇
نتیجه:
1ـ دنیا محل سختی و گرفتاری است.
2ـ انتظار زندگی بدون سختی، انتظاری غیر واقعی است. سختی ها جزئی از زندگی ما هستند.
3ـ هر سختی دوره ای دارد که باید بگذرد، اما اصل آن اجتناب ناپذیر است. بی تابی نمودن، هیچ تأثیری در تغییر وضعیت و تبدیل آن از ناخوشایند به خوشایند نخواهد داشت، بلکه بر رنج و عذاب انسان می افزاید. پس به جای بی تابی، باید آن را پذیرفت و مدیریت نمود.
4ـ اگر مصائب و سختیهای زندگی را بی معنا و بی حاصل بدانیم، قابل تحمل نخواهند بود. اما اگر آن ها را بامعنا دانسته و پوچ و بی فایده ندانیم، قابل تحمل خواهند شد. بنابراین اگر هدف از زندگی را بدانیم، سختی آن نیز معنادار می شود و دیگر آزاردهنده نیست.
5ـ توجه به نعمت ها در کنار سختیها، قدرت تحمل را بالا می برد.
6ـ اگر به یادآوریم که در برابر هر مصیبتی، پاداش فراوان نصیبمان می شود، تحمل آن آسان می گردد؛ مانند ورزشکاری که به خاطر قهرمان شدن، تمرینات سخت را به راحتی تحمل می کند.
منبع:
http://www.pasokhbesoalat.ir/
🔰 @p_eteghadi 🔰
توضیحی در مورد روایاتی که از درمان زکام و سرماخوردگی نهی می کند !!!!
🤔#پرسش
❓ ببخشید روایت وارد شده که
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ وَ اَلنَّوْفَلِيِّ وَ غَيْرِهِمَا يَرْفَعُونَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَ يَتَدَاوَى مِنَ اَلزُّكَامِ وَ يَقُولُ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ وَ بِهِ عِرْقٌ مِنَ اَلْجُذَامِ فَإِذَا أَصَابَهُ اَلزُّكَامُ قَمَعَهُ .
از امام صادق عليه السّلام روايت كنند كه فرمود:رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم چنان بود كه خود را از زكام درمان نمىكرد و مىفرمود:هيچ كس نيست مگر آنكه رگى از بيمارى خوره دارد و چون زكام شود ريشۀ آن بيمارى را خشك كند.
الکافي ج ۸، ص ۳۸۲
❓خب این روایت دلالت نمیکند که موقعی که سرما خوردگی گرفتیم به پیش دکتر نرویم؟!!!
👇👇👇
💠#پاسخ💠
👌چنان که در پرسش آمده است , در روایاتی توصیه شده است که در هنگام سرماخوردگی و زکام از دارو استفاده نشود و به سراغ پزشک رفته نشود چرا که زکام و سرماخوردگی به سلامت بدن کمک می کند و بدن را در برابر سایر بیماری ها مقاوم می کند .
❕مطابق نقلی پیامبر گرامی فرمود :
" زُكام، سربازى از سربازان خداوند عز و جل است كه خداى عز و جل، آن را به سركوب درد بر مىانگيزد و درد را از ميان مىبَرَد. " " الزُّكامُ جُندٌ مِن جُنودِ اللّهِ عز و جل، يَبعَثُهُ اللّهُ عز و جل عَلَى الدّاءِ فَيُزيلُهُ. "
📚الكافي، ج 8، ص 382، ح 578 _ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 210
❕نکته جالب آن است که یافته های کنونی دانشمندان نیز این مطلب را ثابت می کند .
👌" به گزارش خبرنگار کلينيک باشگاه خبرنگاران؛ برخی از پزشکان معتقدند که سرماخوردگی بیماری نیست بلکه یک نوع کوشش طبیعت برای رفع امراض است. سرماخوردگی به از بین بردن اخلاط زائد در ریه، دستگاه تنفس و مغز می پردازد. پس وقتی به سرماخوردگی مبتلا می شوید این واکنش مثبت بدن را به وسیله قرص و دارو سرکوب نکنید. "
🌐https://www.yjc.news/00J5Ii
❕" تب کردن دمای بدن شما را بالا می برد و حسابی عرق تان را در می آورد. وقتی هم که عرق می کنید سموم بدن تان دفع می شود. از آنجا که موقع سرماخوردگی باید استراحت کنید و مایعات زیادی بنوشید، بالاخره توفیق نوشیدن «روزانه هشت لیوان آب» معروف نصیب تان می شود. همین طور که ادامه دهید نه تنها آن ویروس سرماخوردگی را از بدن تان بیرون می کنید بلکه کلی از سموم جاخوش کرده در بافت هایتان نیز دفع می شوند. "
🌐https://b2n.ir/w02476
❕البته در مواردی که سرما خوردگی شدید می شود و انسان را از پای می اندازد , و خطرناک می شود , به ما فرموده اند که به سراغ پزشک رفته و بیماری را درمان کنید تا خطرناک نشود , چنان که شیخ حر عاملی روایات مربوطه را در ذیل این باب می آورد :
" باب در استحباب ترک مداوا ... خصوصا در زکام ... و وجوب مداوا در زمانی که از عدم مداوا خطر ایجاد شود " " باب استحباب ترک المداواه ... خصوصا من الزکام .... و وجوبه عند الخطر بالترک "
📚وسائل الشیعه ج ٢ ص ٤٠٨ باب ٤
👌مطابق نقلهایی امامان ع نیز در همچنین مواردی توصیه هایی برای درمان زکام می کردند .
❕مطابق نقل امام رضا عليه السلام فرمود :
" هر كس مىخواهد در همه زمستان از زكام ايمن بماند، هر روز، سه لقمه عسل با موم آن بخورد... و نرگس ببويد؛ چرا كه از زكام، ايمنى مىدهد. سياهدانه نيز چنين است. امّا اگر زكام در تابستان پيش آيد، در هر روز، يك خيار بخورد و از نشستن در آفتاب، خوددارى ورزد. " " مَن أرادَ دَفَعَ الزُّكامِ فِي الشِّتاءِ أجمَعَ، فَليَأكُل كُلَّ يَومٍ ثَلاثَ لُقَمِ شَهدٍ... وَ ليَشُمَّ النَّرجِسَ؛ فَإِنَّهُ يَأمَنُ الزُّكامَ، و كَذلِكَ الحَبَّةُ السَّوداءُ.
و إذا جاءَ الزُّكامُ فِي الصَّيفِ، فَليَأكُل كُلَّ يَومٍ خِيارَةً واحِدَةً، وَ ليَحذَرِ الجُلوسَ فِي الشَّمسِ. "
📚بحار الأنوار، ج 62، ص 324.
❕یا مطابق نقل دیگر فرمود :
" بر تو باد به وزن يك دانگ شونيز و نيم دانگ كُندُس، كه آرد گردد و به بينى رانده شود. اين كار، زكام را از ميان مىبَرَد. " " فَعَلَيكَ بِوَزنِ دانِقِ شونيزٍ و نِصفِ دانِقِ كُندُسٍ، يُدَقُّ و يُنفَخُ فِي الأَنفِ، فَإِنَّهُ يَذهَبُ بِالزُّكام "
📚بحار الأنوار، ج 62، ص 183، ح 1.
🔰 @p_eteghadi 🔰
✅پاسخ:
در پاسخ به این سوال ذکر چند نکته ضروری است:
1- تعریف« اکراه، اجبار و اختیار»:
الف)«اختیار» یعنی فاعل هم قادر بر انجام آن فعل باشد و هم قادر بر ترک آن و برای ترجیح فعل، فاعل تاثیری از غیر نپذیرد.
ب) « اکراه» عبارت است از وادار نمودن فرد بر انجام کارى که اگر بیم از زیان مادّى، معنوى یا جسمى ناشى از تهدید اکراه کننده نبود، آنرا انجام نمیداد.1
ج)«اجبار»، عبارت است از سلب اراده یا مغلوبیت اراده شخص مجبور در انجام کار به سبب فشار عامل مادی یامعنوی.2
بنابراین اکراه و اجبار با هم تفاوتهایی دارند از جمله اینکه :
الف. شخصی که مورد اکراه قرار میگیرد، دارای اراده بوده، ولی ارادهاش مغلوب اراده دیگران است بر خلاف مجبور که فاقد اراده است واز همین رو هیچ فعلی در راستای اجبار به این شخص قابل انتساب نیست.3
ب. شخصی که مورد اکراه قرار دارد به نحوی با تهدید یا ترساندن اکراه کننده روبرو است در حالی که شخص مجبور بدون تهدید هم مورد اجبار قرار میگیرد کما اینکه وادار نمودن حاکم نیز به نوعی، اجبار به شمار میرود.4
2- باید توجه داشت که دین متشکل از سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام است؛ اعتقاد و ايمان از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد؛ زیرا كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است 5. پس «لا اکراه فی الدین»؛ یعنی نمیتوان کسی را به اجبار و اکراه ملزم به پذیرش اسلام کرد یا عقیدهاى را از او سلب نمود، بلکه شخص در پذیرش دین، مختار است و فلسفه عقاب و پاداش نیز بر مبنای اختیار انسان گذاشته شده است؛ چرا که خداوند حکیم میداند دین اجباری بی فایده است.
3- احکام شریعت، مجموعهای از حقوق و قوانین است و در تمام دنیا پایبندی به قوانین ضروری است و نه تنها مردم در برابر حقوق و قوانین آزاد نیستند، بلکه اگر کمترین تخلفی کنند، متهم، محکوم و مجازات خواهند شد، خواه قوانین راهنمایی و رانندگی باشد یا حقوق مدنی یا حتی ضوابط سازمانها، شرکتها و ....
بر این اساس ، کلیه نظامهاى فکرى برای اجرایی شدن قوانین نیازمند یک نظام اجتماعى هستند و اکراه و اجبار از ارکان پیش بینى شده در کلیه نظامها است. به عبارت دیگر در قوانین اجتماعى و حقوقى هر نظامى ، جبر قانونى نهفته است که بدون آن، جامعه قابل اداره و کنترل نیست و نظامهاى قضایى و انتظامى در همه جوامع، امرى مقبول و معقول هستند.
در نظامهای دینی نیز بعد از پذیرش اختیاری دین، انسان باید به تمام لوازم و قوانین آن ملتزم باشد. چنان که در قرآن آمده است:
«...أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ... ؛ آیا به مواردی از دین ایمان می آوردید وبه مواردی پشت می کنید؟»( بقره/85).
به عنوان مثال ثبت نام هر فرد در دانشگاه و رشته خاص، اختیاری است، اما هنگامی که در رشته خاص دانشگاهی ثبتنام کرد، باید ۱۳۰ واحد بگذراند، نمره معدلش زیر ۱۴ نشود والا مشروط میشود یا اگر سه جلسه غیبت کند، حذف میشود پس هرچند ثبت نام در دانشگاه، اجباری نبود، اما بعد از ورود به آن باید قوانین رابپذیرد و یکی از این بایدها و قوانین، رعایت حجاب بوده که از ضروریات دین است.
4. نکته قابل تامل دیگر این است که آزادی مطلق، بدین معنا که انسان مجاز است هر کاری را که میخواهد انجام دهد، نه تنها در هیچ کجای دنیا وجود ندارد، بلکه نمیتواند وجود داشته باشد، چرا که انسان محدود و در بسیاری از موارد مجبور به جبر قانون است؛ بنابراین حتی آنارشیسم و لیبرالیسم نیز تعریف، چارچوب و قانون دارند.
ویژگیهای بارز قوانین مقبول این است که:
الف؛ از منبع حق صادر شده باشد.
ب؛ موجب تجاوز به حقوق دیگران نشود.
به دلیل آن که خداوند حق مطلق است و به احوال بندگانش علم و آگاهی دارد؛ فقط حق اوست که آزادیها و محدودیتهای فرد و جامعه را در هر امری تعیین کند.
دقت شود که انسان پیوسته در هر حال بندگی است یا بنده هوای نفس خود و دیگران یا بنده خداوند متعال است و چون بنده هیچ گاه آزاد نیست با عصیان و گردنکشی در مقابل احکام الهی، از بندگی خداوند خارج شده و بنده غیر خدا میشود که با عناوین طغیان (سرکشی)، فسق (خارج شدن از مسیر و پوستهی آدمیت) و فساد (تباهی) از آن تعبیر میشود نه آزادی. چنانچه خداوند میفرماید: «مبادا به اسم و بهانهی آزادی، شما را به بندگی غیر خدا [اگر چه هوای نفس خودتان باشد] بکشانند!» ( بقره/ 256)
5- اگر انسان به جایگاه بندگی خود علم داشته باشد و بداند که تمام احکام و قوانین الهی در راستای تامین سعادت دنیوی و اخروی اوست ، با تمام وجود و بدون هیچ اکراه و اجباری در برابر آن تسلیم و در مقام عمل به آن پایبند میشود.
👇👇👇
نتیجه:
1- اعتقاد امری قلبی است و قابل اکراه و اجبار نیست.
2- « لا اکراه فی الدین » در پذیرش اصلِ دین است نه در پذیرش احکام آن.
3- آزادی مطلق در واقع موجب سلب آزادی از دیگران است و در هیچ جامعهای حتی جوامع غیر دینی هم قابل پذیرش نیست.
4- شناخت انسان نسبت به جایگاه بندگی خویش موجب تسلیم در برابر قوانین الهی بدون هیچ اکراه و اجباری میشود.
🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا وهابیت می گویند توسل به اهل بیت (علیهم السلام) شرک است؟
پرسمان اعتقادی #استادمحمدی
🔰 @p_eteghadi 🔰
.
﷽؛
💠 #حديث
🏷 مانع تباهی جامعه
🔅 #امام_رضا_علیه_السلام :
🔸 «مىبينيم مردم، گاه دور و پنهان از چشم ديگران كارهاى فاسد انجام مىدهند. پس اگر اقرار به خداوند و ترس از او در نهان نباشد، هيچ كس، هرگاه با شهوت و هوس خويش تنها مىشد، در ترك معصيت و پرده درى و ارتكاب گناه كبيره، ملاحظه هيچ كس را نمى كرد؛ چون اين كار او، از نگاه خلق پوشيده بود و كسى ناظر آن نبود، و اين، جامعه را به تباهى مىكشانْد» .
🔹 «أَنّا قَد وَجَدنَا الخَلقَ قَد يَفسُدونَ بِأُمورٍ باطِنَةٍ مَستورَةٍ عَنِ الخَلقِ ، فَلَولَا الإِقرارُ بِاللّهِ وخَشيَتُهُ بِالغَيبِ لَم يَكُن أَحَدٌ إِذا خَلا بِشَهوَتِهِ وَإِرادَتِهِ يُراقِبُ أَحَدا في تَركِ مَعصِيَةٍ وَانتِهاكِ حُرمَةٍ وَارتِكابِ كَبيرٍ ، إِذا كانَ فِعلُهُ ذلِكَ مَستورا عَنِ الخَلقِ بِغَيرِ مُراقِبٍ لِأَحَدٍ فَكانَ يَكونُ في ذلِكَ هَلاكُ الخَلقِ أَجمَعينَ،...».
📚 علل الشرائع : ص ٢٥٢ ح ٩
🔰 @p_eteghadi 🔰
همبستری با همسر در برابر دیدگان کودک !!!!
🤔#پرسش
❓سوالی که چند وقت پیش مطرح شد و قادر به پاسخگویی به آن نبودم راجع به حدیثی نقل شده از پیامبر اکرم بود که در" اصول کافی جلد ۵ صفحه ۵۰۰ " از اون در شبکه های مجازی نقل شده بود. مضمون حدیث این است:
سوگند به کسی که جانم در دست اوست اگر کسی با همسرش درآمیزد و در اتاق کودکی بیدار باشد که انان راببیند و سخن گفتن و صدای نفسهای انان را بشنود هرگز رستگار نمی شود، اگر پسر باشد مردی زناکار و اگر دختر باشد زنی زناکار میگردد. ❗️❗️
❗️در این میان با توجه به اینکه کودک هیچگونه نقشی در انتخاب شرایط نداشته چگونه اینگونه به رستگاری نمی رسد؟ مقصر والدین بوده و حال آنکه کودک در سن پایین قدرت درک وتفهیم شرایط راندارد. عاقبت ان کودک چه میشود؟؟
👇👇👇👇
💠#پاسخ💠
👌چنان که در پرسش اشاره شد , همبستری با همسر در حالی که کودک آنان را می بیند و صدایشان را می شنود , مورد نهی روایات قرار گرفته است .
❕امام صادق ع به نقل از پیامبر گرامی فرمود :
" قسم به آنكه جانم در دست اوست، اگر مردى با همسرش همآغوش شود و در خانه، كودكى بيدار باشد و آنها را ببيند و صدا و نفس آنها را بشنود، هيچگاه رستگار نمىشود. اگر پسر باشد يا دختر، زناكار مىشود. على بن الحسین هرگاه مىخواست با همسرش همبستر شود، درها را مىبست؛ پردهها را مىانداخت و خدمتكاران را بيرون مىكرد. "
"أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا غَشِيَ امْرَأَتَهُ وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ مُسْتَيْقِظٌ يَرَاهُمَا وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُمَا وَ نَفَسَهُمَا مَا أَفْلَحَ أَبَداً إِنْ كَانَ غُلَاماً كَانَ زَانِياً أَوْ جَارِيَةً كَانَتْ زَانِيَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا أَرَادَ أَنْ يَغْشَى أَهْلَهُ أَغْلَقَ الْبَابَ وَ أَرْخَى السُّتُورَ وَ أَخْرَجَ الْخَدَمَ. "
📚الكافى، ج 5، ص 500؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 133
❕این که در این روایات تصریح شده است که اگر همبستری در برابر کودک صورت گیرد , کودک قدم در مسیر زناکاری برخواهد داشت , به این معنا نیست که این قضیه به صورت جبری و بدون اختیار واقع شود و به اصطلاح کودک به جرم عمل ناشایست پدر و مادر , مجازات شود , چنین سخنی موافق با آموزهای اسلامی نیست .
👌 اصل مسلم قرآنی است که کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد ، چنان که قرآن می فرماید ؛
« لا تزر وازره وزر اخری » « و هيچكس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد » ( اسراء 15)
❕با توجه به همین اصل مسلم قرآنی است که مفسرین می نویسند :
" به عكس آنچه معروف است كه عوام مىگويند" آتش كه گرفت خشك و تر مىسوزد" در منطق عقل و تعليمات انبياء هيچ بى گناهى به جرم گناه ديگرى مجازات نخواهد شد، در تمام شهرهاى لوط يك خانواده مؤمن وجود داشت خدا به هنگام مجازات آن قوم منحرف و آلوده، آن يك خانواده را نجات داد. "
📚تفسير نمونه، ج 12، ص: 56
❕مقصود از روایات مورد بحث آن است که کودک به تدریج از رفتار والدین تاثیر می پذیرد و کنجکاو می شود و دوست دارد آن عمل را با دیگران انجام دهد , یعنی با تربیت غلطی که والدین داشتند , کودک با اختیار خود قدم در مسیر ناشایست بر می دارد , بر همین اساس برخی می نویسند :
" در اين روايات، همبسترى مرد با همسرش درحالىكه كودكى در اتاق هست، به عنوان يكى از عواملى كه ممكن است در كودك، انحراف جنسى ايجاد كند، مطرح شده است. دليل اين امر، آن است كه كنجكاوى كودك، با مشاهده اين رفتار والدين، تحريك مىشود، سپس سعى مىكند با دوستش هم همين رفتار را تقليد كند. "
📚تربيت جنسى: مبانى، اصول و روشها از منظر قرآن و حديث، ص: 113
❕قبح اين عمل (همبسترى والدين در حضور كودكان) و تأثير روانى آن بر كودك، براى روانشناسان هم ثابت شده است. كوچتكف، در كتاب خود در اين زمينه مىگويد:
" مشاهده بوسه و در آغوش كشيدن والدين از سوى كودك، ابتدا سبب جلب توجّه وى مىشود و سپس به عكس العمل، تمايل پيدا مىكند و بعد خودش مىخواهد شخصا در اينباره چيزى بداند. فقدان حيا در پدر و مادر و انجام دادن رفتارهاى معمولى جنسى (مانند بوسيدن، در آغوش گرفتن و ... در برابر ديدگان كودك)، سبب تمايل جنسى پيش از وقت در كودك شده، مزاحم و غالب بر او مىشود. وقتى كه پدر و مادر، با كودك در يك رختخواب مىخوابند، نتيجهاش بلوغ جنسى پيشرس و تمايل جنسى فوق العاده زياد است كه تغييرات تكامل روحى بدان مربوط مىشود. "
📚روانشناسى و تربيت جنسى كودكان و نوجوانان، ص 36- 37.
🔰 @p_eteghadi 🔰